عمه ام تیشه به ریشه من زد/ برای پول مواد مجبور شدم در خانه مردم کار کنم
عمه و عمو هايم معتاد بودند و من به غير از آنها كس ديگری را نداشتم كه در نبود مادرم به آنها پناه ببرم ،هر بار كه به خانه عمه ام می رفتم به من پیشنهاد مصرف مواد می داد تا اینکه.....
به گزارش خبرنگار گروه جامعه ، زهرا دختر 18 ساله ای كه نصف شب خود را به ستاد فرماندهی انتظامی اردبیل رسانده بود پس از دستگیری توسط ماموران كلانتری 12 "فلسطین" التماس كنان به مشاور و مددكار اجتماعی كلانتری گفت: از شما می خواهم مرا به بهزیستی تحویل دهید دیگر نمی خواهم با پدر و مادرم زندگی كنم.
آقای پلیس از وقتی چشم باز كردم پدرم مواد مصرف می كرد و آدم بی مسئولیتی بود،من فرزند اول خانواده بودم، مادرم بارها می خواست طلاق بگیرد ولی با وجود من از این كار منصرف می شد. وی برای تامین مایحتاج زندگی مجبور بود در خانه های مردم كار كند، به دلیل وضعیت مالی خانواده من نتوانستم بیشتر از مقطع ابتدایی درس بخوانم و همیشه در خانه تنها و مجبور بودم به خانه عمه ام كه در نزدیكی خانه ما بود بروم تا تنها نمانم. بعضی وقتها هم به خانه عمویم می رفتم.
عمه و عمو هایم معتاد بودند و من به غیر از آنها كس دیگری را نداشتم كه در نبود مادرم به آنها پناه ببرم . هر بار كه به خانه عمه ام می رفتم او به من می گفت كه بیا با هم مواد مصرف كنیم، حالت خوب می شود و به عالم دیگری می روی و از غم و غصه نجات پیدا می كنی.
یكبار وسوسه شده و همراه با عمه ام مواد مصرف كردم. حالم خیلی بد شد، انگار كه مرا آتش زدند، مات و مبهوت شده بودم و خشكم زده بود. عمه ام برایم قرص آورد ولی حالم خوب نشد از آن روز به بعد من هر بار با عمه ام مواد مصرف می كردم، ولی به خانواده ام چیزی نمی گفتم، چرا كه آنها ارزش و اهمیتی به من قایل نبوده و بود و نبود من برای آنان فرقی نداشت.
مادرم فردی عصبی و پرخاشگر بود و مدام با بهانه های مختلف به من سركوفت می زد كه باید در كارهای خانه به من كمك كنی، ولی من حوصله كار كردن نداشتم. برای اینكه هزینه خرید مواد را تامین كنم مجبور شدم در منازل مردم كار كنم. هر روز بیشتر خودم را در منجلاب فساد می دیدم از طرفی خانواده ام هم به من توجهی نمی كردند. از غرولندهای مادرم خسته شده بودم تا اینكه تصمیم گرفتم خودم را به ماموران معرفی كنم تا مرا تحویل بهزیستی دهند. می خواهم ترك كنم و زندگی جدیدی برای خودم بسازم.
انتهای پیام/
آقای پلیس از وقتی چشم باز كردم پدرم مواد مصرف می كرد و آدم بی مسئولیتی بود،من فرزند اول خانواده بودم، مادرم بارها می خواست طلاق بگیرد ولی با وجود من از این كار منصرف می شد. وی برای تامین مایحتاج زندگی مجبور بود در خانه های مردم كار كند، به دلیل وضعیت مالی خانواده من نتوانستم بیشتر از مقطع ابتدایی درس بخوانم و همیشه در خانه تنها و مجبور بودم به خانه عمه ام كه در نزدیكی خانه ما بود بروم تا تنها نمانم. بعضی وقتها هم به خانه عمویم می رفتم.
عمه و عمو هایم معتاد بودند و من به غیر از آنها كس دیگری را نداشتم كه در نبود مادرم به آنها پناه ببرم . هر بار كه به خانه عمه ام می رفتم او به من می گفت كه بیا با هم مواد مصرف كنیم، حالت خوب می شود و به عالم دیگری می روی و از غم و غصه نجات پیدا می كنی.
یكبار وسوسه شده و همراه با عمه ام مواد مصرف كردم. حالم خیلی بد شد، انگار كه مرا آتش زدند، مات و مبهوت شده بودم و خشكم زده بود. عمه ام برایم قرص آورد ولی حالم خوب نشد از آن روز به بعد من هر بار با عمه ام مواد مصرف می كردم، ولی به خانواده ام چیزی نمی گفتم، چرا كه آنها ارزش و اهمیتی به من قایل نبوده و بود و نبود من برای آنان فرقی نداشت.
مادرم فردی عصبی و پرخاشگر بود و مدام با بهانه های مختلف به من سركوفت می زد كه باید در كارهای خانه به من كمك كنی، ولی من حوصله كار كردن نداشتم. برای اینكه هزینه خرید مواد را تامین كنم مجبور شدم در منازل مردم كار كنم. هر روز بیشتر خودم را در منجلاب فساد می دیدم از طرفی خانواده ام هم به من توجهی نمی كردند. از غرولندهای مادرم خسته شده بودم تا اینكه تصمیم گرفتم خودم را به ماموران معرفی كنم تا مرا تحویل بهزیستی دهند. می خواهم ترك كنم و زندگی جدیدی برای خودم بسازم.
انتهای پیام/
ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *