زندگی شهیدان محراب را در دو كتاب داستانی بخوانید
«مسافر تنها» و «روزی خواهم خفت برای همیشه» از زندگی شهید آیتالله اشرفی اصفهانی و شهید آیتالله محمد صدوقی حكایت میكنند.
خبرگزاری میزان -
به گزارش گروه فرهنگی به نقل از پایگاه خبری حوزه هنری مجموعه داستانی «قهرمانان انقلاب» به معرفی قهرمانانی می پردازد كه در شكل گیری انقلاب شكوهمند اسلامی ایران، نقش بسزایی داشته اند. این كتاب ها به ویژه به منظور آشنایی نوجوانان با این شخصیت ها نگاشته شده و زبانی نرم و داستانی دارند. در ادامه یادداشت های قبلی، این بار نیز به معرفی كتاب هایی درباره دو شهید دیگر گرانقدر انقلاب اسلامی میپردازیم.
مسافر تنها
كتاب «مسافر تنها» نوشته كیوان امجدیان، درباره شهید آیت الله اشرفی اصفهانی است. نویسنده در این كتاب، با بهره گیری از یك داستان بلند 10 فصلی، سعی در شناسایی چهارمین شهید محراب، آیتالله اشرفی اصفهانی، دارد.
این داستان از جایی شروع می شود كه خواننده اصلا انتظارش را ندارد. یك پسر ژاپنی به نام «یوكی» همسن و سال راوی داستان، همراه با پدر و مادرش از ژاپن به ایران می آیند. یوكی، یكی از اقوام راوی به شمار می رود و ماجرای نسبت فامیلی دور او از این قرار است كه عموی راوی پس از سفر به ژاپن و كار در این كشور، همسری از آنجا اختیار كرده و او را برای زندگی به ایران آورده است. یوكی و پدر و مادرش، كنجكاوانه به تهران و نقاط مختلفش نگاه می كنند و هنگامی كه قصد اقامت در خانه شان در بلوار شهید اشرفی اصفهانی را دارند، این سوال برایشان پیش می آید كه شهید اشرفی اصفهانی كه بزرگراهی در تهران به نام او مزین شده است، كیست.
درواقع، امجدیان داستان را با یك كنجكاوی نوجوانانه از سوی یوكی شروع می كند تا مخاطبان نوجوان كتاب با این پسر نوجوان ژاپنی احساس انس كنند. نویسنده كه نگارش تاریخ معاصر ایران برای معرفی قهرمانان انقلاب به نوجوانان را ضرورتی آشكار می داند، معتقد است كه نسل امروز علاقه بسیاری به مباحث تاریخی و پیشینه خود دارد تا آنجا كه در یافتن اطلاعات از آن دوران بسیار كنجكاو است.
در بخشی از این كتاب می خوانیم: پدر، دستگاه را خاموش می كند و از مهمان ها می خواهد اگر قسمتی را متوجه نشده اند، بپرسند. آن ها معنی چند كلمه را می پرسند. یوكی رو به من می كند: تو در جنگ چند ساله بودی؟ می گویم: من بعد از جنگ به دنیا آمدم. می خندد و می گوید: پس هنوز children هستی! پدر دوباره ضبط را روشن می كند و ادامه صحبت های آیت الله اشرفی اصفهانی را گوش می كنیم. – ما به یك وجب زمین عراق هم طمع نداریم.
روزی خواهم خفت برای همیشه
زندگی انباشته از تجربه و سراسر حادثه آیت الله محمد صدوقی، شهید محراب، موجب شده است شمسی خسروی انبوهی از اطلاعات مربوط به این روحانی بزرگ و مردمدار را در اثری موجز خلاصه كند و از تمام آن ها داستان هایی بیاراید كه با زاویه دید دانای كل روایت می شوند.
ماجرای داستانی كتاب، برخلاف بسیاری از آثار مشابه در همین مجموعه از زمانی شروع می شود كه محمد صدوقی، به تازگی همسری اختیار كرده و از طرفی در مدرسه چهارباغ مشغول تحصیل است. او دل نگران اوضاع و احوال خانواده است و تصمیم دارد در برف و سرمای شدید آن زمان، خود را به زادگاهش یزد برساند و دیداری با خانواده تازه كند.
نویسنده، ناگزیر می شود خیلی زود به خدمات و تلاش های آیت الله صدوقی، رنگ و بوی داستان بدهد. او اجازه نمی دهد مخاطب با یك داستان ساده و كشدار رو به رو باشد، خیلی زود زمان داستان را تغییر می دهد و او را به فضایی می برد كه شهید صدوقی، دارای هفت فرزند است و دارد مدرسه عبدالرحیم خان یزد را - كه خودش نیز دانش آموخته همانجاست - آباد می كند و از زباله دانی بازاریان یزد به محیطی برای علم آموزی مبدل می سازد.
خسروی، قهرمان كتابش را اندك اندك وارد رخدادهای انقلاب اسلامی می كند و ارتباط او با امام خمینی (ره) را به عرصه داستان می آورد. تهدید ساواك مبنی بر سخنرانی نكردن را جدی نمی گیرد و منبرهایی انتقادی سرانجام او را با حكومت پهلوی رو در رو می كند. اما آیت الله صدوقی، ذخیره انقلاب برای روزهای سخت پس از پیروزی آن است كه سرانجام به آرزوی دیرین خود می رسد.
در بخش هایی از كتاب «روزی خواهم خفت برای همیشه» می خوانیم: ... نگاه كرد به مرد جوان لاغری كه از بین نمازگزاران بلند شده بود و پشت ستون وسط مسجد ایستاده بود. آیت الله كه بیرون رفت، مرد به سرعت جلو آمد و آیت الله هنوز او را نگاه می كرد كه وحشت زده خودش را چسباند به او. – چه كار میكنی؟ برو عقب. خواست او را پس بزند كه مرد، ضامن نارنجك را كه تو كفشش بود و با بند به زیر لباسش وصل شده بود كشید و بومب ...
مسافر تنها
كتاب «مسافر تنها» نوشته كیوان امجدیان، درباره شهید آیت الله اشرفی اصفهانی است. نویسنده در این كتاب، با بهره گیری از یك داستان بلند 10 فصلی، سعی در شناسایی چهارمین شهید محراب، آیتالله اشرفی اصفهانی، دارد.
این داستان از جایی شروع می شود كه خواننده اصلا انتظارش را ندارد. یك پسر ژاپنی به نام «یوكی» همسن و سال راوی داستان، همراه با پدر و مادرش از ژاپن به ایران می آیند. یوكی، یكی از اقوام راوی به شمار می رود و ماجرای نسبت فامیلی دور او از این قرار است كه عموی راوی پس از سفر به ژاپن و كار در این كشور، همسری از آنجا اختیار كرده و او را برای زندگی به ایران آورده است. یوكی و پدر و مادرش، كنجكاوانه به تهران و نقاط مختلفش نگاه می كنند و هنگامی كه قصد اقامت در خانه شان در بلوار شهید اشرفی اصفهانی را دارند، این سوال برایشان پیش می آید كه شهید اشرفی اصفهانی كه بزرگراهی در تهران به نام او مزین شده است، كیست.
درواقع، امجدیان داستان را با یك كنجكاوی نوجوانانه از سوی یوكی شروع می كند تا مخاطبان نوجوان كتاب با این پسر نوجوان ژاپنی احساس انس كنند. نویسنده كه نگارش تاریخ معاصر ایران برای معرفی قهرمانان انقلاب به نوجوانان را ضرورتی آشكار می داند، معتقد است كه نسل امروز علاقه بسیاری به مباحث تاریخی و پیشینه خود دارد تا آنجا كه در یافتن اطلاعات از آن دوران بسیار كنجكاو است.
در بخشی از این كتاب می خوانیم: پدر، دستگاه را خاموش می كند و از مهمان ها می خواهد اگر قسمتی را متوجه نشده اند، بپرسند. آن ها معنی چند كلمه را می پرسند. یوكی رو به من می كند: تو در جنگ چند ساله بودی؟ می گویم: من بعد از جنگ به دنیا آمدم. می خندد و می گوید: پس هنوز children هستی! پدر دوباره ضبط را روشن می كند و ادامه صحبت های آیت الله اشرفی اصفهانی را گوش می كنیم. – ما به یك وجب زمین عراق هم طمع نداریم.
روزی خواهم خفت برای همیشه
زندگی انباشته از تجربه و سراسر حادثه آیت الله محمد صدوقی، شهید محراب، موجب شده است شمسی خسروی انبوهی از اطلاعات مربوط به این روحانی بزرگ و مردمدار را در اثری موجز خلاصه كند و از تمام آن ها داستان هایی بیاراید كه با زاویه دید دانای كل روایت می شوند.
ماجرای داستانی كتاب، برخلاف بسیاری از آثار مشابه در همین مجموعه از زمانی شروع می شود كه محمد صدوقی، به تازگی همسری اختیار كرده و از طرفی در مدرسه چهارباغ مشغول تحصیل است. او دل نگران اوضاع و احوال خانواده است و تصمیم دارد در برف و سرمای شدید آن زمان، خود را به زادگاهش یزد برساند و دیداری با خانواده تازه كند.
نویسنده، ناگزیر می شود خیلی زود به خدمات و تلاش های آیت الله صدوقی، رنگ و بوی داستان بدهد. او اجازه نمی دهد مخاطب با یك داستان ساده و كشدار رو به رو باشد، خیلی زود زمان داستان را تغییر می دهد و او را به فضایی می برد كه شهید صدوقی، دارای هفت فرزند است و دارد مدرسه عبدالرحیم خان یزد را - كه خودش نیز دانش آموخته همانجاست - آباد می كند و از زباله دانی بازاریان یزد به محیطی برای علم آموزی مبدل می سازد.
خسروی، قهرمان كتابش را اندك اندك وارد رخدادهای انقلاب اسلامی می كند و ارتباط او با امام خمینی (ره) را به عرصه داستان می آورد. تهدید ساواك مبنی بر سخنرانی نكردن را جدی نمی گیرد و منبرهایی انتقادی سرانجام او را با حكومت پهلوی رو در رو می كند. اما آیت الله صدوقی، ذخیره انقلاب برای روزهای سخت پس از پیروزی آن است كه سرانجام به آرزوی دیرین خود می رسد.
در بخش هایی از كتاب «روزی خواهم خفت برای همیشه» می خوانیم: ... نگاه كرد به مرد جوان لاغری كه از بین نمازگزاران بلند شده بود و پشت ستون وسط مسجد ایستاده بود. آیت الله كه بیرون رفت، مرد به سرعت جلو آمد و آیت الله هنوز او را نگاه می كرد كه وحشت زده خودش را چسباند به او. – چه كار میكنی؟ برو عقب. خواست او را پس بزند كه مرد، ضامن نارنجك را كه تو كفشش بود و با بند به زیر لباسش وصل شده بود كشید و بومب ...
ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *