طناب سبز سرنخ کشف قتل
هیچگاه فکرش را نمی کرد طناب سبز راز جنایت را فاش و او در چنگال قانون گرفتار شود.
به گزارش خبرنگار ، شامگاه بیست و سوم ماه مبارک رمضان اهالی یک از خیابانهای مرکزی تهران به خاطر بوی تعفن شدید در خیابان حاضر شده و به دنبال منبع انتشار آن بودند. شدت بوی تعفن به حدی بود که نفس کشیدن را سخت میکرد. پس از جستجوی فراوان یکی از اهالی با فریاد گفت بوی تعفن از داخل خودروی پراید مشکی رنگ است.
آنها وقتی صاحب خودرو را در محله پیدا نکردند با پلیس تماس گرفتند. مامور پلیس در تماس با من موضوع را اعلام کرد که دستور دادم با کمک کلیدساز در خودرو باز و داخل آن بررسی شود. دقایقی بعد مامور کلانتری بار دیگر تماس گرفت و از کشف جسدی در کیسه زباله در خودرو خبر داد. دستور دادم صحنه حفظ و تیم بررسی صحنه جرم در محل حاضر شود. نیمساعت بعد نیز خودم در محل حاضر شدم. جسد با طنابی سبز بسته شده بود. پزشک جنایی پس از معاینه اولیه اعلام کرد، جسد متعلق به زنی حدود 30 تا 35 سال است که لباس خانه به تن داشته است. به دلیل گذشت زمان، پزشک تعیین علت مرگ را به بعد از معاینات تخصصی موکول کرد.
در نخستین گام دستور دادم مالک خودرو شناسایی و احضار شود. مرد 53 سالهای به نام رضا به عنوان مالک پراید خود را به محل کشف جسد رساند. او در جریان تحقیقات گفت: خودروی پراید متعلق به من بود اما چهار ماه قبل، آن را به صورت قسطی به زن جوانی به نام فرشته فروختم. قسط قبلی خودرو عقب افتاده بود که به خاطر دختر 16 ساله فرشته به او فرصت دادم.
به آدرس اعلامی روی قولنامه خودرو در منطقه لویزان رفتیم. چراغهای خانه روشن بود اما کسی در را باز نمیکرد. دقایقی بعد مرد 40 سالهای قصد ورود به خانه مورد نظر را داشت که جلوی او را گرفتیم. خودش را وحید 38 ساله معرفی کرد و مدعی شد آنجا خانهاش است. از او در مورد ساکنان خانه پرسیدم که گفت همراه دخترش شبنم و همسرش فرشته در آنجا زندگی میکند.
در مورد فرشته و شبنم سوال کردیم که مدعی شد دخترش همراه عمهاش یک هفتهای است به مشهد رفته است. فرشته نیز چهار روز است به خانه نیامده و از او خبری ندارد.
وقتی در مورد اینکه آیا گم شدن همسرش را اطلاع داده، سوال کردم گفت دو روز صبر کردم تا فرشته به خانه بیاید اما وقتی نیامد دیروز موضوع گم شدنش را به کلانتری محل اعلام کردم. فرشته زن آزادی بود و سابقه داشت چند روز به خانه نیاید، اما وقتی غیبتش طولانی شد نگران شدم و موضوع را به پلیس اطلاع دادم.
وحید که انگار تازه متوجه ما شده بود در مورد علت حضورمان سوال کرد که ما از قتل همسرش خبر دادیم.
او درباره رابطهاش با فرشته گفت: چند سال اول زندگی خوبی داشتیم اما کمکم به مشکل برخورده و فکر کردیم با آوردن بچه مشکل حل میشود اما آتش اختلاف ما بیشتر شد. به خاطر شبنم تحمل کردیم تا اینکه از هم جدا شدیم اما برای اینکه دخترم ضربه نخورد و موضوع را متوجه نشود زیر یک سقف زندگی میکردیم. او زن آزادی بود و صبح تا شب بیرون میرفت حتی چند وقت در یکی از سفارتخانههای اروپایی مشغول کار بودو ادعا میکرد شبنم را با خود به خارج میبرد. وقتی به رفتارش اعتراض میکردم میگفت همسر من نیست و من حق دخالت در کارهایش را ندارم.
با شنیدن اظهارات وحید او را بازداشت کردم و خانه را جستجو کردیم اما به مورد مشکوکی بر نخوردیم. مالک پراید را هم آزاد کردیم.
2 روز بعد از کشف جسد، شبنم برای شکایت به دادسرا آمد و گفت: پدرم آدم خوبی است و مطمئنم قاتل مادرم فرد دیگری است.
در بررسی شماره تماسهای مقتول با افراد زیادی روبهرو شدیم که هرکدام بعد از احضار مدعی بودند با او تنها چند روز دوست بوده یا مراوده کاری داشتهاند. یک روز در حال بررسی پرونده بودم که چشمم به یک شماره افتاد که بیشتر از بقیه تکرار شده و حتی چندین پیامک با مقتول رد و بدل کرده بود.
صاحب خط را احضار کردم. این فرد با بقیه فرق داشت. پسری 33 ساله و متشخص. خودش را همایون و پزشک معرفی کرد که در بررسی سوابقش مشخص شد درست میگوید. از او در مورد ارتباطش با فرشته سوال کردم که با اعتماد به نفس بالایی مدعی شد این فرد را نمیشناسد و هیچ ارتباط تلفنی با او ندارد.
همایون اعتماد به نفس خوبی داشت و محکم صحبت میکرد. با هماهنگی تیم تشخیص هویت برای بازرسی خانهاش به بلوار کشاورز رفتیم. در بررسی خانه آقای دکتر چیز مشکوکی ندیدیم .
یکباره به فکر انباری خانه همایون افتادم و قصد بازرسی از آنجا را داشتیم که مدعی شد 4 سال است که از انباری استفاده نکرده و بجز چند کتاب، چیزی در آنجا نیست. وقتی در انباری باز شد با چند جلد کتاب پزشکی روبهرو شدیم که غبار روی آن، نشان از استفاده نکردن از آنها و صحت گفتههای آقای دکتر داشت اما در آنجا با چند کیسه زباله و طناب سبز رنگ روبهرو شدیم که همایون ادعا کرد برای بستهبندی کتابها از آنها استفاده کرده است. با توجه به شباهت طناب داخل انباری با طنابی که دور جسد پیچیده شده بود دستور دادم هر دو طناب آزمایش شود. مرد پزشک نیز بازداشت شد و خانه اش را پلمب کردیم. روز بعد جواب آزمایش نشان داد هر دو طناب یکی است و جای بریدگیها روی آنها با هم مطابقت دارد.
دکتر همایون که متوجه برملا شدن رازش شده بود اعتراف کرد در بیمارستان با فرشته دوست شده و با هم در رفت و آمد بودند. او در مورد نحوه مرگ فرشته گفت: شب 19 ماه رمضان فرشته به خانهام آمد با هم صحبت کردیم اما من به تلفنهای زیاد و آدمهای دور و بر او اعتراض کردم که یکباره سرش را گرفت و بیهوش شد. وقتی او را معاینه کردم متوجه شدم سکته کرده و برای اینکه ترسیدم ماموران حرفم را باور نکنند جسدش را نایلون پیچ کرده و در صندوق عقب پرایدش گذاشتم و در محلهای در مرکز شهر رها کردم.
حرفهای همایون همچنان تناقض داشت تا اینکه پزشکی قانونی اعلام کرد به علت گذشت زمان امکان تشخیص علت اصلی مرگ وجود ندارد که با تشکیل کمیسیون ویژه پزشکی اعلام شد رد جسم برنده روی گلوی مقتول مشهود است.
همایون باردیگر مورد بازجویی قرار گرفت و این بار اعتراف کرد آن شب با فرشته درگیر شدم و گلویش را آنقدر فشار دادم تا بیهوش شد برای اینکه مطمئن شوم مرده است طناب سبزی را دور گردنش انداختم و محکم فشار دادم.
با اعترافات متهم و درخواست اولیا دم آقای دکتر محاکمه و به اعدام محکوم شد. او اکنون در انتظار اجرای حکم قصاص است.
محمد شهریاری
بازپرس سابق قتل پایتخت و سرپرست دادسرای جنایی تهران
آنها وقتی صاحب خودرو را در محله پیدا نکردند با پلیس تماس گرفتند. مامور پلیس در تماس با من موضوع را اعلام کرد که دستور دادم با کمک کلیدساز در خودرو باز و داخل آن بررسی شود. دقایقی بعد مامور کلانتری بار دیگر تماس گرفت و از کشف جسدی در کیسه زباله در خودرو خبر داد. دستور دادم صحنه حفظ و تیم بررسی صحنه جرم در محل حاضر شود. نیمساعت بعد نیز خودم در محل حاضر شدم. جسد با طنابی سبز بسته شده بود. پزشک جنایی پس از معاینه اولیه اعلام کرد، جسد متعلق به زنی حدود 30 تا 35 سال است که لباس خانه به تن داشته است. به دلیل گذشت زمان، پزشک تعیین علت مرگ را به بعد از معاینات تخصصی موکول کرد.
در نخستین گام دستور دادم مالک خودرو شناسایی و احضار شود. مرد 53 سالهای به نام رضا به عنوان مالک پراید خود را به محل کشف جسد رساند. او در جریان تحقیقات گفت: خودروی پراید متعلق به من بود اما چهار ماه قبل، آن را به صورت قسطی به زن جوانی به نام فرشته فروختم. قسط قبلی خودرو عقب افتاده بود که به خاطر دختر 16 ساله فرشته به او فرصت دادم.
به آدرس اعلامی روی قولنامه خودرو در منطقه لویزان رفتیم. چراغهای خانه روشن بود اما کسی در را باز نمیکرد. دقایقی بعد مرد 40 سالهای قصد ورود به خانه مورد نظر را داشت که جلوی او را گرفتیم. خودش را وحید 38 ساله معرفی کرد و مدعی شد آنجا خانهاش است. از او در مورد ساکنان خانه پرسیدم که گفت همراه دخترش شبنم و همسرش فرشته در آنجا زندگی میکند.
در مورد فرشته و شبنم سوال کردیم که مدعی شد دخترش همراه عمهاش یک هفتهای است به مشهد رفته است. فرشته نیز چهار روز است به خانه نیامده و از او خبری ندارد.
وقتی در مورد اینکه آیا گم شدن همسرش را اطلاع داده، سوال کردم گفت دو روز صبر کردم تا فرشته به خانه بیاید اما وقتی نیامد دیروز موضوع گم شدنش را به کلانتری محل اعلام کردم. فرشته زن آزادی بود و سابقه داشت چند روز به خانه نیاید، اما وقتی غیبتش طولانی شد نگران شدم و موضوع را به پلیس اطلاع دادم.
وحید که انگار تازه متوجه ما شده بود در مورد علت حضورمان سوال کرد که ما از قتل همسرش خبر دادیم.
او درباره رابطهاش با فرشته گفت: چند سال اول زندگی خوبی داشتیم اما کمکم به مشکل برخورده و فکر کردیم با آوردن بچه مشکل حل میشود اما آتش اختلاف ما بیشتر شد. به خاطر شبنم تحمل کردیم تا اینکه از هم جدا شدیم اما برای اینکه دخترم ضربه نخورد و موضوع را متوجه نشود زیر یک سقف زندگی میکردیم. او زن آزادی بود و صبح تا شب بیرون میرفت حتی چند وقت در یکی از سفارتخانههای اروپایی مشغول کار بودو ادعا میکرد شبنم را با خود به خارج میبرد. وقتی به رفتارش اعتراض میکردم میگفت همسر من نیست و من حق دخالت در کارهایش را ندارم.
با شنیدن اظهارات وحید او را بازداشت کردم و خانه را جستجو کردیم اما به مورد مشکوکی بر نخوردیم. مالک پراید را هم آزاد کردیم.
2 روز بعد از کشف جسد، شبنم برای شکایت به دادسرا آمد و گفت: پدرم آدم خوبی است و مطمئنم قاتل مادرم فرد دیگری است.
در بررسی شماره تماسهای مقتول با افراد زیادی روبهرو شدیم که هرکدام بعد از احضار مدعی بودند با او تنها چند روز دوست بوده یا مراوده کاری داشتهاند. یک روز در حال بررسی پرونده بودم که چشمم به یک شماره افتاد که بیشتر از بقیه تکرار شده و حتی چندین پیامک با مقتول رد و بدل کرده بود.
صاحب خط را احضار کردم. این فرد با بقیه فرق داشت. پسری 33 ساله و متشخص. خودش را همایون و پزشک معرفی کرد که در بررسی سوابقش مشخص شد درست میگوید. از او در مورد ارتباطش با فرشته سوال کردم که با اعتماد به نفس بالایی مدعی شد این فرد را نمیشناسد و هیچ ارتباط تلفنی با او ندارد.
همایون اعتماد به نفس خوبی داشت و محکم صحبت میکرد. با هماهنگی تیم تشخیص هویت برای بازرسی خانهاش به بلوار کشاورز رفتیم. در بررسی خانه آقای دکتر چیز مشکوکی ندیدیم .
یکباره به فکر انباری خانه همایون افتادم و قصد بازرسی از آنجا را داشتیم که مدعی شد 4 سال است که از انباری استفاده نکرده و بجز چند کتاب، چیزی در آنجا نیست. وقتی در انباری باز شد با چند جلد کتاب پزشکی روبهرو شدیم که غبار روی آن، نشان از استفاده نکردن از آنها و صحت گفتههای آقای دکتر داشت اما در آنجا با چند کیسه زباله و طناب سبز رنگ روبهرو شدیم که همایون ادعا کرد برای بستهبندی کتابها از آنها استفاده کرده است. با توجه به شباهت طناب داخل انباری با طنابی که دور جسد پیچیده شده بود دستور دادم هر دو طناب آزمایش شود. مرد پزشک نیز بازداشت شد و خانه اش را پلمب کردیم. روز بعد جواب آزمایش نشان داد هر دو طناب یکی است و جای بریدگیها روی آنها با هم مطابقت دارد.
دکتر همایون که متوجه برملا شدن رازش شده بود اعتراف کرد در بیمارستان با فرشته دوست شده و با هم در رفت و آمد بودند. او در مورد نحوه مرگ فرشته گفت: شب 19 ماه رمضان فرشته به خانهام آمد با هم صحبت کردیم اما من به تلفنهای زیاد و آدمهای دور و بر او اعتراض کردم که یکباره سرش را گرفت و بیهوش شد. وقتی او را معاینه کردم متوجه شدم سکته کرده و برای اینکه ترسیدم ماموران حرفم را باور نکنند جسدش را نایلون پیچ کرده و در صندوق عقب پرایدش گذاشتم و در محلهای در مرکز شهر رها کردم.
حرفهای همایون همچنان تناقض داشت تا اینکه پزشکی قانونی اعلام کرد به علت گذشت زمان امکان تشخیص علت اصلی مرگ وجود ندارد که با تشکیل کمیسیون ویژه پزشکی اعلام شد رد جسم برنده روی گلوی مقتول مشهود است.
همایون باردیگر مورد بازجویی قرار گرفت و این بار اعتراف کرد آن شب با فرشته درگیر شدم و گلویش را آنقدر فشار دادم تا بیهوش شد برای اینکه مطمئن شوم مرده است طناب سبزی را دور گردنش انداختم و محکم فشار دادم.
با اعترافات متهم و درخواست اولیا دم آقای دکتر محاکمه و به اعدام محکوم شد. او اکنون در انتظار اجرای حکم قصاص است.
محمد شهریاری
بازپرس سابق قتل پایتخت و سرپرست دادسرای جنایی تهران
ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *