آزادی قدیمی ترین زندان ایرانی در دبی/ تلفن همراه خیلی عجیب است

5:40 - 09 فروردين 1395
کد خبر: ۱۴۹۲۸۴
28 سال قبل برای کار به دبی رفت اما بعد از قتل صاحبکار پاکستانی اش او به عنوان قاتل دستگیر و به اعدام محکوم شد اما سرانجام پس از مدت زیادی حبس بالاخره آزاد شد.
آزادی قدیمی ترین زندان ایرانی در دبی/ تلفن همراه خیلی عجیب استبه گزارش خبرنگار ،یکی از خبرهای خوب و شیرین حوادث در سال 94 آزادی قدیمی ترین زندانی ایران بود.  ساله قبل بود.

 تازه 18 ساله اش تمام شده بود که برای کار و زندگی بهر راهی دبی شد. احمد از بندر کنگ برای کار پیش دوستش رفت و در یک جواهر فروشی شروع به کار کرد.دو ماه بعد از شروع به کار او، صاحب پاکستانی جواهر فروشی در خانه‌اش به قتل رسید.

پلیس پس از تحقیقات مقدماتی به کارگران جواهر فروشی مشکوک شده و دستگیری آنها را در دستور کار قرار داد. احمد نخستین مظنونی بود که دستگیر شد.

او در بازجویی منکر قتل شد. چهار کارگر دیگر نیز دستگیر شدند و پرونده آنها به دادگاه فرستاده شد. پس از محاکمه، احمد به اعدام و پرداخت دیه شرعی و دیگر متهمان به حبس‌های طولانی مدت محکوم شدند. در این مدت احمد چند بار تجدیدنظر خواهی کرد که هر بار حکم دادگاه بدوی مورد تائید قرار گرفت. دو سال قبل با مراجعه خانواده مرد ایرانی به وزارت امورخارجه، مهدی کشاورز مطلق شیرازی به عنوان وکیل به آنها معرفی شد و این وکیل مقیم امارات پس از بررسی پرونده، وکالت احمد را پذیرفت.

وکیل متهم در مورد نحوه رسیدگی به این پرونده به میزان گفت:: پس از مطالعه پرونده متوجه ایرادهای فاحش حقوقی در آن شدم. مقتول پاکستانی بوده و در این مدت به اولیای دم وی دسترسی وجود نداشت. با توجه به ایرادهای موجود در پرونده درخواست اعاده دادرسی کرده و این‌بار توانستیم با پیگیری فراوان پس از یک‌سال و نیم حکم آزادی زندانی ایرانی را بگیریم. صدور حکم آزادی این فرد به راحتی امکان‌پذیر نبود و ما در این راستا با موانع حقوقی زیادی مواجه بودیم. سرکنسولگری جمهوری اسلامی ایران در دبی همکاری خوبی در این زمینه داشت. 

احمد، زمانی که برای کار به امارات می‌رفت نمی‌دانست چه سرنوشت شومی در انتظارش است. حالا بعد از 28 سال طعم آزادی را چشیده و با کمک سرکنسولگری ایران در دبی به کشور بازگشته است. او درباره حادثه می‌گوید: تازه مشغول به کار شده بودم که صاحبکارم در خانه‌اش با چاقو کشته شد و پلیس از ما خواست خودمان را معرفی کنیم. من با پای خودم به اداره پلیس رفتم. من بی‌گناه بودم و هیچ ترسی نداشتم اما مرا به اتهام قتل به اعدام محکوم کردند.

من هر چه می‌گفتم بی‌گناهم،دادگاه  قبول نمی‌کردند. وقتی نتوانستند قاتل اصلی را دستگیر کنند مرا به عنوان قاتل معرفی کردند تا حفظ امنیت کرده باشند.

همه چیز در این مدت  تغییر کرده. انگار وارد دنیای عجیبی شده‌ام. این تلفن همراه نیز وسیله عجیبی است. هرجا می‌روی زنگ می‌خورد و می‌توانند پیدایت کنند. البته من نمی‌توانم با آن کار کنم و برادرزاده‌ام به آن پاسخ می‌دهد.


 



ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *