خصومت کدخدا از کندی تا اوباما
در کشوری مانند انگلیس، دو حزب کارگر و محافظهکار در طول 120 سال گذشته، عملاً سیاستهای ثابتی را به اجرا گذاشتهاند در حالی که به نظر میآید حزب محافظهکار برنامههای خود را با تبلیغات و تندی بیشتر به پیش میبرد در حالی که حزب کارگر، تدابیر خود را با ظاهری ملایمتر و آرامتر به مرحله عمل میرساند.
به گزارش ، کشورهای وابسته به نظام سلطه، همواره سیاستهای ثابتی را در دستور کار خود
قرار دادهاند که مشمول مرور زمان نمیشوند و در تمام ارکان و جزئیات به آن
وفادارند. اما در مقاطعی از زمان و مکان، اجرای این سیاستها مستلزم
استفاده از ادبیات، اشکال یا ابزار مختلف و متفاوتی است.
به عبارت دیگر، هیچگاه این سیاستها نه «تعطیل» میشوند و نه «تغییر» پیدا میکنند.
به همین دلیل است که دولتها در کشورهای سلطهگر، مجری سیاستهای کلی هستند که هر کدام نیز برنامهها و معیارهای خاص خود را دارند. بر این اساس، سیاستها همواره ثابت و برنامهها متغیرند.
به عنوان مثال در کشوری مانند انگلیس، دو حزب کارگر و محافظهکار در طول 120 سال گذشته، عملاً سیاستهای ثابتی را به اجرا گذاشتهاند در حالی که به نظر میآید حزب محافظهکار برنامههای خود را با تبلیغات و تندی بیشتر به پیش میبرد در حالی که حزب کارگر، تدابیر خود را با ظاهری ملایمتر و آرامتر به مرحله عمل میرساند.
در ایالات متحده آمریکا هم دقیقاً دو حزب جمهوریخواه و دموکرات دارای چنین کارکردی هستند. رویه دموکراتها برعدم ورود به جنگ استوار بوده است و تلاش دارند اگر جنگی با کشورهای دیگر سر گرفته به آن خاتمه دهند.
به اعتقاد دموکراتها استفاده از ابزار ارتش و کودتا تا حد امکان نباید مورد استفاده قرار گیرد و در عوض به کاربرد «قدرت نرم» و «جنگ نرم» در حوزههای فرهنگی، تبلیغاتی و اقتصادی به مراتب بیش از حزب جمهوریخواه اعتقاد دارند.
در موضوع تقابل با جمهوری اسلامی ایران، سیاستمداران هر دو جناح آمریکایی حاکم بر دولت نیز از قاعده اخیر پیروی کردهاند.
ضرباتی که دموکراتها به زعم خود به نظام اسلامی وارد نمودهاند در غالب موارد بر اساس آمارهای ادعایی بسیار شدیدتر و زیانبارتر از ضرباتی بود که جمهوریخواهان مسئولیت آن را به عهده داشتهاند.
در طول دورههای ریاست جمهوری کلینتون و اوبامای دموکرات، تحریمهای ظالمانه بیشتری نسبت به همتایان جمهوریخواه آنان شکل گرفته است. ظاهر امر آن است که دموکراتها به لشگرکشی و اقدام نظامی، اعتقاد چندانی ندارند و این جمهوریخواهان هستند که جنگطلب محسوب میشوند اما واقعیت امر، چیز دیگری است.
دشمنی آنان هیچگاه قطع نشده و تنها چیزی که درباره آنان تغییر کرده است، اشکال اجرای برنامهها و توطئههاست و این نکتهای بسیار حائز اهمیت است که باید در تحلیل سیاستهای خصمانه آمریکا مورد توجه قرار گیرد.
در سال 1338 هنگامی که «جان اف کندی» به ریاست جمهوری آمریکا رسید، کتابی تحت عنوان «استراتژی صلح» به نگارش در آورد.
وی در کتابش به تفصیل توضیح میدهد که شرط تداوم سروری و آقایی آمریکا بر کشورها، «شریک دانستن» آمریکا از سوی مردم در زندگی و معاش روزمره آنهاست. «کندی» مثالی را در اینباره تشریح میکند و میگوید آمریکا به جای فروش یک تانک، باید پنج تراکتور به کشورهای هدف بفروشد تا با رونق کشاورزی، آنان همیشه در ابتداییترین امورات زندگی خود در اختیار و وابسته ما باشند.
تحلیلگران، نظرات این رئیس جمهور دموکرات را به اشتباه، «سیاستهای جدید» آمریکا تلقی کردند در حالی که واقعاً سیاست جدیدی در کار نبود و آنچه که اتفاق افتاد، «تغییر برنامهها» و ظاهر فریبنده آنها بود.
پس از «کندی»، برنامههای رؤسای جمهور دموکرات جانشین او از جمله کارتر، کلینتون و اوباما نیز تقریباً با همان رویه و با اندکی تغییر ادامه پیدا کرد. برخی به دلیل عدم دقت و موشکافی بر این تصورند که دموکراتها از رفتاری معقولتر برخوردارند و سیاست تغییر حکومت در کشورهای مخالف خود را تا حد امکان به اجرا نمیگذارند در حالی که ابداً اینگونه نیست.
از نظر دولت ایالات متحده، مبانی ارزشی و انسانی مانند حقوق بشر، عدالت و انسانیت مطلقاً و ابداً دارای وجاهت و اعتبار نیستند و تنها برای نیل به اهداف استعمار نوین مورد استفاده قرار میگیرند.یکی از سیاستهای نظام سلطه به رهبری آمریکا، تحمل نکردن استقلال و ثبات کشورهایی است که منافع آمریکا را در معرض خطر قرار دادهاند.
چه این کشورها مانند ایران بر اساس اسلام پایهگذاری شده باشند و چه مانند ونزوئلا بر اساس منافع ملی مقدرات خود را به دست گرفته باشند. از این رو، آنچه که در چشمانداز سیاستهای آمریکا در منطقه جای تردید نیست، دستاندازی به منابع نفتی و بازارهای غرب آسیا است. در این میان باید به نقطه مشترک جناحهای آمریکایی در تعهد آنها به حفظ ثبات و امنیت رژیم صهیونیستی نیز اشاره کرد که نوعی رقابت برای خوشخدمتی به رژیم کودککش بین آنان وجود دارد. علت این است که رژیم صهیونیستی، مرکزی برای ویرانی و بیثباتی منطقه است و چنانچه این رژیم در منطقه حضور نداشته باشد، فروش سلاح، اسلامهراسی، ایرانهراسی و سیاست تخریب منطقه هم هیچ توجیهی نخواهد داشت. نکته اساسی اینجاست که آغاز نبرد نظامی برای آمریکا در شرایط فعلی تقریبا غیرممکن به نظر میرسد و در نتیجه تاکتیک «جنگ نیابتی» جایگزین آن شده است.
در دوره کارتر، عراق عهدهدار این نقش بود و در دوره فعلی، عربستان سعودی. کارتر به گونهای برنامهریزی کرد که ایران توسط عراق اشغال شود اما موفق نشد و در دوره اوباما همان سیاست ابتدا با تمسک به فتنه سال 88 آغاز گردید و ایمان داشتند که به دست آشوبگران موفق به تحقق این امر خواهند شد.
پس از ناکامی در این توطئه همهجانبه، در این مرحله بود که شکلگیری گروههای تکفیری با کمک عربستان سعودی، شعلهور کردن آتش جنگ در سوریه، یمن و عراق با هدف به خطر انداختن امنیت و ثبات ایران در دستور کار قرار گرفت. بنابراین، طراحی برنامه اصلی مقابله با انقلاب اسلامی به وسیله آمریکا و رژیم صهیونیستی، با پشتیبانی مالی آن توسط عربستان انجام شده است.
نکته پایانی اینکه اقدامات نابخردانه و تهدیدات اخیر عربستان سعودی را تنها میتوان در چارچوب ضعف نظام سلطه و اقتدار جمهوری اسلامی ایران ارزیابی کرد که هدف نهایی متوهمانه آنان، عبارت است از قلع و قمع تمام کشورها، جریانات و گروههای مقاومت و ضد سلطه در منطقه و سپس در سراسر جهان، به شکست کشاندن جریانات اسلامگرا و به خصوص بیداری اسلامی، تقویت جریانات غربگرا و به پیروزی رساندن متحدین آمریکا. براساس قرائن و نیز اقرار رسانهها و جریانات وابسته به غرب، دستیابی به چنین رؤیای پوچی محال است و شیطنتهای مذبوحانه عربستان و متحدانش هیچ تاثیری در مسیر مقتدرانه و روشن جمهوری اسلامی ایران نخواهد گذاشت.
/انتهای پیام/
خبرگزاری میزان: انتشار مطالب و اخبار تحلیلی سایر رسانههای داخلی و خارجی لزوماً به معنای تایید محتوای آن نیست و صرفاً جهت اطلاع کاربران از فضای رسانهای منتشر میشود.
به عبارت دیگر، هیچگاه این سیاستها نه «تعطیل» میشوند و نه «تغییر» پیدا میکنند.
به همین دلیل است که دولتها در کشورهای سلطهگر، مجری سیاستهای کلی هستند که هر کدام نیز برنامهها و معیارهای خاص خود را دارند. بر این اساس، سیاستها همواره ثابت و برنامهها متغیرند.
به عنوان مثال در کشوری مانند انگلیس، دو حزب کارگر و محافظهکار در طول 120 سال گذشته، عملاً سیاستهای ثابتی را به اجرا گذاشتهاند در حالی که به نظر میآید حزب محافظهکار برنامههای خود را با تبلیغات و تندی بیشتر به پیش میبرد در حالی که حزب کارگر، تدابیر خود را با ظاهری ملایمتر و آرامتر به مرحله عمل میرساند.
در ایالات متحده آمریکا هم دقیقاً دو حزب جمهوریخواه و دموکرات دارای چنین کارکردی هستند. رویه دموکراتها برعدم ورود به جنگ استوار بوده است و تلاش دارند اگر جنگی با کشورهای دیگر سر گرفته به آن خاتمه دهند.
به اعتقاد دموکراتها استفاده از ابزار ارتش و کودتا تا حد امکان نباید مورد استفاده قرار گیرد و در عوض به کاربرد «قدرت نرم» و «جنگ نرم» در حوزههای فرهنگی، تبلیغاتی و اقتصادی به مراتب بیش از حزب جمهوریخواه اعتقاد دارند.
در موضوع تقابل با جمهوری اسلامی ایران، سیاستمداران هر دو جناح آمریکایی حاکم بر دولت نیز از قاعده اخیر پیروی کردهاند.
ضرباتی که دموکراتها به زعم خود به نظام اسلامی وارد نمودهاند در غالب موارد بر اساس آمارهای ادعایی بسیار شدیدتر و زیانبارتر از ضرباتی بود که جمهوریخواهان مسئولیت آن را به عهده داشتهاند.
در طول دورههای ریاست جمهوری کلینتون و اوبامای دموکرات، تحریمهای ظالمانه بیشتری نسبت به همتایان جمهوریخواه آنان شکل گرفته است. ظاهر امر آن است که دموکراتها به لشگرکشی و اقدام نظامی، اعتقاد چندانی ندارند و این جمهوریخواهان هستند که جنگطلب محسوب میشوند اما واقعیت امر، چیز دیگری است.
دشمنی آنان هیچگاه قطع نشده و تنها چیزی که درباره آنان تغییر کرده است، اشکال اجرای برنامهها و توطئههاست و این نکتهای بسیار حائز اهمیت است که باید در تحلیل سیاستهای خصمانه آمریکا مورد توجه قرار گیرد.
در سال 1338 هنگامی که «جان اف کندی» به ریاست جمهوری آمریکا رسید، کتابی تحت عنوان «استراتژی صلح» به نگارش در آورد.
وی در کتابش به تفصیل توضیح میدهد که شرط تداوم سروری و آقایی آمریکا بر کشورها، «شریک دانستن» آمریکا از سوی مردم در زندگی و معاش روزمره آنهاست. «کندی» مثالی را در اینباره تشریح میکند و میگوید آمریکا به جای فروش یک تانک، باید پنج تراکتور به کشورهای هدف بفروشد تا با رونق کشاورزی، آنان همیشه در ابتداییترین امورات زندگی خود در اختیار و وابسته ما باشند.
تحلیلگران، نظرات این رئیس جمهور دموکرات را به اشتباه، «سیاستهای جدید» آمریکا تلقی کردند در حالی که واقعاً سیاست جدیدی در کار نبود و آنچه که اتفاق افتاد، «تغییر برنامهها» و ظاهر فریبنده آنها بود.
پس از «کندی»، برنامههای رؤسای جمهور دموکرات جانشین او از جمله کارتر، کلینتون و اوباما نیز تقریباً با همان رویه و با اندکی تغییر ادامه پیدا کرد. برخی به دلیل عدم دقت و موشکافی بر این تصورند که دموکراتها از رفتاری معقولتر برخوردارند و سیاست تغییر حکومت در کشورهای مخالف خود را تا حد امکان به اجرا نمیگذارند در حالی که ابداً اینگونه نیست.
از نظر دولت ایالات متحده، مبانی ارزشی و انسانی مانند حقوق بشر، عدالت و انسانیت مطلقاً و ابداً دارای وجاهت و اعتبار نیستند و تنها برای نیل به اهداف استعمار نوین مورد استفاده قرار میگیرند.یکی از سیاستهای نظام سلطه به رهبری آمریکا، تحمل نکردن استقلال و ثبات کشورهایی است که منافع آمریکا را در معرض خطر قرار دادهاند.
چه این کشورها مانند ایران بر اساس اسلام پایهگذاری شده باشند و چه مانند ونزوئلا بر اساس منافع ملی مقدرات خود را به دست گرفته باشند. از این رو، آنچه که در چشمانداز سیاستهای آمریکا در منطقه جای تردید نیست، دستاندازی به منابع نفتی و بازارهای غرب آسیا است. در این میان باید به نقطه مشترک جناحهای آمریکایی در تعهد آنها به حفظ ثبات و امنیت رژیم صهیونیستی نیز اشاره کرد که نوعی رقابت برای خوشخدمتی به رژیم کودککش بین آنان وجود دارد. علت این است که رژیم صهیونیستی، مرکزی برای ویرانی و بیثباتی منطقه است و چنانچه این رژیم در منطقه حضور نداشته باشد، فروش سلاح، اسلامهراسی، ایرانهراسی و سیاست تخریب منطقه هم هیچ توجیهی نخواهد داشت. نکته اساسی اینجاست که آغاز نبرد نظامی برای آمریکا در شرایط فعلی تقریبا غیرممکن به نظر میرسد و در نتیجه تاکتیک «جنگ نیابتی» جایگزین آن شده است.
در دوره کارتر، عراق عهدهدار این نقش بود و در دوره فعلی، عربستان سعودی. کارتر به گونهای برنامهریزی کرد که ایران توسط عراق اشغال شود اما موفق نشد و در دوره اوباما همان سیاست ابتدا با تمسک به فتنه سال 88 آغاز گردید و ایمان داشتند که به دست آشوبگران موفق به تحقق این امر خواهند شد.
پس از ناکامی در این توطئه همهجانبه، در این مرحله بود که شکلگیری گروههای تکفیری با کمک عربستان سعودی، شعلهور کردن آتش جنگ در سوریه، یمن و عراق با هدف به خطر انداختن امنیت و ثبات ایران در دستور کار قرار گرفت. بنابراین، طراحی برنامه اصلی مقابله با انقلاب اسلامی به وسیله آمریکا و رژیم صهیونیستی، با پشتیبانی مالی آن توسط عربستان انجام شده است.
نکته پایانی اینکه اقدامات نابخردانه و تهدیدات اخیر عربستان سعودی را تنها میتوان در چارچوب ضعف نظام سلطه و اقتدار جمهوری اسلامی ایران ارزیابی کرد که هدف نهایی متوهمانه آنان، عبارت است از قلع و قمع تمام کشورها، جریانات و گروههای مقاومت و ضد سلطه در منطقه و سپس در سراسر جهان، به شکست کشاندن جریانات اسلامگرا و به خصوص بیداری اسلامی، تقویت جریانات غربگرا و به پیروزی رساندن متحدین آمریکا. براساس قرائن و نیز اقرار رسانهها و جریانات وابسته به غرب، دستیابی به چنین رؤیای پوچی محال است و شیطنتهای مذبوحانه عربستان و متحدانش هیچ تاثیری در مسیر مقتدرانه و روشن جمهوری اسلامی ایران نخواهد گذاشت.
/انتهای پیام/
خبرگزاری میزان: انتشار مطالب و اخبار تحلیلی سایر رسانههای داخلی و خارجی لزوماً به معنای تایید محتوای آن نیست و صرفاً جهت اطلاع کاربران از فضای رسانهای منتشر میشود.
ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *