رهبر انقلاب: کسی مصدّق را نمیشناخت/ اگر آیةاللَّه کاشانی حمایت مردمی را برای مصدّق به وجود نمیآورد، او نخستوزیر نمیشد
من به جوانان عرض میکنم، با تاریخ گذشته نزدیک کشورتان آشنا شوید؛ چون یکی از راههای فریب و اغواگری، تحریف تاریخ است که امروز متأسفانه این کار بهوفور صورت میگیرد. مرحوم کاشانی کسی است که به کمک او دکتر مصدّق و دیگر سرانِ نهضت ملی شدن صنعت نفت توانستند حمایت مردم را به این حرکت جلب کنند؛ والاّ حمایت مردم جلب نمیشد.
کسی مصدّق را نمیشناخت؛ کسی معنای ملی شدن صنعت نفت را نمیدانست؛ تودههای عظیم مردم که رأی و حضور و اقدام آنها در تحوّلات اجتماعی تعیین کننده است، در جریان وارد نبودند و برای آنها توضیح داده نشده بود. دستگاه دربار که مخالفت چیزفهمىِ مردم بود، خودش هم عامل دست انگلیسیها بود. روشنفکران و سیاسیّونی که جهت حرکتشان این بود، وسیله و راهی نداشتند و مردم به آنها اعتماد نمیکردند.
مرحوم آیةاللَّه کاشانی وارد میدان شد. سابقه این مرد را، علما میشناختند و مردم ایران هم به او ارادت داشتند. او کسی بود که به وسیله قشون غاصبِ مداخلهگرِ انگلیس در ایران، از کشور تبعید شده بود. شما ببینید آن روز وضع کشور چگونه بود. امروز به استقلال سیاسی ملت ایران نگاه کنید، ببینید هیچ قدرتی در دنیا نمیتواند هیچگونه موضعگیریای - حتّی موضعگیری زبانی - را بر دولتمردان ما تحمیل کند؛ اما آن موقع چنین بود که یک دولت بیگانه در دنباله جنگ بینالملل دوم - که انگلیسیها و امریکاییها و روسها در زمان حکومت محمد رضای پهلوی از چند طرف وارد کشور ما شده بودند - به خودش جرأت میداد که یک عالم دینی را به خاطر مخالفت با سیاست انگلیس بگیرد و به خارج از کشور تبعید کند!
البته قبلاً او را در قلعه فلک الافلاک خرمآباد زندانی کردند، که من رفتم آن سلولی را که میگفتند مرحوم آقای کاشانی در آنجا زندانی بود، از نزدیک دیدم. وقتی که از تبعید به تهران برگشت، امواج احساسات و ارادت مردم نسبت به این روحانی مجاهد و مبارز، چنان توفانی به راه انداخت که همه دشمنان را پس زد و انگلیسیها و دیگران حساب کار خود را کردند و فهمیدند که مبارزه با این عالم روحانی به جایی نخواهد رسید. بعد، مرحوم آیةاللَّه کاشانی به عنوان نماینده مردم تهران و رئیس مجلس آن روز، پشتیبان طرح ملی شدن صنعت نفت شد.
نمایندگان مرحوم آیةاللَّه کاشانی به سرتاسر کشور مسافرت میکردند. من خودم آن وقت نوجوان بودم. نماینده مرحوم آیةاللَّه کاشانی به مشهد آمد و منبر رفت.
او چنان دلهای مردم را مثل مغناطیس به خود جذب میکرد که هیچ عامل دیگری نمیتوانست جای این حرکت را بگیرد. و به این ترتیب در سال 1329 شمسی - یعنی پنجاه و یک سال قبل که شروع نهضت ملی شدن صنعت نفت ایران است - مردم طرفدار ملی شدن صنعت نفت ایران شدند و علیرغم اینکه محمدرضا موافق نخستوزیری مصدّق نبود، به پشتیبانی حمایت مردمی، مصدّق نخستوزیر شد.
اگر مرحوم آیةاللَّه کاشانی این حمایت عظیم مردمی را برای مصدّق به وجود نمیآورد، او نخستوزیر نمیشد. بعد در سال 1331 که ضدّ حمله دربار علیه مصدّق شروع شد و او از نخستوزیری برکنار گردید، فقط یک عامل توانست مجدّداً قدرت را به مصدّق برگرداند و او مرحوم آیةاللَّه کاشانی بود.
اینها جزو واضحات تاریخ است؛ جزو حوادثی است که کسانی که آن روز بودند، دیدهاند و از قضایای آن خبر دارند و بهروشنی میدانند چه گذشته است؛ لیکن عدّهای عمداً اینها را کتمان میکنند و نمیگذارند این حرفها به گوش نسل حاضر برسد؛ که البته مقاصدشان معلوم است.
وقتی شاه، قوامالسلطنه را به جای مصدّق به نخستوزیری انتخاب کرد، مرحوم آیةاللَّه کاشانی در مقابل قوامالسلطنه اعلامیه داد؛ مردم کفن پوشیدند و در تهران و شهرهای دیگر به خیابانها آمدند؛ لذا قوامالسلطنه سه روز بیشتر نتوانست به عنوان نخستوزیر بماند. اصلاً مگر میشد در مقابل امواج عظیم مردم که آیةاللَّه کاشانی راه انداخته بود، مقاومت کرد؟
لذا قوامالسلطنه کنار رفت و دوباره مصدّق بر سرِ کار آمد. انگلیسیها نفت ایران را مِلک شخصی خود به حساب آورده بودند و دهها سال استفاده غاصبانه میکردند و مال ملت ایران را تقریباً مفتِ مفت میبردند و دربار سلطنت هم برای اینکه چهار روز بیشتر به حکومت ننگین خود ادامه دهد، با انگلیسیها همکاری میکرد.
اما این بساط را نهضت ملی شدن صنعت نفت به هم زد، که عامل و سرچشمه اصلی جوشش در این نهضت، همین مرد بزرگ و شجاع بود: مرحوم آیةاللَّه سید ابوالقاسم کاشانی.
بخش بسیار مهم این ماجرا این است که الان عرض میکنم و این مطلبی است که
میخواهم بخصوص جوانان ما به آن توجّه کنند. دشمن فهمید که راز پیروزی ملت
ایران چیست؛ لذا درصدد برآمد تا سیاسیّون و سردمداران دولتی را از روحانیت و
دین جدا کند. آنها را از آیةاللَّه کاشانی جدا کردند و بینشان فاصله
انداختند و متأسفانه موفّق هم شدند. از سی تیر 1331 که مرحوم آیةاللَّه
کاشانی توانست ملت ایران را آنطور به صحنه بیاورد، تا 28 مرداد 1332 که
عوامل امریکا در تهران توانستند مصدّق را سرنگون و تمام بساط او را جمع
کنند و مردم هیچ حرکتی از خود نشان ندادند، یک سال و یک ماه بیشتر طول
نکشید. در این یک سال و یک ماه، با وساطت ایادی ضدّ استقلال این کشور و با
توطئه دشمنان این ملت، دکتر مصدّق مرتّب فاصله خود را با آقای کاشانی زیاد
کرد، تا اینکه مرحوم آیةاللَّه کاشانی چند روز قبل از ماجرای 28 مرداد
نامه نوشت - همه این نامهها موجود است - و گفت من میترسم با این وضعی که
دارید، علیه شما کودتا کنند و مشکلی به وجود آورند.
دکتر مصدّق گفت: من
مستظهر به پشتیبانی مردم ایران هستم! اشتباه او همینجا بود. ملت ایران را
سرانگشت روحانیت - کسی مثل آیةاللَّه کاشانی - وادار میکرد که صحنهها را
پُر کند و به میدان بیاید و جان خود را به خطر بیندازد.
در 28 مرداد که
کاشانی منزوی و خانهنشین بود - و در واقع دولت مصدّق او را منزوی و از خود
جدا کرده بود - عدم حضور او در صحنه موجب شد که مردم نیز در صحنه حضور
نداشته باشند؛ لذا کودتاچیهای مأمور مستقیم امریکا توانستند بیایند و
بهراحتی بخشی از ارتش را به تصرّف درآورند و کودتا کنند.
یک مشت اوباش و
الواط تهران را هم راه انداختند و مصدّق را سرنگون کردند. پس از آن،
دیکتاتورىِ محمدرضاشاهی به وجود آمد که بیستوپنج سال این ملت زیر چکمههای
دیکتاتوری او لگدمال شد و ملی شدن صنعت نفت هم در واقع هیچ و پوچ گردید؛
چون همان نفت را به کنسرسیومی دادند که امریکاییها طرّاحی آن را کردند.
هرچه دشمن خواست، همان شد؛ به خاطر جدا شدن از روحانیت و دین. اینها عبرت
است.