تامل «آقا» بر عکس شهیدی که با حضرت زهرا(س) ارتباط داشت
حضرت آقا وقتی به عکس شهید اسلامی نسب رسیدند، تامل بیشتری کردند... فیلم مصاحبه شهید را به نمایش گذاشتیم. وقتی به آن بخش مصاحبه میرسید که شهید میگفت: "من هر بار نام او را بر زبان میآورم..." و شهید اشک میریخت. حضرت آقا فرمودند: "بگو... بگو که با حضرت زهرا(س) ارتباط داری."
خبرگزاری میزان -
مرداد 67، حضرت آیت الله خامنهای که آن وقت رئیس جمهور و رئیس شورای عالی دفاع بودند به پادگان شهید دستغیب لشکر در کوت عبدالله اهواز آمدند. ما عکس فرماندهان شهید لشکر را در آنجا نصب کرده بودیم. آقا تشریف آوردند. ایشان به عکسهای نگاه میکردند و زیر لب آیهی بشارت را زمزمه میکردند. حضرت آقا وقتی به عکس شهید اسلامی نسب رسیدند، تامل بیشتری کردند.
پس از آن ویدیوی مصاحبه شهید اسلامی نسب را به نمایش گذاشتیم. آقا فیلم را به دقت نگاه میکردند. وقتی فیلم به آن بخش از مصاحبه شهید اسلامی نسب رسید که میگفت: "من هر بار نام او را بر زبان میآورم..." در آن سکوت حضرت آقا فرمودند: "بگو... بگو که با ایشان ارتباط داری." سپس آقا نگاهی به من کردند و گفتند: آقای رودکی ایشان قبل از انقلاب چکاره بودند؟ گفتم: شغلش خیاطی بود و چهار فرزند دارد و از اعضای هیاتهای مذهبی بود. حضرت آقا فرمودند: همان که ریشه دارند. سپس ایشان دستور دادند که فیلم را برایشان بفرستم.
/انتهای پیام/
: انتشار مطالب و اخبار تحلیلی سایر رسانههای داخلی و خارجی لزوماً به معنای تایید محتوای آن نیست و صرفاً جهت اطلاع کاربران از فضای رسانهای منتشر میشود.
به گزارش گروه فضای مجازی ، سردار "محمدنبی رودکی" فرمانده لشکر 19 فجر در دوران دفاع مقدس به روایت خاطرهای از حضور رهبر معظم انقلاب در مقر لشکر در اهواز و تماشای فیلم مصاحبه شهید "محمد اسلامی نسب" پرداخت که در ادامه میخوانید:
شهید "محمد اسلامی نسب" فرمانده گردان امام رضا(ع) لشکر در عملیات کربلای 4 بود. او سالها مسئولیت آموزش لشکر را بر عهده داشت. قبل از عملیات والفجر 8 از من خواست که در خط مقدم و در کنار نیروهای عمل کننده حضور داشته باشد. در آن عملیات او را با حفظ سمت، مسئول محور عبور قایقها و گردانها از اروندرود قرار دادم.
پیش از آغاز عملیات کربلای 4، به قول ما شیرازیها دوباره پایش را در یک کفش کرد و گفت: من دیگر نمیخواهم در آموزش بمانم و میخواهم جزو نیروی عمل کننده باشم. در نتیجه گردان امام رضا(ع) را تشکیل داد و خود فرماندهاش شد. ماموریت او و نیروهایش در کربلای 4 این بود که پس از گردانهای خط شکن وارد منطقه پنج ضلعی بشود و مقر تیپ عراقیها را بگیرد. شب عملیات به علت موانع زیادی که روبروی مقر تیپ بود و تیربارچی آنها بر نیروها تسلط داشت، نیروهای گردان امام رضا(ع) زمینگیر شده بودند. شهید اسلامی نسب با من تماس گرفت و گفت: حاج نبی تیربار عراقیها تلفات زیادی از ما گرفته است، میخواهم خودم بروم آن تیربار را خاموش کنم. او به همراه بیسیمچی و یکی دو نفر از نیروهایش رفت، همان لحظه که نارنجکش را پرتاب کرد و به سنگر تیربار عراقی خورد، یک تیر نیز بر گلویش نشست و با ذکر یازهرا(س) به شهادت رسید.
قبل از این عملیات، خبرنگاری با او مصاحبه کرده بود و گفته بود: "ما در عملیات آینده پیروز میشویم. در این عملیات کسی ما را پشتیبانی میکند که هر وقت نام او را بر زبان میآورم." در همین حین بغض گلویش را گرفت و چند لحظهای سکوت کرد و اشک ریخت. دوباره ادامه داد و گفت: "من هر بار نام بیبی را بر زبان میآورم از خود بی خود میشوم." این بار هم برای چند لحظه سکوت کرد و اشک ریخت.
ما در آن عملیات پیروز نشدیم، پس از فرماندهان به این نتیجه رسیدند که چون دشمن سرمست از ناکامی ماست فرصت خوبی است تا در مدت زمان کوتاهی دوباره عملیات کنیم. لذا عملیات کربلای 5 با رمز یازهرا(س) انجام شد و پیروز شدیم.
پیش از آغاز عملیات کربلای 4، به قول ما شیرازیها دوباره پایش را در یک کفش کرد و گفت: من دیگر نمیخواهم در آموزش بمانم و میخواهم جزو نیروی عمل کننده باشم. در نتیجه گردان امام رضا(ع) را تشکیل داد و خود فرماندهاش شد. ماموریت او و نیروهایش در کربلای 4 این بود که پس از گردانهای خط شکن وارد منطقه پنج ضلعی بشود و مقر تیپ عراقیها را بگیرد. شب عملیات به علت موانع زیادی که روبروی مقر تیپ بود و تیربارچی آنها بر نیروها تسلط داشت، نیروهای گردان امام رضا(ع) زمینگیر شده بودند. شهید اسلامی نسب با من تماس گرفت و گفت: حاج نبی تیربار عراقیها تلفات زیادی از ما گرفته است، میخواهم خودم بروم آن تیربار را خاموش کنم. او به همراه بیسیمچی و یکی دو نفر از نیروهایش رفت، همان لحظه که نارنجکش را پرتاب کرد و به سنگر تیربار عراقی خورد، یک تیر نیز بر گلویش نشست و با ذکر یازهرا(س) به شهادت رسید.
قبل از این عملیات، خبرنگاری با او مصاحبه کرده بود و گفته بود: "ما در عملیات آینده پیروز میشویم. در این عملیات کسی ما را پشتیبانی میکند که هر وقت نام او را بر زبان میآورم." در همین حین بغض گلویش را گرفت و چند لحظهای سکوت کرد و اشک ریخت. دوباره ادامه داد و گفت: "من هر بار نام بیبی را بر زبان میآورم از خود بی خود میشوم." این بار هم برای چند لحظه سکوت کرد و اشک ریخت.
ما در آن عملیات پیروز نشدیم، پس از فرماندهان به این نتیجه رسیدند که چون دشمن سرمست از ناکامی ماست فرصت خوبی است تا در مدت زمان کوتاهی دوباره عملیات کنیم. لذا عملیات کربلای 5 با رمز یازهرا(س) انجام شد و پیروز شدیم.
مقام معظم رهبری و سردار محمدنبی رودکی
مرداد 67، حضرت آیت الله خامنهای که آن وقت رئیس جمهور و رئیس شورای عالی دفاع بودند به پادگان شهید دستغیب لشکر در کوت عبدالله اهواز آمدند. ما عکس فرماندهان شهید لشکر را در آنجا نصب کرده بودیم. آقا تشریف آوردند. ایشان به عکسهای نگاه میکردند و زیر لب آیهی بشارت را زمزمه میکردند. حضرت آقا وقتی به عکس شهید اسلامی نسب رسیدند، تامل بیشتری کردند.
پس از آن ویدیوی مصاحبه شهید اسلامی نسب را به نمایش گذاشتیم. آقا فیلم را به دقت نگاه میکردند. وقتی فیلم به آن بخش از مصاحبه شهید اسلامی نسب رسید که میگفت: "من هر بار نام او را بر زبان میآورم..." در آن سکوت حضرت آقا فرمودند: "بگو... بگو که با ایشان ارتباط داری." سپس آقا نگاهی به من کردند و گفتند: آقای رودکی ایشان قبل از انقلاب چکاره بودند؟ گفتم: شغلش خیاطی بود و چهار فرزند دارد و از اعضای هیاتهای مذهبی بود. حضرت آقا فرمودند: همان که ریشه دارند. سپس ایشان دستور دادند که فیلم را برایشان بفرستم.
/انتهای پیام/
: انتشار مطالب و اخبار تحلیلی سایر رسانههای داخلی و خارجی لزوماً به معنای تایید محتوای آن نیست و صرفاً جهت اطلاع کاربران از فضای رسانهای منتشر میشود.
ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *