پیامکی برای رهایی از شیطان
یك سال قبل با سعید آشنا شدم. قول ازدواج می داد و می گفت حاضر است جانش را فدایم كند. خام این حرف شده بودم. چند هفته گذشت.
خبرگزاری میزان -
به گزارش گروه جامعه ،اصرار می كرد همدیگر را ببینیم. موضوع را به خاله ام اطلاع دادم. خدا خیرش بدهد خاله محبوب را، راست می گفت، پسری كه دختری را واقعا برای ازدواج بخواهد حد و مرز محرم و نامحرم را حفظ می كند و از این حرف ها نمی زند.
خواسته اش را قبول نكردم و همین مساله باعث قطع رابطه مان شد. خوشبختانه چند ماه بعد با پسر خاله ام نامزد شدم و دوران عقد را سپری می كنیم.
سعید هم به سراغ یكی از همكلاسی هایم رفت. هر چه به یگانه می گفتم این ارتباط به صلاح تو نیست و گول حرف های پسرهای خیابانی را نخور فایده ای نداشت.
فكر می كرد از روی حسادت به او ایراد می گیرم. دیروز زنگ زد و گفت با سعید قرار ملاقات گذاشته و می خواهند برای ازدواج تصمیم قطعی بگیرند.
باز هم تاكید كردم بدون اطلاع خانواده اش چنین كار احمقانه ای نكند. بی توجه به حرف هایم سر قرار رفت.
حدود دو ساعت بعد پیامكی دریافت كردم كه ترس به وجودم انداخت. یگانه درخواست كمك داشت. بلافاصله موضوع را به پدر و مادرش اطلاع دادم.
سعید با همدستی یكی از دوستانش برای این دختر ساده لوح، نقشه پلیدی كشیده بود. او با ماشین یگانه را به مناطق ییلاقی اطراف شهر برده و دوستش هم با موتورسیكلت تعقیب شان می كرد.
ما با پلیس 110 هم تماس گرفتیم. حال پدر یگانه به هم ریخته بود. برادرم هم آمد و با پدر دوستم راهی شدیم. خودمان را به موقع رساندیم و دوستم را از شر شیطان نجات دادیم.
انتهای پیام/
خواسته اش را قبول نكردم و همین مساله باعث قطع رابطه مان شد. خوشبختانه چند ماه بعد با پسر خاله ام نامزد شدم و دوران عقد را سپری می كنیم.
سعید هم به سراغ یكی از همكلاسی هایم رفت. هر چه به یگانه می گفتم این ارتباط به صلاح تو نیست و گول حرف های پسرهای خیابانی را نخور فایده ای نداشت.
فكر می كرد از روی حسادت به او ایراد می گیرم. دیروز زنگ زد و گفت با سعید قرار ملاقات گذاشته و می خواهند برای ازدواج تصمیم قطعی بگیرند.
باز هم تاكید كردم بدون اطلاع خانواده اش چنین كار احمقانه ای نكند. بی توجه به حرف هایم سر قرار رفت.
حدود دو ساعت بعد پیامكی دریافت كردم كه ترس به وجودم انداخت. یگانه درخواست كمك داشت. بلافاصله موضوع را به پدر و مادرش اطلاع دادم.
سعید با همدستی یكی از دوستانش برای این دختر ساده لوح، نقشه پلیدی كشیده بود. او با ماشین یگانه را به مناطق ییلاقی اطراف شهر برده و دوستش هم با موتورسیكلت تعقیب شان می كرد.
ما با پلیس 110 هم تماس گرفتیم. حال پدر یگانه به هم ریخته بود. برادرم هم آمد و با پدر دوستم راهی شدیم. خودمان را به موقع رساندیم و دوستم را از شر شیطان نجات دادیم.
انتهای پیام/
ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *