با فریاد و کمپین هنرمند، کسی کتابخوان نمیشود
به گزارش گروه فضای مجازی، روزنامه جوان نوشت:انگار همهچیز مجازیاش جالب است جز یک چیز. همان کتاب که برای خیلیها غریبه شده. مثل یک شیء قدیمی که صرفاً برای ادبا و این جماعت است. بگذریم!
هر از گاهی سراغ خود هنرمندان میرویم که شاید درباره کتاب با اینها صحبت کنیم. شاید چیزی از تویش درآمد و به درد بقیه خورد. یکی مثل سپند امیرسلیمانی و بقیه ماجرا.
آقا چه خبر از کتاب و ... ؟
اگر بگویم خیلی نمیخوانم، بد است واقعاً. زیاد فرصت نمیکنم سراغش بروم متأسفانه.
باز هم خوب است که «متأسفانه» را میگویی!
البته اگر کتاب جالبی به من معرفی کنند، حتماً میخوانم. به شرطی که به دلم بنشیند یا موضوع خاصی داشته باشد.
موضوع؟ نکند شما هم عشق رمان و اینهایی؟
نه! کتاب تاریخی را بیشتر دوست دارم خصوصاً معاصر. مثلاً زندیه به اینور. آدمی که از تاریخ خودش اطلاع ندارد، اصلاً اتفاق خوبی نیست. لااقل بداند چه به سرش گذشته است.
پس قبول داری مطلع نبودن و نخواندن، توجیه خوبی نیست؟
اطلاع نداشتن کلاً چیز خوبی نیست در هر موردی که باشد. شاید احتیاجی نباشد که مثلاً من در مورد لولهکشی مطلع باشم، اما در مورد حرفه خودم لااقل ذره اطلاعاتی لازم دارم. اگر کتاب نخوانم صادقانه چیزهایی را از دست میدهیم.
پس چرا خیلیها نمیخوانند خصوصاً هنریها. البته ادعای من است!
وقتی زندگی مثل الان شود تغییر دادنش هم سخت است.
و خودت چطور؟
من در طول روز درگیرم. معمولاً شبها هم فیلم میبینم. برخیها شب کتاب میخوانند ولی من فیلم میبینم.
حالا یک صفت خوب برای کتاب بیاور! چه به نظرت میرسد؟
کتاب شاید آسانترین راه یادگیری است.
فضای مجازی هم که هست.
فضای مجازی دو بخش دارد. صفحه مجازی ما را ببینید. برخی دوستانه رفتار میکنند و برخی بدترین الفاظ را بهکار میبرند. یکی بهشدت خوب است و دیگری آزاردهنده. آن بخشی که آدمها مهر میدهند، فقط خوب است.
البته هرچیزی خوب و بد دارد مثل همین...
منظورم صرفاً فضای مجازی نیست. بله! هرچیز خوبی را میشود بد استفاده کرد. قیاس معالفارق است ولی مگر از قرآن بهتر و بالاتر داریم؛ ولی ببینید یک سری آن سر دنیا با آن چه میکنند.
راستی! نظرت درباره این کمپینها چیست؟ کتابخوانی مثلاً.
سالهاست این اتفاق دارد میافتد و هنرمندان کمپینهای مختلف راه میاندازند. باید دید در این سالها چقدر پیشرفت و عایدی داشتهایم.
به آن اعتقاد داری؟
همیشه معتقدم همه چیز ما از کودکی توی خانواده شکل میگیرد. اینکه من هنرمند، کتاب دستم بگیرم و فریاد کتابخوانی بزنم آن پیرمرد که نمیآید بهخاطر من کتاب بخواند.
پس دوباره نظرت روی همان خانواده و بقیه ماجراست.
در کنار آن، الان اتفاق خوبی افتاده است. اینکه دیگر برای بچهمدرسهایها درس خواندن زجرآور و اجباری نیست. ما از کتاب فراری بودیم، چون کتاب تن ما را میلرزاند.
واقعاً؟
بله. ما برنامه هفتگیمان را با کتک بسته بودند. ناظم مدرسه شیلنگ دستش میگرفت و مدام در حال زدن! توی این فضا مگر کسی علاقه به کتاب هم میتوانست داشته باشد. شرایط مدرسهایهای الان با ما چقدر تفاوت دارد.
/انتهای پیام/
:
انتشار مطالب و اخبار تحلیلی سایر رسانههای داخلی و خارجی لزوماً به
معنای تایید محتوای آن نیست و صرفاً جهت اطلاع کاربران از فضای رسانهای
منتشر میشود.