جزئیات جلسه در زیر زمین ستاد مشترک ارتش/بنی صدر: سرهنگ فکوری ترسیده!/ قضیه حضور رهبر انقلاب در جبهه چه بود؟
یک روز در اتاق کارم – در چهار راه قصر- دادگاه انقلاب ارتش بودم صدای انفجار مهیبی به گوش رسید اندکی بعد معلوم شد عراق فرودگاه مهرآباد را بمباران کرده است.
خبرگزاری میزان -
به گزارش گروه سیاسی ، حجتالاسلام والمسلمین محمد محمدی
ریشهری در کتاب خاطرات خود می
نویسد:
مدتی پیش از شروع جنگ باعراق، با مرحوم تیمسار فلاحی جانشین ستاد مشترک ارتش در دفتر آقای صفایی ریاست وقت " عقیدتی سیاسی ارتش بودیم. احتمالا در این جلسه شهید دکتر آیت هم بودصحبت از درگیری های مرزی با عراق پیش آمد مرحوم فلاحی گفت: " حرکت عراق به اینجا ختم نمی شود اینگونه اقدامات نظامی نشانه ی جنگ است و ما باید خود را برای یک جنگ تمام عیار آماده کنیم."
بمباران فرودگاه مهرآباد
یک روز در اتاق کارم – در چهار راه قصر- دادگاه انقلاب ارتش بودم صدای انفجار مهیبی به گوش رسید اندکی بعد معلوم شد عراق فرودگاه مهرآباد را بمباران کرده است.
نخستین جلسه ی تصمیم گیری
به فاصله کوتاهی – احتمالا روز بعد- در اتاق فرماندهی در زیر زمین ستاد مشترک ارتش جلسه ای برای رسیدگی برای بررسی چگونگی برخورد باعراق تشکیل شد این جانب نیز این جلسه حضور پیدا کردم.
دراین جلسه همه ی مسئولان اصلی نظامی و سیاسی حضورداشتند. تا آنجا که یاد دارم علاوه بر فرماندهان نظامی و بنی صدر که رئیس جمهور و فرمانده کل قوا بود آقایان: بهشتی، خامنه ای، هاشمی و رجایی حضورداشتند. آقای اشراقی، داماد حضرت امام هم از طرف ایشان در این جلسه شرکت کرده بودند.
ظاهراَ من اواخر جلسه رسیدم، لذا از مطالبی که در جلسه مطرح شد چیزی یادم نیست و تنها چند خاطره به یاد دارم:
الف – داوطلب جبهه از شورای انقلاب
در آن جلسه پیشنهاد شد یکی از اعضای شورای انقلاب به جبهه برود تا از نزدیک بر کارها نظارت داشته باشد، نخستین کسی که این پیشنهاد را پذیرفت آیت الله خامنه ای بودند که در آن وقت ایشان عضو شورای انقلاب امام جمعه ی تهران و معاون وزیر دفاع، مرحوم مهندس چمران بود.
ایشان فرمودند:" من می روم" ظاهرا فردای آن روز عازم جبهه شدند. چند هفته بعد که برای بازدید از جبهه به اهواز رفتم دیدم ایشان لباس نظامی پوشیده خیلی جدی فعالیت دارد.
ب: برخورد بنی صدر و مرحوم فکوری
خاطره ی دیگری از آن جلسه دارم که پس از تمام شدن جلسه بنی صدر که هنوز میانه اش با من ظاهرا به هم نخورده بود وارتباط من با شهید سرهنگ فکوری فرمانده وقت نیروی هوایی را می دانست آهسته به من گفت: دیدی فکوری چه قیافه ای پیدا کرد؟ گفتم: چه شد؟ بنی صدر گفت: وقتی به او گفتم: برو هواپیمایت با ببربالا و بزن... از ترس لپ هایش بالا رفت!
از آنجا که من مرحوم فکوری را خیلی نزدیک به خود و خصوصی تلقی می کردم او را صدا کردم وبه گونه ای که بنی صدر متوجه نشود جریان را به او گفتم و توضیح دادم که برداشت بنی صدر این است که شما ازشروع جنگ می ترسی، مواظب باش!
ظاهراَ فردای آن روز بود که جنگنده های نیروی هوایی آماده ی برخورد با ارتش عراق شد و ضربه ی سختی به آنها وارد کرد.
مدتی پیش از شروع جنگ باعراق، با مرحوم تیمسار فلاحی جانشین ستاد مشترک ارتش در دفتر آقای صفایی ریاست وقت " عقیدتی سیاسی ارتش بودیم. احتمالا در این جلسه شهید دکتر آیت هم بودصحبت از درگیری های مرزی با عراق پیش آمد مرحوم فلاحی گفت: " حرکت عراق به اینجا ختم نمی شود اینگونه اقدامات نظامی نشانه ی جنگ است و ما باید خود را برای یک جنگ تمام عیار آماده کنیم."
بمباران فرودگاه مهرآباد
یک روز در اتاق کارم – در چهار راه قصر- دادگاه انقلاب ارتش بودم صدای انفجار مهیبی به گوش رسید اندکی بعد معلوم شد عراق فرودگاه مهرآباد را بمباران کرده است.
نخستین جلسه ی تصمیم گیری
به فاصله کوتاهی – احتمالا روز بعد- در اتاق فرماندهی در زیر زمین ستاد مشترک ارتش جلسه ای برای رسیدگی برای بررسی چگونگی برخورد باعراق تشکیل شد این جانب نیز این جلسه حضور پیدا کردم.
دراین جلسه همه ی مسئولان اصلی نظامی و سیاسی حضورداشتند. تا آنجا که یاد دارم علاوه بر فرماندهان نظامی و بنی صدر که رئیس جمهور و فرمانده کل قوا بود آقایان: بهشتی، خامنه ای، هاشمی و رجایی حضورداشتند. آقای اشراقی، داماد حضرت امام هم از طرف ایشان در این جلسه شرکت کرده بودند.
ظاهراَ من اواخر جلسه رسیدم، لذا از مطالبی که در جلسه مطرح شد چیزی یادم نیست و تنها چند خاطره به یاد دارم:
الف – داوطلب جبهه از شورای انقلاب
در آن جلسه پیشنهاد شد یکی از اعضای شورای انقلاب به جبهه برود تا از نزدیک بر کارها نظارت داشته باشد، نخستین کسی که این پیشنهاد را پذیرفت آیت الله خامنه ای بودند که در آن وقت ایشان عضو شورای انقلاب امام جمعه ی تهران و معاون وزیر دفاع، مرحوم مهندس چمران بود.
ایشان فرمودند:" من می روم" ظاهرا فردای آن روز عازم جبهه شدند. چند هفته بعد که برای بازدید از جبهه به اهواز رفتم دیدم ایشان لباس نظامی پوشیده خیلی جدی فعالیت دارد.
ب: برخورد بنی صدر و مرحوم فکوری
خاطره ی دیگری از آن جلسه دارم که پس از تمام شدن جلسه بنی صدر که هنوز میانه اش با من ظاهرا به هم نخورده بود وارتباط من با شهید سرهنگ فکوری فرمانده وقت نیروی هوایی را می دانست آهسته به من گفت: دیدی فکوری چه قیافه ای پیدا کرد؟ گفتم: چه شد؟ بنی صدر گفت: وقتی به او گفتم: برو هواپیمایت با ببربالا و بزن... از ترس لپ هایش بالا رفت!
از آنجا که من مرحوم فکوری را خیلی نزدیک به خود و خصوصی تلقی می کردم او را صدا کردم وبه گونه ای که بنی صدر متوجه نشود جریان را به او گفتم و توضیح دادم که برداشت بنی صدر این است که شما ازشروع جنگ می ترسی، مواظب باش!
ظاهراَ فردای آن روز بود که جنگنده های نیروی هوایی آماده ی برخورد با ارتش عراق شد و ضربه ی سختی به آنها وارد کرد.
ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *