نامزدم می خواست من را خفه کند/ نمی دانم چگونه مرتکب قتل شدم
چرا بهنام به خانه تو آمد؟
در خانه مشغول خواندن دعا بودم که زنگ خانه به صدا در آمد. وقتی در را باز کردم، متوجه شدم بهنام از خانه شان برای من مقداری غذا آورده است. او گفت می خواهد شب را پیش من بماند.
بعد چه شد؟
من سیگار لازم داشتم اما نتوانستم به خرید بروم. بهنام به بهانه خرید سیگار از خانه خارج و ساعتی بعد دوباره آمد. او به بهانه اینکه کار داشت من را فریب داد اما متوجه شدم او مواد خریده و قصد دارد در خانه من مصرف کند.
می دانستی نامزدت معتاد است؟
از آن موقعی که من بهنام را می شناختم او به مواد مخدر معتاد بود و من فقط سیگار می کشیدم. حتی شب حادثه مشغول دعا بودم و نمی دانستم نامزدم چه زمانی به خانه آمد. ساعت 2:30 با سرو صدای او متوجه حضورش شدم.زمانی که دیدم مواد مصرف می کند خیلی شاکی شدم از جا برخاستم و به سمتش رفتم به او گفتم چرا دوباره مواد مصرف می کنی که گفت به تو ربطی ندارد من هم گفتم پس اگر اینطور است صبح با پدر و مادرت تماس می گیرم و به آنها می گویم.
چرا می خواستی به پدر و مادر او بگویی؟
پدر و مادر او را از چندی پیش را می شناختم و رابطه نامزدی ما تحت نظر آنها بود. من شرط کرده بودم که اگر مواد را ترک نکند با او ازدواج نخواهم کرد و او مخفیانه مواد می کشید تا اینکه آن شب فهمیدم.
چطور درگیر شدید؟
وقتی به او گفتم که به خانواده ات اطلاع می دهم از دست من عصبانی شد و به سمت راهرو رفت. از داخل جاکفشی چاقو را در آورد و به سمتم حمله ور شد اما چاقو فقط به بازوی چپم اصابت کرد. خیلی عصبانی بود و می خواست مرا خفه کند او را به داخل راهرو هل دادم و می خواستم در را ببندم که سر و صدای زیادی کرد.هر چه از او خواهش کردم ساکت شود، قبول نکرد. دوباره با چاقو به سمتم حمله ور شد که من سعی کردم در را به رویش ببندم اما دست و پایش لای در مانده بود و همین باعث شد چاقو از دستش رها شود چاقو را برداشتم و با آن تهدیدش کردم که به یکباره در را هل داد و به سمت من آمد از آن به بعد نفهمیدم چه اتفاقی افتاد و خون از گلوی او روی من پاشید.
پشیمان نیستی؟
پشیمانم. نمی خواستم او را بکشم اما باور کنید نمی دانم چطور این اتفاق افتاد. من نمی خواستم قاتل شوم. هنوز هم در شوک هستم.