فرزندان بدون پدر، هدیه توریستهای غربی به دختران فیلیپینی + تصاویر
فیلیپین به محلی برای اعمال جنسی مردان غربی و بالاخص میانسالان و سالخوردگان در ازای پول تبدیل شده است. محصول این تجارت جنسی، کودکان بیسرپرست و بیپدری هستند که نه هویت دارند و نه فردای مشخص.
خبرگزاری میزان -
به گزارش گروه فضای مجازی به نقل از مشرق- اعتیاد غربیها به روسپیگری پولی، دست از سر شرق بر نداشته به نحوی که در کشورهایی هم که حتی قانون ممنوعیت روسپیگری وجود دارد، در هتلها یا بعضی محلهای خاص به اسم خودشان قوانین را نقض میکنند. مردانی اروپایی و آمریکایی که از دیرباز بهعنوان گردشگر جنسی رهسپار کشورهایی نظیر تایلند، ویتنام و فیلیپین میشوند، محدودیتهای موجود در منازل خود را نخواهند داشت. در شهرهای خارجی، مردان امکان همه نوع سوءاستفاده و بدرفتاری با زنان و دختران را به روشهایی که در کشورهای خودشان بسیار خطرناک و یا پردردسر است، خواهند داشت.
در بین این کشورهای شرقی، فیلیپین به محلی دلخواه برای جولان جنسی مردان غربی تبدیل شده است. "نينوتچکا روسکا" نويسنده معروف فيليپينی در بخشی از یکی از مصاحبههای خود به سوالی درباره علت تبدیل شده این کشور به یک مقصد مشهور برای گردشگران جنسی غربی با وجودی که تنفروشی در فیلیپین غیرقانونی است، ابن گونه پاسخ میدهد: «تن فروشی حقیقتاً تا زمان ورود اسپانیاییها در این مجمع الجزایر ناشناخته بود. هیچ واژه بومی برای آن وجود ندارد. ما به جای آن از واژه اسپانیایی «پوتا» (فاحشه) استفاده میکنیم. اما حتی تحت دوران اسپانیا هم این مساله حقیقتاً ناشناخته بود. در سال 1900 سرشماری نشان میدهد که در شهر مانیل تنها 11 زن تنفروشی میکردند که چهار تن از آنان خارجی بودند. در اوايل 1900 به واسطه ارتش ايالات متحده روسپیگری سازماندهی شده و در مقیاسی وسیع پایه گذاری شد.
ارتش ایالات متحده قانونی را به تصویب رساند که براساس آن «خانههای» فساد جهت «محافظت» از گروهان آمریکایی در مقابل بیماریهای مقاربتی تأسیس گردید. اندکی پس از بازگشت آنان در اواخر سال 1940، ارتش ایالات متحده به پایگاه "کلارک ایر" فرمان داد تا برای سرگرمی گروهان تعداد 10 عدد خانه فساد تأسیس نمايند و از کشورهای مجاور زنانی را در اختیار سربازان آمریکایی قرار دهند. این اوایل ایجاد شهر فرشتگان درپامپانگا بود. به طرزی مشابه، یک مرکز «تفریحی» در خارج از پایگاه دریایی ایالات متحده در اولونگاپو رشد نمود. تقریباً درصد وسیعی از این تأسیسات تحت تصاحب گروهان / مقامات آمریکایی و یا نیروهای ارتشی پیشین ایالات متحده قرار داشت. در طی جنگ ویتنام، فیلیپینیها یک مرکز «استراحت و سرگرمی» برای گروهان آمریکایی طراحی نمودند و این بدان معناست که روزانه 10.000 سرباز آمریکایی در جستجوی سرگرمی بودند. نهایتاً برخی از زنان به سایر پایگاههای آمریکا در اوکیناوا و کرهجنوبی فرستاده شدند.
حدود 7000 فیلیپینی مشغول سرگرمسازی گروهان آمریکایی در اوکیناوا، ژاپن و فیلیپین بودند و زنان روسی / اروپای شرقی به عنوان روسپی در کره جنوبی به کار گماشته شدند. با پشتیبانی بانک جهانی از سیاست دولت فیلیپین در رابطه با توسعه گردشگری و نیاز به پرداخت وامهای کلان جهت تأسیس زیرساختها برای گردشگری، تصمیم ساده دولت اين بود که زنان فیلیپین را به فروش برسانند. البته کلیسای کاتولیک در این رابطه هیچ چیز نگفت و یا خیلی کم بدان پرداخت».
با اینکه ریشه این موضوع به زمان جنگ سر بر میگردد اما با این حال تصویب توافقنامه حضور موقت نیروهای امریکایی بین دولت فیلیپین و آمریکا (VFA) در سال ۱۹۹۸ که بر اساس آن ده هزار نیروی امریکایی دسترسی به بیست و دو بندرگاه را در سرتاسر کشور پیدا میکنند، روسپیگری را افزایش داد (لاکوارتا و هررا ۱۹۹۹).
50 هزار كودك بدون پدر، ثمره گردشگران جنسی غربی
نتیجه پیگیری چنین سیاستی در فیلیپین از سوی آمریكا بر جای ماندن پنجاه هزار كودك بیپدر تا سال 1992 بود كه اغلب زنان فاحشه فیلیپینی موفق به سقط كردن آنها نشده بودند. بسیاری از این كودكان بار دیگر به چرخه توریسم جنسی بازگردانده میشوند و یا به گروهای قاچاق انسان فروخته میشوند.
اکنون نیز شهر آنجلیس فیلیپین به محلی برای اعمال جنسی مردان غربی و بالاخص میانسالان و سالخوردگان در ازای پول تبدیل شده است. محصول این تجارت جنسی، کودکان بیسرپرست و بیپدری هستند که نه هویت دارند و نه فردای مشخص. مذهب غالب بر کشور فیلیپین، کاتولیک است که شهر آنجلیس در این میان به دلیل شهرت در تجارت جنسی به «شهر گناه» معروف شده است.
پیشتر از این وقتی گزارشهایی از آمار روزافزون تجارت جنسی در آنجلیس منتشر میگردید، بحث کودکان نامشروع نادیده گرفته میشد. صدها زن در سطح این شهر، کار دیگری ندارند جز تنفروشی و گذراندن وقت در دیسکوها و کلوپهای شبانه شهر با مردان عموما سن بالای توریست. در این رابطه گروه مستندساز خبرگزاری «راشا تودی» با این زنان به گفتگو نشست؛ آنها به این مورد اشاره کردند که پدران (توریستها) فرزندانشان غالبا وجود خود به عنوان پدر را منکر میشوند و یا اصلا اهمیت نمیدهند.
در گزارش این مستند آمده است که اغلب، دروغ این مردان موجب بارداری نابهنگام زنان این شهر میشود و در بعضی موارد پس از تعرض جنسی، زنان کتک خوردهاند. یکی از همین زنان به نام سارا به این اشاره کرد که پدر فرزندش یک مرد استرالیایی بود که اول او را حسابی مست کرد و سپس به او تعرض کرد. وقتی که سارا به هوش میآید، مرد استرالیایی که وی را حامله کرده بود، میگوید: «اتفاقی نیافتاده است». سارا اینچنین میگوید: «باور کنید به زور با من این کار را کرد. بعد از اینکه به هوش آمدم از او پرسیدم که چه شد؟ و او پاسخ داد که: هیچی. به او گفتم که این دختر تازه متولد شده فرزند اوست اما او زیر بار نرفت».
زنانی برای کتکخوردن
سارا، مثل بسیاری دیگر از زنان این شهر مجبور به روسپیگری جهت تامین مخارج است. پسرش، نزد خالهاش به نام «نالی» زندگی میکند؛ خالهای که خودش یک دختر نامشروع از یک توریست اسکاتلندی دارد. این مرد توریست به نالی گفته بود که وازکتومی کرده و نازاست. اما نالی میگوید: «چگونه است که نازا بوده اما از وی دارای فرزند شده است. یک ماه حامله بودم و بعد از آن فهمیدم. اگر میدانستم که حاملهام حتماً سریعا قرص ضد بارداری میخوردم».
سارا رو به دوربین راشا تودی و خطاب به همسر فراریاش، میگوید: «برایم مهم نیست که مرا حمایت کنی یا نه، اما دختر خودت را دریاب. الان مجبورم برای تامین فرزندم در کلوپ شبانه کار کنم». سارا از خطرات کاری که میکند باخبر است؛ خطراتی مثل بیماریهای عفونی و یا کتک خوردن از یک توریست. او میگوید: «یک بار، یکی از دوستانم به شدت کتک خورده بود. حتی معروف است که یکی از همکارانم در یک هتل آمریکایی کشته شد و جسدش در زیر تخت پیدا شده بود». به همین دلایل، سارا ترجیح میدهد که با مشتریان میانسال و سالخورده کار کند. چرا که هم اجازه میدهند که زودتر به خانه برگردد و هم پول بیشتری به او میدهند بنابراین او میتواند برای دخترش شیر بخرد. این زنان، بیشترین تلاش را برای رفاه کودکان خود میکنند اما به هر حال کودک نیاز به پدر دارد و فقدان او را احساس میکند.
«ژان لستر» کودک 12 سالهای است که به شدت دوست دارد روزی پدرش را ببیند. پدر او یک توریست آلمانی است که قبل از متولد شدن، وی و مادرش را ترک کرد. مادر ژان هم وقتی دو ماهش بود، او را ترک میکند و به همسایهاش به نام «پیا» که تغییر جنسیت هم داده است، میسپارد. ژان، خطاب به پیا میگوید: «خیلی دوسِت دارم پیا. لطفا هیچوقت مرا ترک نکن». این نوجوان محصول بیشرافتی و فقر در ادامه میگوید: «پیا از من مراقبت میکند و برایم زحمت میکشد. خدا او را برای من حفظ کند. یک روز، بزرگ میشوم و من از او مراقبت میکنم».
اگر چه پدران ناپیدای این کودکان و نوجوانان آنها را امروز در محلههای زاغهنشین به حال خود رها کردهاند، اما آنها بسیار به آینده خوشبین هستند. ژان لستر میگوید که میخواهد یک معلم شود و به بچههای فقیر کمک کند تا باسواد شوند. او اینچنین میگوید: «معلم میشوم و به همه بچهها هر طور که شده کمک میکنم تا درسشان تمام شود. بعد از آن، پزشک میشوم. اینطوری میتوانم همه بیمارها مثل پیا را علاج کنم».
«ماری آن»، دیگر محصول تجارت جنسی، دوست صمیمی ژان لستر است که پدر او هم یک توریست آلمانی فراری است. دختر نوجوان میگوید که اغلب اوقات تصور میکند که پدرش چه قیافهای دارد: «او را میبینم در حالی که قدی بلند، موهای زیبا، و ریش دارد. این شکل اکثر مردهایی است که مادرم با آنها دیدار میکند». ماری آن 12 ساله به خوبی دنیای سیاه مادرش را میشناسد: «نمیخواهم در آینده مثل مادرم باشم. نمیخواهم مثل او فقط دو کلاس درس بخوانم و در کلوپهای شبانه کار کنم چون میخواهم پزشک شوم».
زن دیگری به گروه مستندسازی راشاتودی میگوید که پدر فرزندش یک توریست آمریکایی است که هنوز در این شهر اقامت دارد و مسئولیت فرزندش را هم پذیرفته و ماهی 2 هزار پزو (50 دلار) بابت مخارج کودک به مادرش میپردازد، اما مادر همچنان در مضیقه به سر میبرد و حتی بعضی اوقات از همسایهاش غذا طلب میکند. به ادعای همسایههای مرد آمریکایی، او فرزندان نامشروع دیگری هم دارد و بابت هر فرزند به مادرانشان ماهی 2 هزار پزو میدهد.
توریستهای مرد در شهر آنجلیس در ترددند و پیوسته فرزندان نامشروع به دنیا میآیند و هیچکس هم اهمیت نمیدهد و به پیامدهای آن فکر نمیکند. یکی از همین مردان توریست به راشاتودی میگوید: «ما میتوانیم فاحشه مورد علاقهمان را از کلوپ بیرون ببریم اما نمیتوانیم کلوپ را خالی از فاحشه کنیم. چون آنها هیچوقت تغییر نمیکنند و فقط پول را میبینند. اعتماد به یک زن فیلیپینی سخت است».
زنان و کودکان کشورهای فقیر، قربانی امیال توریستهای ثروتمند
به هر ترتیب، بخش اعظم صنعت توریسم جنسی را مردان کشورهای ثروتمندی تشکیل میدهند که برای استثمار جنسی زنان کشورهای فقیر و درحال توسعه، روانه این مناطق میشوند. احتمالاً باید ارزان بودن فوقالعاده چنین خدماتی را به نسبت کشورهای پیشرفته غربی، دلیل عمده توسعه تجارت جنسی در کشورهای در حال توسعه مقصد توریسم معرفی کرد.
باید پذیرفت که زنان و کودکان کشورهای فقیر و در حال توسعه، قربانی امیال توریستهای ثروتمند کشورهای توسعه یافته میشوند. دیدگاهی که تقریباً مورد پذیرش همه صاحبنظران قرار دارد.
/انتهای پیام/
: انتشار مطالب و اخبار تحلیلی سایر رسانههای داخلی و خارجی لزوماً به معنای تایید محتوای آن نیست و صرفاً جهت اطلاع کاربران از فضای رسانهای منتشر میشود.
مردانی اروپایی و آمریکایی که از دیرباز بهعنوان گردشگر جنسی رهسپار کشورهایی نظیر تایلند، ویتنام و فیلیپین میشوند، امکان همه نوع سوءاستفاده و بدرفتاری با زنان و دختران را به روشهایی که در کشورهای خودشان بسیار خطرناک و یا پردردسر است، خواهند داشت
در بین این کشورهای شرقی، فیلیپین به محلی دلخواه برای جولان جنسی مردان غربی تبدیل شده است. "نينوتچکا روسکا" نويسنده معروف فيليپينی در بخشی از یکی از مصاحبههای خود به سوالی درباره علت تبدیل شده این کشور به یک مقصد مشهور برای گردشگران جنسی غربی با وجودی که تنفروشی در فیلیپین غیرقانونی است، ابن گونه پاسخ میدهد: «تن فروشی حقیقتاً تا زمان ورود اسپانیاییها در این مجمع الجزایر ناشناخته بود. هیچ واژه بومی برای آن وجود ندارد. ما به جای آن از واژه اسپانیایی «پوتا» (فاحشه) استفاده میکنیم. اما حتی تحت دوران اسپانیا هم این مساله حقیقتاً ناشناخته بود. در سال 1900 سرشماری نشان میدهد که در شهر مانیل تنها 11 زن تنفروشی میکردند که چهار تن از آنان خارجی بودند. در اوايل 1900 به واسطه ارتش ايالات متحده روسپیگری سازماندهی شده و در مقیاسی وسیع پایه گذاری شد.
"نينوتچکا روسکا" نويسنده معروف فيليپينی، تاریخچه روسپیگری را از زمان حضور آمریکاییها در این کشور میداند
ارتش ایالات متحده قانونی را به تصویب رساند که براساس آن «خانههای» فساد جهت «محافظت» از گروهان آمریکایی در مقابل بیماریهای مقاربتی تأسیس گردید. اندکی پس از بازگشت آنان در اواخر سال 1940، ارتش ایالات متحده به پایگاه "کلارک ایر" فرمان داد تا برای سرگرمی گروهان تعداد 10 عدد خانه فساد تأسیس نمايند و از کشورهای مجاور زنانی را در اختیار سربازان آمریکایی قرار دهند. این اوایل ایجاد شهر فرشتگان درپامپانگا بود. به طرزی مشابه، یک مرکز «تفریحی» در خارج از پایگاه دریایی ایالات متحده در اولونگاپو رشد نمود. تقریباً درصد وسیعی از این تأسیسات تحت تصاحب گروهان / مقامات آمریکایی و یا نیروهای ارتشی پیشین ایالات متحده قرار داشت. در طی جنگ ویتنام، فیلیپینیها یک مرکز «استراحت و سرگرمی» برای گروهان آمریکایی طراحی نمودند و این بدان معناست که روزانه 10.000 سرباز آمریکایی در جستجوی سرگرمی بودند. نهایتاً برخی از زنان به سایر پایگاههای آمریکا در اوکیناوا و کرهجنوبی فرستاده شدند.
دختران نوجوان کره جنوبی که برای رفع گرسنگی، برده جنسی نظامیان آمریکایی شدند
حدود 7000 فیلیپینی مشغول سرگرمسازی گروهان آمریکایی در اوکیناوا، ژاپن و فیلیپین بودند و زنان روسی / اروپای شرقی به عنوان روسپی در کره جنوبی به کار گماشته شدند. با پشتیبانی بانک جهانی از سیاست دولت فیلیپین در رابطه با توسعه گردشگری و نیاز به پرداخت وامهای کلان جهت تأسیس زیرساختها برای گردشگری، تصمیم ساده دولت اين بود که زنان فیلیپین را به فروش برسانند. البته کلیسای کاتولیک در این رابطه هیچ چیز نگفت و یا خیلی کم بدان پرداخت».
با اینکه ریشه این موضوع به زمان جنگ سر بر میگردد اما با این حال تصویب توافقنامه حضور موقت نیروهای امریکایی بین دولت فیلیپین و آمریکا (VFA) در سال ۱۹۹۸ که بر اساس آن ده هزار نیروی امریکایی دسترسی به بیست و دو بندرگاه را در سرتاسر کشور پیدا میکنند، روسپیگری را افزایش داد (لاکوارتا و هررا ۱۹۹۹).
زنانی که برای رفع فقر به سربازان آمریکایی خدمات جنسی میدهند
50 هزار كودك بدون پدر، ثمره گردشگران جنسی غربی
نتیجه پیگیری چنین سیاستی در فیلیپین از سوی آمریكا بر جای ماندن پنجاه هزار كودك بیپدر تا سال 1992 بود كه اغلب زنان فاحشه فیلیپینی موفق به سقط كردن آنها نشده بودند. بسیاری از این كودكان بار دیگر به چرخه توریسم جنسی بازگردانده میشوند و یا به گروهای قاچاق انسان فروخته میشوند.
اکنون نیز شهر آنجلیس فیلیپین به محلی برای اعمال جنسی مردان غربی و بالاخص میانسالان و سالخوردگان در ازای پول تبدیل شده است. محصول این تجارت جنسی، کودکان بیسرپرست و بیپدری هستند که نه هویت دارند و نه فردای مشخص. مذهب غالب بر کشور فیلیپین، کاتولیک است که شهر آنجلیس در این میان به دلیل شهرت در تجارت جنسی به «شهر گناه» معروف شده است.
نتیجه پیگیری چنین سیاستی در فیلیپین از سوی آمریكا بر جای ماندن پنجاه هزار كودك بی پدر تا سال 1992 بود كه اغلب زنان فاحشه فیلیپینی موفق به سقط كردن آن ها نشده بودند
پیشتر از این وقتی گزارشهایی از آمار روزافزون تجارت جنسی در آنجلیس منتشر میگردید، بحث کودکان نامشروع نادیده گرفته میشد. صدها زن در سطح این شهر، کار دیگری ندارند جز تنفروشی و گذراندن وقت در دیسکوها و کلوپهای شبانه شهر با مردان عموما سن بالای توریست. در این رابطه گروه مستندساز خبرگزاری «راشا تودی» با این زنان به گفتگو نشست؛ آنها به این مورد اشاره کردند که پدران (توریستها) فرزندانشان غالبا وجود خود به عنوان پدر را منکر میشوند و یا اصلا اهمیت نمیدهند.
در گزارش این مستند آمده است که اغلب، دروغ این مردان موجب بارداری نابهنگام زنان این شهر میشود و در بعضی موارد پس از تعرض جنسی، زنان کتک خوردهاند. یکی از همین زنان به نام سارا به این اشاره کرد که پدر فرزندش یک مرد استرالیایی بود که اول او را حسابی مست کرد و سپس به او تعرض کرد. وقتی که سارا به هوش میآید، مرد استرالیایی که وی را حامله کرده بود، میگوید: «اتفاقی نیافتاده است». سارا اینچنین میگوید: «باور کنید به زور با من این کار را کرد. بعد از اینکه به هوش آمدم از او پرسیدم که چه شد؟ و او پاسخ داد که: هیچی. به او گفتم که این دختر تازه متولد شده فرزند اوست اما او زیر بار نرفت».
اکنون نیز شهر آنجلیس فیلیپین به محلی برای اعمال جنسی مردان غربی و بالاخص میانسالان و سالخوردگان در ازای پول تبدیل شده است. محصول این تجارت جنسی، کودکان بیسرپرست و بیپدری هستند که نه هویت دارند و نه فردای مشخص
زنانی برای کتکخوردن
سارا، مثل بسیاری دیگر از زنان این شهر مجبور به روسپیگری جهت تامین مخارج است. پسرش، نزد خالهاش به نام «نالی» زندگی میکند؛ خالهای که خودش یک دختر نامشروع از یک توریست اسکاتلندی دارد. این مرد توریست به نالی گفته بود که وازکتومی کرده و نازاست. اما نالی میگوید: «چگونه است که نازا بوده اما از وی دارای فرزند شده است. یک ماه حامله بودم و بعد از آن فهمیدم. اگر میدانستم که حاملهام حتماً سریعا قرص ضد بارداری میخوردم».
سارا رو به دوربین راشا تودی و خطاب به همسر فراریاش، میگوید: «برایم مهم نیست که مرا حمایت کنی یا نه، اما دختر خودت را دریاب. الان مجبورم برای تامین فرزندم در کلوپ شبانه کار کنم»
سارا رو به دوربین راشا تودی و خطاب به همسر فراریاش، میگوید: «برایم مهم نیست که مرا حمایت کنی یا نه، اما دختر خودت را دریاب. الان مجبورم برای تامین فرزندم در کلوپ شبانه کار کنم». سارا از خطرات کاری که میکند باخبر است؛ خطراتی مثل بیماریهای عفونی و یا کتک خوردن از یک توریست. او میگوید: «یک بار، یکی از دوستانم به شدت کتک خورده بود. حتی معروف است که یکی از همکارانم در یک هتل آمریکایی کشته شد و جسدش در زیر تخت پیدا شده بود». به همین دلایل، سارا ترجیح میدهد که با مشتریان میانسال و سالخورده کار کند. چرا که هم اجازه میدهند که زودتر به خانه برگردد و هم پول بیشتری به او میدهند بنابراین او میتواند برای دخترش شیر بخرد. این زنان، بیشترین تلاش را برای رفاه کودکان خود میکنند اما به هر حال کودک نیاز به پدر دارد و فقدان او را احساس میکند.
«ژان لستر» کودک 12 سالهای است که به شدت دوست دارد روزی پدرش را ببیند. پدر او یک توریست آلمانی است که قبل از متولد شدن، وی و مادرش را ترک کرد. مادر ژان هم وقتی دو ماهش بود، او را ترک میکند و به همسایهاش به نام «پیا» که تغییر جنسیت هم داده است، میسپارد. ژان، خطاب به پیا میگوید: «خیلی دوسِت دارم پیا. لطفا هیچوقت مرا ترک نکن». این نوجوان محصول بیشرافتی و فقر در ادامه میگوید: «پیا از من مراقبت میکند و برایم زحمت میکشد. خدا او را برای من حفظ کند. یک روز، بزرگ میشوم و من از او مراقبت میکنم».
«ژان لستر» کودک 12 سالهای است که به شدت دوست دارد روزی پدرش را ببیند. پدر او یک توریست آلمانی است که قبل از متولد شدن، وی و مادرش را ترک کرد
اگر چه پدران ناپیدای این کودکان و نوجوانان آنها را امروز در محلههای زاغهنشین به حال خود رها کردهاند، اما آنها بسیار به آینده خوشبین هستند. ژان لستر میگوید که میخواهد یک معلم شود و به بچههای فقیر کمک کند تا باسواد شوند. او اینچنین میگوید: «معلم میشوم و به همه بچهها هر طور که شده کمک میکنم تا درسشان تمام شود. بعد از آن، پزشک میشوم. اینطوری میتوانم همه بیمارها مثل پیا را علاج کنم».
«ماری آن»، دیگر محصول تجارت جنسی، دوست صمیمی ژان لستر است که پدر او هم یک توریست آلمانی فراری است. دختر نوجوان میگوید که اغلب اوقات تصور میکند که پدرش چه قیافهای دارد: «او را میبینم در حالی که قدی بلند، موهای زیبا، و ریش دارد. این شکل اکثر مردهایی است که مادرم با آنها دیدار میکند». ماری آن 12 ساله به خوبی دنیای سیاه مادرش را میشناسد: «نمیخواهم در آینده مثل مادرم باشم. نمیخواهم مثل او فقط دو کلاس درس بخوانم و در کلوپهای شبانه کار کنم چون میخواهم پزشک شوم».
"ماری آن" دختر نوجوانی که اغلب اوقات تصور میکند که پدرش چه قیافهای دارد: «او را میبینم در حالی که قدی بلند، موهای زیبا، و ریش دارد. این شکل اکثر مردهایی است که مادرم با آنها دیدار میکند»
زن دیگری به گروه مستندسازی راشاتودی میگوید که پدر فرزندش یک توریست آمریکایی است که هنوز در این شهر اقامت دارد و مسئولیت فرزندش را هم پذیرفته و ماهی 2 هزار پزو (50 دلار) بابت مخارج کودک به مادرش میپردازد، اما مادر همچنان در مضیقه به سر میبرد و حتی بعضی اوقات از همسایهاش غذا طلب میکند. به ادعای همسایههای مرد آمریکایی، او فرزندان نامشروع دیگری هم دارد و بابت هر فرزند به مادرانشان ماهی 2 هزار پزو میدهد.
توریستهای مرد در شهر آنجلیس در ترددند و پیوسته فرزندان نامشروع به دنیا میآیند و هیچکس هم اهمیت نمیدهد و به پیامدهای آن فکر نمیکند. یکی از همین مردان توریست به راشاتودی میگوید: «ما میتوانیم فاحشه مورد علاقهمان را از کلوپ بیرون ببریم اما نمیتوانیم کلوپ را خالی از فاحشه کنیم. چون آنها هیچوقت تغییر نمیکنند و فقط پول را میبینند. اعتماد به یک زن فیلیپینی سخت است».
زن دیگری به گروه مستندسازی راشا تودی میگوید که پدر فرزندش یک توریست آمریکایی است که هنوز در این شهر اقامت دارد و مسئولیت فرزندش را هم پذیرفته و ماهی 2 هزار پزو (50 دلار) بابت مخارج کودک به مادرش میپردازد اما مادر همچنان در مضیقه به سر میبرد و حتی بعضی اوقات از همسایهاش غذا طلب میکند
زنان و کودکان کشورهای فقیر، قربانی امیال توریستهای ثروتمند
به هر ترتیب، بخش اعظم صنعت توریسم جنسی را مردان کشورهای ثروتمندی تشکیل میدهند که برای استثمار جنسی زنان کشورهای فقیر و درحال توسعه، روانه این مناطق میشوند. احتمالاً باید ارزان بودن فوقالعاده چنین خدماتی را به نسبت کشورهای پیشرفته غربی، دلیل عمده توسعه تجارت جنسی در کشورهای در حال توسعه مقصد توریسم معرفی کرد.
باید پذیرفت که زنان و کودکان کشورهای فقیر و در حال توسعه، قربانی امیال توریستهای ثروتمند کشورهای توسعه یافته میشوند. دیدگاهی که تقریباً مورد پذیرش همه صاحبنظران قرار دارد.
/انتهای پیام/
: انتشار مطالب و اخبار تحلیلی سایر رسانههای داخلی و خارجی لزوماً به معنای تایید محتوای آن نیست و صرفاً جهت اطلاع کاربران از فضای رسانهای منتشر میشود.
ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *