چرا مدیر پروژه ملی ازدواج در آمریکا مخالف جدی ازدواج سفید است؟
آنچه در این نوشته بدان اشاره شده گزارشی از یک گفتگوی مطبوعاتی در مورد پدیده ایست که در زبان انگلیسی از آن تعبیر به Cohabitation میشود، لفظی که معادل آن را در زبان فارسی "همباشی" و در برخی اوقات "ازدواج سفید" دانسته اند، یعنی زیستن مرد و زن در کنار یکدیگر بدون پیوند رسمی و شرعی.
خبرگزاری میزان -
به نقل از جبهه جهانی مستضعفین، آنچه در این نوشته بدان اشاره شده گزارشی از یک گفتگوی مطبوعاتی در مورد پدیده ایست که در زبان انگلیسی از آن تعبیر به Cohabitation میشود، لفظی که معادل آن را در زبان فارسی "همباشی" و در برخی اوقات "ازدواج سفید" دانسته اند، یعنی زیستن مرد و زن در کنار یکدیگر بدون پیوند رسمی و شرعی. این مصاحبه در سال ۲۰۱۱ هنگامی که همباشی رشد ۱۳ درصدی داشته در روزنامه واشینگتن پست با برد ویلکاکس مدیر پروژه ی ملی ازدواج در آمریکا انجام شده که وی در این مصاحبه نکاتی محل توجه در مورد این پدیده بیان داشته است.
ویلکاکس ابتدا چهار عامل آزادیخواهی فردی، فقر مالی، دین گریزی و فرزند طلاق بودن را علل اصلی این رویداد رو به رشد در آمریکا برشمرده است. وی با تاکید بر مساله فقر مالی، این پدیده را بیشتر در میان طبقات پایین اجتماعی دانسته که از سطح تحصیلات و سطح فرهنگی-اجتماعی پایین تری برخوردارند.
مساله عدم تعهد نسبت به فرزندان، نکته ای دیگر است که برد به آن اشاره داشته، عدم اهمیت موضوع فرزندان برای والدین و همچنین رهاشدگی کودکان این خانوادهها سببی است برای رشد اجتماعی ضعیف و فقر مالی -فرهنگی آینده آنها. فرای آن این فرزندان بیش از هم سن و سالانشان افسرده میشوند و گرفتار مواد مخدر و باندهای خلاف، که علت اصلی این همه را میتوان در عدم پایبندی زندگی بدون تعهد والدین دید. آمارهایی که نشان دهنده اختلافی چند برابری به نسبت خانوادههای اصیل است.
فاجعه این مساله آنگاه چهره واقعی خود را نشان میدهد که مدیر پروژه ازدواج آمریکا به این مهم اشاره میکند که آسیب وارده به فرزندان این همباشیها به مراتب بیشتر از فرزندان خانوادههای طلاق است. یعنی پدیده خانواده فرو ریز طلاق در جامعه آمریکا آسیبی کمتر از امر به ظاهر خانواده ساز همباشی دارد.
ویلکاکس یکی از اقدامات مهم برای پیش گیری را فراهم آوری فرصتهای شغلی میداند، تا بدین وسیله و با قرار داشتن زن و مرد در امنیت اقتصادی، بدون نگرانی نسبت به بحرانهای سخت، به تشکیل خانوادههای اصیل و رسمی روی بیاورند. هرچند از نظر او تغییر و بهبود نظام آموزشی پایه ای دیگر برای کمک به بنیان خانواده است.
این ساختار البته بسیار وخیم تر میشود، آنگاه که یک مادر تصمیم به زندگی بدون پیوند رسمی با یک مرد میگیرد. آمارهایی که او از نهادهای فدرال آمریکا ارائه میدهد هویدا کننده این موارد است که کودک یا کودکان همراه مادر در این زندگیها ۱۰ برابر بیشتر مورد بدرفتاریهای روحی و فیزیکی و یا سوء استفاده جنسی قرار میگیرند.
در مقایسه ای دیگر میان همباشی و ازدواج و به دنباله آن مساله طلاق و جدایی، آمارهایی که توسط تیمهای مطالعاتی ارائه شدهاند نشان میدهند که نسبت جدایی برای هر دو صنف با وجود داشتن فرزند نونهال برای همباشی ۶۵ درصد و برای ازدواج رسمی ۲۴ درصد است، البته این آمار مربوط به آمریکاست و در سوئد نرخ جدایی ۷۵ درصد است، یعنی از هر چهار زوج غیر رسمی، سه زوج با وجود فرزند جدا میشوند.
برد ویلکاکس در بررسیهای خود میان انواع ازدواج ها، صفات زندگی براساس همباشی را بدین قرار بیان میکند: تعهد همزیستی و وفاداری جنسی کمتر در کنار خشونت، ناپایداری و عدم اطمینان بیشتر و در یک کلام همه آنچه برای نابودی یک زندگی رضایت بخش مورد نیاز است. وی البته زندگی تکی با فرزندان را به مراتب بهتر از این شرایط میداند.
مساله ی آسیب زای تمدنی آنجاست که پدیده نابهنجار همباشی سبب ساز یک دور باطل و تشدید کننده بحران در جامعه میشود، از آن رو که فرزندان خانوادههای از دسته با فرهنگ و آموزش پایین تر بیشترین گروهی هستند که روی بدین نوع زیستن میآورند و از این همباشی فرزندانی بوجود میآید که محروم تر و بسیار آسیب پذیرتر از والدین خود هستند. نسلی جدید که اینان نیز بیش از دیگر طبقات گرفتار همباشی و زندگی بدون تعهد میشود.
این آشفتگی با گستردگی و هجمه بیشتری ادامه مییابد و در عرصه ملی به نابرابری بیش از پیش دامن میزند. آماری که وی در مورد ایالات متحده و در تکمیل بحث خود ارائه میدهد بسیار وحشتناک و سخت باور است. بررسیهای او این مهم را نشان میدهند که ۴۰ درصد از نابرابری درآمد در آمریکا، دقیقا مرتبط با عقب نشینی جامعه از امر ازدواج اصیل است. شاید با این اشاره بتوان فهمید که چرا خانوادههای تحصیل کرده از این پدیده فاصله میگیرند و گروه هایی مطالعاتی به نقد جدی تر این پدیده روی آورده اند.
/انتهای پیام/
: انتشار مطالب و اخبار تحلیلی سایر رسانههای داخلی و خارجی لزوماً به معنای تایید محتوای آن نیست و صرفاً جهت اطلاع کاربران از فضای رسانهای منتشر میشود.
ویلکاکس ابتدا چهار عامل آزادیخواهی فردی، فقر مالی، دین گریزی و فرزند طلاق بودن را علل اصلی این رویداد رو به رشد در آمریکا برشمرده است. وی با تاکید بر مساله فقر مالی، این پدیده را بیشتر در میان طبقات پایین اجتماعی دانسته که از سطح تحصیلات و سطح فرهنگی-اجتماعی پایین تری برخوردارند.
مساله عدم تعهد نسبت به فرزندان، نکته ای دیگر است که برد به آن اشاره داشته، عدم اهمیت موضوع فرزندان برای والدین و همچنین رهاشدگی کودکان این خانوادهها سببی است برای رشد اجتماعی ضعیف و فقر مالی -فرهنگی آینده آنها. فرای آن این فرزندان بیش از هم سن و سالانشان افسرده میشوند و گرفتار مواد مخدر و باندهای خلاف، که علت اصلی این همه را میتوان در عدم پایبندی زندگی بدون تعهد والدین دید. آمارهایی که نشان دهنده اختلافی چند برابری به نسبت خانوادههای اصیل است.
فاجعه این مساله آنگاه چهره واقعی خود را نشان میدهد که مدیر پروژه ازدواج آمریکا به این مهم اشاره میکند که آسیب وارده به فرزندان این همباشیها به مراتب بیشتر از فرزندان خانوادههای طلاق است. یعنی پدیده خانواده فرو ریز طلاق در جامعه آمریکا آسیبی کمتر از امر به ظاهر خانواده ساز همباشی دارد.
ویلکاکس یکی از اقدامات مهم برای پیش گیری را فراهم آوری فرصتهای شغلی میداند، تا بدین وسیله و با قرار داشتن زن و مرد در امنیت اقتصادی، بدون نگرانی نسبت به بحرانهای سخت، به تشکیل خانوادههای اصیل و رسمی روی بیاورند. هرچند از نظر او تغییر و بهبود نظام آموزشی پایه ای دیگر برای کمک به بنیان خانواده است.
این ساختار البته بسیار وخیم تر میشود، آنگاه که یک مادر تصمیم به زندگی بدون پیوند رسمی با یک مرد میگیرد. آمارهایی که او از نهادهای فدرال آمریکا ارائه میدهد هویدا کننده این موارد است که کودک یا کودکان همراه مادر در این زندگیها ۱۰ برابر بیشتر مورد بدرفتاریهای روحی و فیزیکی و یا سوء استفاده جنسی قرار میگیرند.
در مقایسه ای دیگر میان همباشی و ازدواج و به دنباله آن مساله طلاق و جدایی، آمارهایی که توسط تیمهای مطالعاتی ارائه شدهاند نشان میدهند که نسبت جدایی برای هر دو صنف با وجود داشتن فرزند نونهال برای همباشی ۶۵ درصد و برای ازدواج رسمی ۲۴ درصد است، البته این آمار مربوط به آمریکاست و در سوئد نرخ جدایی ۷۵ درصد است، یعنی از هر چهار زوج غیر رسمی، سه زوج با وجود فرزند جدا میشوند.
برد ویلکاکس در بررسیهای خود میان انواع ازدواج ها، صفات زندگی براساس همباشی را بدین قرار بیان میکند: تعهد همزیستی و وفاداری جنسی کمتر در کنار خشونت، ناپایداری و عدم اطمینان بیشتر و در یک کلام همه آنچه برای نابودی یک زندگی رضایت بخش مورد نیاز است. وی البته زندگی تکی با فرزندان را به مراتب بهتر از این شرایط میداند.
مساله ی آسیب زای تمدنی آنجاست که پدیده نابهنجار همباشی سبب ساز یک دور باطل و تشدید کننده بحران در جامعه میشود، از آن رو که فرزندان خانوادههای از دسته با فرهنگ و آموزش پایین تر بیشترین گروهی هستند که روی بدین نوع زیستن میآورند و از این همباشی فرزندانی بوجود میآید که محروم تر و بسیار آسیب پذیرتر از والدین خود هستند. نسلی جدید که اینان نیز بیش از دیگر طبقات گرفتار همباشی و زندگی بدون تعهد میشود.
این آشفتگی با گستردگی و هجمه بیشتری ادامه مییابد و در عرصه ملی به نابرابری بیش از پیش دامن میزند. آماری که وی در مورد ایالات متحده و در تکمیل بحث خود ارائه میدهد بسیار وحشتناک و سخت باور است. بررسیهای او این مهم را نشان میدهند که ۴۰ درصد از نابرابری درآمد در آمریکا، دقیقا مرتبط با عقب نشینی جامعه از امر ازدواج اصیل است. شاید با این اشاره بتوان فهمید که چرا خانوادههای تحصیل کرده از این پدیده فاصله میگیرند و گروه هایی مطالعاتی به نقد جدی تر این پدیده روی آورده اند.
/انتهای پیام/
: انتشار مطالب و اخبار تحلیلی سایر رسانههای داخلی و خارجی لزوماً به معنای تایید محتوای آن نیست و صرفاً جهت اطلاع کاربران از فضای رسانهای منتشر میشود.
ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *