جگر ما را سارق کرد/ خودمان سرنخ دستگیری را به پلیس دادیم
برای تفریح در یک روز تعطیل از رستوران خارج شده بودند اما بعد از چند ساعت اتفاقاتی برایشان افتاد که مسیر زندگی شان تغییر کرد.
به گزارش خبرنگار ،سه متهم 6 ماهی است که در زندان به سر می برند، جرمشان زورگیری و سرقت خودرو پیکان است. امیر از همه بزرگتر است و می گوید که یک اشتباه و جگر مسموم آنها را سارق کرده است. با او در مورد نحوه سرقت، دستگیری و این مدت که در زندان است سوال کردیم که در ادامه می خوانید.
چکارهای و اسمت چیه؟
امیر 23 ساله،کارگر یک رستوران در شرق تهران هستم.
با همدستانت چگونه آشنا شدی؟
با مهدی و رسول در یک رستوران کار میکردیم.
کجا زندگی میکنی؟
اهل یکی از استانهای غربی هستیم و شبها در رستوران میخوابیم.
چه شد به فکر سرقت افتادید؟
مجبور شدیم برای درمان رسول به درمانگاه برویم، اما پولی نداشتیم به همین خاطر دست به سرقت زدیم.
همدستت بیماری بدی داشت؟
نه، او با جگر مسموم شده بود.
با جگر؟
6 ماه قبل یک روز تعطیل سه نفری بیرون رفتیم و تمام پولمان را جگر خوردیم. بعد از تفریح قصد داشتیم به رستوران برگردیم که رسول حالش بد شد. سوار خودروی پیکان مرد میانسالی بودیم. او توقف کرد تا رسول حالش خوب شود. وقتی از ماشین پیاده شدیم فهمیدم حالش خیلی بد است و باید به درمانگاه برود.
به درمانگاه رفتید؟
فقط ده هزار تومان پول داشتیم و با این پول جایی نمیتوانستیم برویم به همین خاطر تصمیم به سرقت از مرد راننده گرفتیم.
چگونه سرقت کردید؟
سوار ماشین شدیم من چاقویی همراهم بود حوالی لویزان با تهدید چاقو راننده را متوقف کردیم و او را ترساندیم. مرد میانسال زبانش از ترس بند آمده بود. با سرقت 350 هزار تومان پول نقد و خودرو از محل فرار کردیم.
بعد چه شد؟
رسول را به درمانگاه بردیم و پس از اینکه خوب شد خودرو را حوالی رستوران رها کردیم و به محل کارمان رفتیم.
چگونه دستگیر شدید؟
وقتی سوار خودرو شدیم در مورد کار رستوران حرف میزدیم و ماشین را هم همان حوالی رها کردیم. دو روز بعد ماموران به رستوران آمدند و ما را دستگیر کردند. ما اگر مجرمان حرفهای بودیم سرنخ دستگیری خود را به پلیس نمیدادیم.
فکر میکردی دستگیر شوید؟
بله. اما وقتی حال رسول را دیدیم مجبور شدیم دست به سرقت بزنیم. ما سارق نیستیم و مجبور بودیم.
چند وقت است در زندان هستید؟
باور کنید ما سه پسر جوان کاری هستیم و جای ما زندان نیست. امیدوارم شاکی رضایت دهد و قاضی نیز از گناه ما چشم پوشی کند. من تا حالا آزارم به مورچه هم نرسیده، اما الان در زندان هستم. نمیدانم چرا این اتفاق افتاد و ما سارق شدیم. برای تفریح و خوشگذرانی بیرون رفته بودیم، اما زندگی و آیندهمان را تباه کردیم.
ارزشش را داشت؟
آن لحظه نمیدانستیم چه کار میکنیم. الان که دستگیر شدیم پشیمانیم، اما خیلی دیر شده و انگار راهی برای جبران آن نیست.
چکارهای و اسمت چیه؟
امیر 23 ساله،کارگر یک رستوران در شرق تهران هستم.
با همدستانت چگونه آشنا شدی؟
با مهدی و رسول در یک رستوران کار میکردیم.
کجا زندگی میکنی؟
اهل یکی از استانهای غربی هستیم و شبها در رستوران میخوابیم.
چه شد به فکر سرقت افتادید؟
مجبور شدیم برای درمان رسول به درمانگاه برویم، اما پولی نداشتیم به همین خاطر دست به سرقت زدیم.
همدستت بیماری بدی داشت؟
نه، او با جگر مسموم شده بود.
با جگر؟
6 ماه قبل یک روز تعطیل سه نفری بیرون رفتیم و تمام پولمان را جگر خوردیم. بعد از تفریح قصد داشتیم به رستوران برگردیم که رسول حالش بد شد. سوار خودروی پیکان مرد میانسالی بودیم. او توقف کرد تا رسول حالش خوب شود. وقتی از ماشین پیاده شدیم فهمیدم حالش خیلی بد است و باید به درمانگاه برود.
به درمانگاه رفتید؟
فقط ده هزار تومان پول داشتیم و با این پول جایی نمیتوانستیم برویم به همین خاطر تصمیم به سرقت از مرد راننده گرفتیم.
چگونه سرقت کردید؟
سوار ماشین شدیم من چاقویی همراهم بود حوالی لویزان با تهدید چاقو راننده را متوقف کردیم و او را ترساندیم. مرد میانسال زبانش از ترس بند آمده بود. با سرقت 350 هزار تومان پول نقد و خودرو از محل فرار کردیم.
بعد چه شد؟
رسول را به درمانگاه بردیم و پس از اینکه خوب شد خودرو را حوالی رستوران رها کردیم و به محل کارمان رفتیم.
چگونه دستگیر شدید؟
وقتی سوار خودرو شدیم در مورد کار رستوران حرف میزدیم و ماشین را هم همان حوالی رها کردیم. دو روز بعد ماموران به رستوران آمدند و ما را دستگیر کردند. ما اگر مجرمان حرفهای بودیم سرنخ دستگیری خود را به پلیس نمیدادیم.
فکر میکردی دستگیر شوید؟
بله. اما وقتی حال رسول را دیدیم مجبور شدیم دست به سرقت بزنیم. ما سارق نیستیم و مجبور بودیم.
چند وقت است در زندان هستید؟
باور کنید ما سه پسر جوان کاری هستیم و جای ما زندان نیست. امیدوارم شاکی رضایت دهد و قاضی نیز از گناه ما چشم پوشی کند. من تا حالا آزارم به مورچه هم نرسیده، اما الان در زندان هستم. نمیدانم چرا این اتفاق افتاد و ما سارق شدیم. برای تفریح و خوشگذرانی بیرون رفته بودیم، اما زندگی و آیندهمان را تباه کردیم.
ارزشش را داشت؟
آن لحظه نمیدانستیم چه کار میکنیم. الان که دستگیر شدیم پشیمانیم، اما خیلی دیر شده و انگار راهی برای جبران آن نیست.
ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *