امتداد بیعت با پیامبر(ص) تا انقلاب اسلامی
حضرت آیتالله خامنهای تصریح کردند که بیعت با انقلاب اسلامی و امام خمینی رحمةاللهعلیه همچون بیعت با پیامبر اکرم صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم است: شما امروز وقتی با انقلاب بیعت میکنید و بیعتتان را تازه میکنید و تجدید میکنید، با پیغمبر بیعت کردید. آن کسی که امروز با امام خمینی رحمةاللهعلیه بیعت میکند، با پیغمبر بیعت کرده [است].
خبرگزاری میزان -
به گزارش گروه سیاسی به نقل از پايگاه اطلاعرسانی دفتر حفظ
و نشر آثار حضرت آيتاللهالعظمی سيدعلی خامنهای (مدظلهالعالی)، حضرت
آیتالله خامنهای در فراز پایانی از سخنرانی خود در تاریخ ۱۹ دیماه سال
۹۴ در جمع مردم قم، تصریح کردند که بیعت با انقلاب اسلامی و امام خمینی
رحمةاللهعلیه همچون بیعت با پیامبر اکرم صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم است:
«شما امروز وقتی با انقلاب بیعت میکنید و بیعتتان را تازه میکنید و
تجدید میکنید، با پیغمبر بیعت کردید. آن کسی که امروز با امام خمینی
رحمةاللهعلیه بیعت میکند، با پیغمبر بیعت کرده [است]. وقتی شما خط
انقلابیِ امام را زنده نگه میدارید و نمیگذارید مندرس شود، نمیگذارید
رنگ کهنگی بگیرد، در واقع، با پیغمبر بیعت کردید.»۱
چنین دیدگاهی از سوی ایشان نشاندهندهی آن است که میان مبانی و مبادی معرفتی نظریهی ولایت فقیه ایشان با بنیانگذار انقلاب اسلامی، امام خمینی رحمةاللهعلیه، تفاوتی وجود ندارد. در اندیشهی امام خمینی رحمةاللهعلیه نیز ولی فقیه همچون پیامبر اکرم صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم و امام معصوم علیهمالسلام از جانب خداوند به ولایت بر مسلمین نصب شده است، با این تفاوت که این نصب، به صورت عام بوده و در آن، شرایط مشخص گردیده است، نه شخص. بنابراین، در دورهی غیبت، هر شخصی که در وی شرایط موردنظر – یعنی فقاهت و عدالت- وجود داشته باشد، مصداق ولی فقیهی است که خداوند، اطاعت از او را واجب شمرده است: «در صورتی هم که [تشکیل حکومت برای فقیه عادل] ممکن نباشد، ولایت [او بر مسلمین] ساقط نمیشود؛ زیرا از جانب خدا منصوبند.»۲ در این عبارات، ایشان تصریح میکند که ولی فقیه، منصوب از سوی خداوند است. لازمةی عملی و عینی برپایی حکومت اسلامی آن است که مردم به حمایت از ولی فقیه بپردازند، اما ولایت او در مقام نظر، متوقّف بر هواداری مردم و استقرار حکومت نیست.
در عبارتی که از پی میآید نیز ایشان ولایت فقیه را همچون ولایت پیامبر اکرم صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم و ائمة اطهار علیهمالسلام، به خداوند متعال نسبت میدهد و آشکار میگوید ولایت فقیه، همان ولایت پیامبر اکرم صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم است: «قضیهی ولایت فقیه، یک چیزی نیست که مجلس خبرگان ایجادکرده باشد. ولایت فقیه یک چیزی است که خدای تبارک و تعالی درست کرده است؛ همان ولایت رسولالله است.»۳ ولایت ولی فقیه، محصول وضع و جعل خداوند متعال است و این جزء معنای ولایت فقیه است و ولایت فقیه فارغ از آن معنایی ندارد: «ولایت فقیه، [...] معنایش این است که آنکه خدای تبارک و تعالی تعیین کرده است برای نظارت در امور و تعیین مراکز قدرت، آن عبارت از فقیه جامعالشرایط است.»۴ به این سبب است که گفته میشود مشروعیّت ولی فقیه، الهی و تکعنصری است و مردم در شکلگیری آن مدخلیّتی ندارند. از آنجا که ولایت ولی فقیه، از ارادهی خداوند برمیخیزد، ارتباطی با ارادهی مردم ندارد و این ولایت، مفروض است، اما تحقّق خارجی و عینی آن در قالب برپایی حکومت اسلامی، وابسته به ارادهی مردم است و مردم از لحاظ شرعی مکلّف هستند که از او حمایت و تبعیّت کنند:
«[فقیه جامعالشرایط بر جامعهی اسلامی] ولایت در جمیع صور دارد، لکن توّلی امور مسلمین و تشکیل حکومت، بستگی دارد به آرای اکثریت مسلمین، که در قانون اساسی هم از آن یاد شده است و در صدر اسلام، تعبیر میشده به بیعت با ولیّ مسلمین.»۵
امام خمینی رحمةاللهعلیه معتقد است که در حوزهی ولایت سیاسی، تفاوتی میان شخص معصوم و ولی فقیه نیست؛ به این معنی که ولی فقیه نیز موظّف است حکومت را به دست گرفته و احکام اسلام را اجرا کند و در مقابل این زعامت سیاسی، مردم مکلّف به بیعت و تبعیّت هستند و چنانچه اشکال شود که چگونه با وجود تفاوت شخص معصوم و ولی فقیه در کمالات و مراتب معنوی، هر دو به صورت یکسان از ولایت سیاسی برخوردار هستند، پاسخ این است که لازمهی ولایت سیاسیِ ولی فقیه، تشابه کامل ومطلق او با شخص معصوم نیست:
«اگر فرد لایقی که دارای ایندو خصلت [علم و عدالت] باشد، به پا خاست و تشکیل حکومت داد، همان ولایتی را که حضرت رسول اکرم صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم در امر ادارهی جامعه داشت، دارا میباشد، و بر همهی مردم لازم است که از او اطاعت کنند. [...] زیادی فضایل معنوی، اختیارات حکومتی را افزایش نمیدهد. هماناختیارات و ولایتی که حضرت رسول و دیگر ائمه - صلواتالله علیهم- [...] داشتند، خداوند همان اختیارات را برای حکومت فعلی قرار داده است، منتها شخص معیّن نیست، روی عنوانِ عالم عادل است [...] وقتی بگوییم ولایتی را که رسول اکرم صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم وائمه علیهمالسلام داشتند، بعد از غیبت، فقیه عادل دارد، برای هیچکس این توهّم نباید پیدا شود که مقام فقها، همان مقام ائمهی اطهار علیهمالسلام و رسول اکرم صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم است؛ زیرا اینجا صحبت از مقام نیست، بلکه صحبت از وظیفه است. ولایت یعنی حکومت و ادارهی کشور، و اجرای قوانین شرع مقدس، یک وظیفهی سنگین و مهم است، نه اینکه برای کسی، شأن و مقام غیرعادی به وجود بیاورد و او را از حدّ انسان عادی بالاتر ببرد.»۶
ائمهی اطهار علیهمالسلام در مقام اوصیای پیامبر اکرم صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم، وظایفی را که ایشان برعهده داشت، انجام میدهند، اما در دورهی غیبت امام معصوم، این وظایف به فقهای عادل واگذار شده است. پس فقهای عادل باید هم به انجام وظیفهی تدبیر سیاسی جامعهی اسلامی بپردازند، و هم به وظیفهی مرجعیّت دینی و تبیین احکام و آموزههای دین برای مسلمانان: «فقها، اوصیای دست دوم رسول اکرم صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم هستند، و اموری که از طرف رسول الله صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم به ائمه علیهمالسلام واگذار شده، برای آنان نیز ثابت است و باید تمام کارهای رسول خدا را انجام دهند.»۷ میان رسول اکرم صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم و ائمهی اطهار و فقهای عادل از لحاظ انجام این تکالیف، تفاوتی وجود ندارد، و به این ترتیب، ماهیّت و شأن تبعیّت با آنها نیز متفاوت نخواهد بود. به تعبیر امام خمینی رحمةاللهعلیه، اگر ائمهی اطهار، اوصیای دست اول رسول اکرم صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم هستند، فقهای عادل، اوصیای دست دوم ایشانند، و آنکه با «وصیّ پیامبر» بیعت کند، در حقیقت با خود «پیامبر» بیعت کرده است؛ چراکه وصی، منصوب آن حضرت است و اطاعت از او، اطاعت از پیامبر است.
تا اینجا، دربارهی شأن ولی فقیه سخن گفته شد تا مشخص شود که چگونه بیعت با او، به مثابه بیعت با رسول اکرم صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم است. اما حضرت آیتالله خامنهای در سخنرانی خود، از «انقلاب اسلامی» نیز سخن به میان آورده و تجدید بیعت با انقلاب اسلامی - و در واقع، ارزشهای این انقلاب- را همچون بیعت با رسول اکرم صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم دانسته است. به این ترتیب، اشکالی که دربارهی همسانی و برابری میان بیعت با ولی فقیه و بیعت با پیامبر اکرم صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم مطرح شد، به این مسأله نیز سرایت میکند.
اگر امام خمینی رحمةاللهعلیه، وصیّ پیامبر اکرم صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم و منصوب از طرف ایشان بود، انقلاب اسلامی نیز انقلابی بود که اسلام ناب محمدی را «احیاء» کرد و به «حاکمیّت» رسانید. پس تجدیدبیعت با انقلاب اسلامی، ماهیّت مستقلی از انقلاب پیامبر اکرم صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم در صدر اسلام ندارد و اعلام وفاداری و پایبندی به همان ارزشهای الهی و معنویای است که آن حضرت با خود آوردند. «آنچه که شما ملّت شریف و مجاهد برای آن بپا خاستید و دنبال میکنید و برای آن جان و مال نثار کرده و میکنید، والاترین و بالاترین و ارزشمندترین مقصدی است و مقصودی است که از صدر عالم ازل و از پس این جهان تا ابد عرضه شده است و خواهد شد؛ و آن مکتب الوهیّت به معنی وسیع آن و ایدهی توحید با ابعاد رفیع آن است. [...] و آن در مکتب محمدی -صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم- به تمام معنی و درجات و ابعاد متجلّی شده و کوشش تمام انبیای عظام - علیهمالسلام- و اولیای معظّم – سلام الله علیهم- برای تحقّق آن بوده [... است].»۸
بنابراین، آرمان انقلاب اسلامی با آرمان انبیای الهی، همانند بوده است. از اینرو، انقلاب اسلامی، واقعیّتی در امتداد تاریخی رسالت پیامبر اکرم صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم است که اسلام سیاسی و اجتماعی را برپا کرد و حاکمیّت طاغوت را برچید. این مقصد متعالی و قدسی موجب شد انقلاب اسلامی از امدادهای غیبی و ملکوتی بهره بگیرد و پدید آید: «این انقلاب بزرگ [...] با تأییدات غیبیِ الهی پیروز گردید. [...] تردید نیست که این یک تحفة الهی و هدیة غیبی بوده که از جانب خداوند منّان، بر این ملّت مظلوم غارتزده، عنایت شده است.»۹
استاد شهید مطهری نیز بر همین باور است که «انقلاب اسلامی ایران»، انقلابی از نوع و گونهی «انقلاب پیامبران الهی»، و همچنین «رهبری امام خمینی»، رهبری از نوع و گونهی «رهبری پیامبران الهی» است. او ریشهی انقلاب اسلامی را خودآگاهیِ الهی یا خداآگاهی میداند که به واسطهی تذکّرات پیامبرانهی امام خمینی رحمةاللهعلیه شکل گرفته است:
«این نهضت، نهضتی است از تیپ نهضت پیامبران، یعنی برخاسته از خودآگاهیِ الهی یا خداآگاهی. این خودآگاهی، ریشهاش در اعماق فطرت بشر است، از ضمیر باطن سرچشمه میگیرد. هرگاه تذکّری پیامبرانه، شعور فطری بشر را به خالق و آفریدگارش، به اصل و ریشهاش، به شهر و دیاری که از آنجا آمده و یک آشنایی مرموز نسبت به آنجا در خود احساس میکند، بیدار سازد، این بیداری خود به خود به دلبستگی به ذات جمیلالاطلاق منتهی میگردد. دلبستگی به خدا که سرسلسلهی ارزشهاست، به دنبال خود، دلبستگی به کمال و زیبایی و عدل و برابری و گذشت و فداکاری و افاضه و خیررسانی در او به وجود میآورد.»۱۰
بنابراین، اعتقاد به اینکه بیعت با ولی فقیه و انقلاب اسلامی، همانند و همرتبهی بیعت با پیامبر اکرم صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم است، به هیچرو اعتقاد مبالغهآمیز و ناصوابی نیست، بلکه متکی به مجموعهای از مبادی نظری و معرفتیِ متقن و مستحکم است که در این یادداشت از آنها سخن رفت.
چنین دیدگاهی از سوی ایشان نشاندهندهی آن است که میان مبانی و مبادی معرفتی نظریهی ولایت فقیه ایشان با بنیانگذار انقلاب اسلامی، امام خمینی رحمةاللهعلیه، تفاوتی وجود ندارد. در اندیشهی امام خمینی رحمةاللهعلیه نیز ولی فقیه همچون پیامبر اکرم صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم و امام معصوم علیهمالسلام از جانب خداوند به ولایت بر مسلمین نصب شده است، با این تفاوت که این نصب، به صورت عام بوده و در آن، شرایط مشخص گردیده است، نه شخص. بنابراین، در دورهی غیبت، هر شخصی که در وی شرایط موردنظر – یعنی فقاهت و عدالت- وجود داشته باشد، مصداق ولی فقیهی است که خداوند، اطاعت از او را واجب شمرده است: «در صورتی هم که [تشکیل حکومت برای فقیه عادل] ممکن نباشد، ولایت [او بر مسلمین] ساقط نمیشود؛ زیرا از جانب خدا منصوبند.»۲ در این عبارات، ایشان تصریح میکند که ولی فقیه، منصوب از سوی خداوند است. لازمةی عملی و عینی برپایی حکومت اسلامی آن است که مردم به حمایت از ولی فقیه بپردازند، اما ولایت او در مقام نظر، متوقّف بر هواداری مردم و استقرار حکومت نیست.
در عبارتی که از پی میآید نیز ایشان ولایت فقیه را همچون ولایت پیامبر اکرم صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم و ائمة اطهار علیهمالسلام، به خداوند متعال نسبت میدهد و آشکار میگوید ولایت فقیه، همان ولایت پیامبر اکرم صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم است: «قضیهی ولایت فقیه، یک چیزی نیست که مجلس خبرگان ایجادکرده باشد. ولایت فقیه یک چیزی است که خدای تبارک و تعالی درست کرده است؛ همان ولایت رسولالله است.»۳ ولایت ولی فقیه، محصول وضع و جعل خداوند متعال است و این جزء معنای ولایت فقیه است و ولایت فقیه فارغ از آن معنایی ندارد: «ولایت فقیه، [...] معنایش این است که آنکه خدای تبارک و تعالی تعیین کرده است برای نظارت در امور و تعیین مراکز قدرت، آن عبارت از فقیه جامعالشرایط است.»۴ به این سبب است که گفته میشود مشروعیّت ولی فقیه، الهی و تکعنصری است و مردم در شکلگیری آن مدخلیّتی ندارند. از آنجا که ولایت ولی فقیه، از ارادهی خداوند برمیخیزد، ارتباطی با ارادهی مردم ندارد و این ولایت، مفروض است، اما تحقّق خارجی و عینی آن در قالب برپایی حکومت اسلامی، وابسته به ارادهی مردم است و مردم از لحاظ شرعی مکلّف هستند که از او حمایت و تبعیّت کنند:
«[فقیه جامعالشرایط بر جامعهی اسلامی] ولایت در جمیع صور دارد، لکن توّلی امور مسلمین و تشکیل حکومت، بستگی دارد به آرای اکثریت مسلمین، که در قانون اساسی هم از آن یاد شده است و در صدر اسلام، تعبیر میشده به بیعت با ولیّ مسلمین.»۵
امام خمینی رحمةاللهعلیه معتقد است که در حوزهی ولایت سیاسی، تفاوتی میان شخص معصوم و ولی فقیه نیست؛ به این معنی که ولی فقیه نیز موظّف است حکومت را به دست گرفته و احکام اسلام را اجرا کند و در مقابل این زعامت سیاسی، مردم مکلّف به بیعت و تبعیّت هستند و چنانچه اشکال شود که چگونه با وجود تفاوت شخص معصوم و ولی فقیه در کمالات و مراتب معنوی، هر دو به صورت یکسان از ولایت سیاسی برخوردار هستند، پاسخ این است که لازمهی ولایت سیاسیِ ولی فقیه، تشابه کامل ومطلق او با شخص معصوم نیست:
«اگر فرد لایقی که دارای ایندو خصلت [علم و عدالت] باشد، به پا خاست و تشکیل حکومت داد، همان ولایتی را که حضرت رسول اکرم صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم در امر ادارهی جامعه داشت، دارا میباشد، و بر همهی مردم لازم است که از او اطاعت کنند. [...] زیادی فضایل معنوی، اختیارات حکومتی را افزایش نمیدهد. هماناختیارات و ولایتی که حضرت رسول و دیگر ائمه - صلواتالله علیهم- [...] داشتند، خداوند همان اختیارات را برای حکومت فعلی قرار داده است، منتها شخص معیّن نیست، روی عنوانِ عالم عادل است [...] وقتی بگوییم ولایتی را که رسول اکرم صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم وائمه علیهمالسلام داشتند، بعد از غیبت، فقیه عادل دارد، برای هیچکس این توهّم نباید پیدا شود که مقام فقها، همان مقام ائمهی اطهار علیهمالسلام و رسول اکرم صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم است؛ زیرا اینجا صحبت از مقام نیست، بلکه صحبت از وظیفه است. ولایت یعنی حکومت و ادارهی کشور، و اجرای قوانین شرع مقدس، یک وظیفهی سنگین و مهم است، نه اینکه برای کسی، شأن و مقام غیرعادی به وجود بیاورد و او را از حدّ انسان عادی بالاتر ببرد.»۶
ائمهی اطهار علیهمالسلام در مقام اوصیای پیامبر اکرم صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم، وظایفی را که ایشان برعهده داشت، انجام میدهند، اما در دورهی غیبت امام معصوم، این وظایف به فقهای عادل واگذار شده است. پس فقهای عادل باید هم به انجام وظیفهی تدبیر سیاسی جامعهی اسلامی بپردازند، و هم به وظیفهی مرجعیّت دینی و تبیین احکام و آموزههای دین برای مسلمانان: «فقها، اوصیای دست دوم رسول اکرم صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم هستند، و اموری که از طرف رسول الله صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم به ائمه علیهمالسلام واگذار شده، برای آنان نیز ثابت است و باید تمام کارهای رسول خدا را انجام دهند.»۷ میان رسول اکرم صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم و ائمهی اطهار و فقهای عادل از لحاظ انجام این تکالیف، تفاوتی وجود ندارد، و به این ترتیب، ماهیّت و شأن تبعیّت با آنها نیز متفاوت نخواهد بود. به تعبیر امام خمینی رحمةاللهعلیه، اگر ائمهی اطهار، اوصیای دست اول رسول اکرم صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم هستند، فقهای عادل، اوصیای دست دوم ایشانند، و آنکه با «وصیّ پیامبر» بیعت کند، در حقیقت با خود «پیامبر» بیعت کرده است؛ چراکه وصی، منصوب آن حضرت است و اطاعت از او، اطاعت از پیامبر است.
تا اینجا، دربارهی شأن ولی فقیه سخن گفته شد تا مشخص شود که چگونه بیعت با او، به مثابه بیعت با رسول اکرم صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم است. اما حضرت آیتالله خامنهای در سخنرانی خود، از «انقلاب اسلامی» نیز سخن به میان آورده و تجدید بیعت با انقلاب اسلامی - و در واقع، ارزشهای این انقلاب- را همچون بیعت با رسول اکرم صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم دانسته است. به این ترتیب، اشکالی که دربارهی همسانی و برابری میان بیعت با ولی فقیه و بیعت با پیامبر اکرم صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم مطرح شد، به این مسأله نیز سرایت میکند.
اگر امام خمینی رحمةاللهعلیه، وصیّ پیامبر اکرم صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم و منصوب از طرف ایشان بود، انقلاب اسلامی نیز انقلابی بود که اسلام ناب محمدی را «احیاء» کرد و به «حاکمیّت» رسانید. پس تجدیدبیعت با انقلاب اسلامی، ماهیّت مستقلی از انقلاب پیامبر اکرم صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم در صدر اسلام ندارد و اعلام وفاداری و پایبندی به همان ارزشهای الهی و معنویای است که آن حضرت با خود آوردند. «آنچه که شما ملّت شریف و مجاهد برای آن بپا خاستید و دنبال میکنید و برای آن جان و مال نثار کرده و میکنید، والاترین و بالاترین و ارزشمندترین مقصدی است و مقصودی است که از صدر عالم ازل و از پس این جهان تا ابد عرضه شده است و خواهد شد؛ و آن مکتب الوهیّت به معنی وسیع آن و ایدهی توحید با ابعاد رفیع آن است. [...] و آن در مکتب محمدی -صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم- به تمام معنی و درجات و ابعاد متجلّی شده و کوشش تمام انبیای عظام - علیهمالسلام- و اولیای معظّم – سلام الله علیهم- برای تحقّق آن بوده [... است].»۸
بنابراین، آرمان انقلاب اسلامی با آرمان انبیای الهی، همانند بوده است. از اینرو، انقلاب اسلامی، واقعیّتی در امتداد تاریخی رسالت پیامبر اکرم صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم است که اسلام سیاسی و اجتماعی را برپا کرد و حاکمیّت طاغوت را برچید. این مقصد متعالی و قدسی موجب شد انقلاب اسلامی از امدادهای غیبی و ملکوتی بهره بگیرد و پدید آید: «این انقلاب بزرگ [...] با تأییدات غیبیِ الهی پیروز گردید. [...] تردید نیست که این یک تحفة الهی و هدیة غیبی بوده که از جانب خداوند منّان، بر این ملّت مظلوم غارتزده، عنایت شده است.»۹
استاد شهید مطهری نیز بر همین باور است که «انقلاب اسلامی ایران»، انقلابی از نوع و گونهی «انقلاب پیامبران الهی»، و همچنین «رهبری امام خمینی»، رهبری از نوع و گونهی «رهبری پیامبران الهی» است. او ریشهی انقلاب اسلامی را خودآگاهیِ الهی یا خداآگاهی میداند که به واسطهی تذکّرات پیامبرانهی امام خمینی رحمةاللهعلیه شکل گرفته است:
«این نهضت، نهضتی است از تیپ نهضت پیامبران، یعنی برخاسته از خودآگاهیِ الهی یا خداآگاهی. این خودآگاهی، ریشهاش در اعماق فطرت بشر است، از ضمیر باطن سرچشمه میگیرد. هرگاه تذکّری پیامبرانه، شعور فطری بشر را به خالق و آفریدگارش، به اصل و ریشهاش، به شهر و دیاری که از آنجا آمده و یک آشنایی مرموز نسبت به آنجا در خود احساس میکند، بیدار سازد، این بیداری خود به خود به دلبستگی به ذات جمیلالاطلاق منتهی میگردد. دلبستگی به خدا که سرسلسلهی ارزشهاست، به دنبال خود، دلبستگی به کمال و زیبایی و عدل و برابری و گذشت و فداکاری و افاضه و خیررسانی در او به وجود میآورد.»۱۰
بنابراین، اعتقاد به اینکه بیعت با ولی فقیه و انقلاب اسلامی، همانند و همرتبهی بیعت با پیامبر اکرم صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم است، به هیچرو اعتقاد مبالغهآمیز و ناصوابی نیست، بلکه متکی به مجموعهای از مبادی نظری و معرفتیِ متقن و مستحکم است که در این یادداشت از آنها سخن رفت.
ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *