«درآمدی بر تاریخ نگاری ایرانی اسلامی» منشر شد
این تحقیق شامل دو بخش است که در هر بخش فصول متعددی وجود دارد. فهرست بخش ها و فصول کتاب، به شرح زیر است:
بخش اول: تاریخ نگاری و جایگاه آن در اسلام
فصل اول: ملاحظه هایی درباره تاریخ و تاریخ نگاری
فصل دوم: بینش و روش در تاریخ نگاری اسلامی
بخش دوم: جایگاه تاریخ نگارانه مورخان ایرانی
فصل اول: جایگاه تاریخ نگارانه یعقوبی
فصل دوم: جایگاه تاریخ نگارانه مقدسی
فصل سوم: جایگاه تاریخ نگارانه گردیزی
فصل چهارم: جایگانه تاریخ نگارانه ابن فندق
مؤلف در مقدمه کتاب، در تبیین دوبخش کتاب چنین می نویسد:
پژوهش حاضر در دو بخش تنظیم شده است. مطالب بخش اول در قالب دو فصل با عناوین: «ملاحظاتی درباره تاریخ و تاریخ نگاری»؛ در راستای طرح مفاهیم و مبانی نظری موثر بر فهم تاریخ نگاری اسلامی، و «بینش و روش در تاریخ نگاری اسلامی»؛ در راستای طرح اهمیت و جایگاه تاریخ نگاری اسلامی در وجوه سلبی و ایجابی- در حد بضاعت نگارنده- پردازش شده است. این مطالب با این انگیزه طرح شده که ضمن مفهوم پردازی و طرح مباحث نظری موضوع و در حکم پیش درآمدی بر مباحث بخش دوم، مروری کلی بر سیر تحول تاریخ نگاری داشته باشد. آنچه در این بخش آمده است، بیشتر با رویکردی آسیب شناختی و نگرش سلبی مطرح شده است.
در عین حال زمینه های مؤثر و وجوه مثبت تاریخ نگاری اسلامی نیز برجسته شده و در حد ضرورت به پژوهش های انجام شده در این حوزه ارجاع شده است. رویکرد سلبی مذکور با اهتمام به سیالیّت مفهوم تاریخ نگاری و سهم بسزای برداشت های تفسیری در شناخت تاریخ نگاری اسلامی و در پرتو طرح سوال هایی از این قبیل مطرح شده است که: با وجود زمینه های مؤثر و مثبت اهتمام به تاریخ و فراهم شدن اسباب پرداختن مسلمانان به تاریخ نگاری و مهم تر تأکید مبانی اسلامی بر عقلانیت، چرا مورخان مسلمان سعی در رویکرد خردگرایانه به تاریخ نکردند؟ نظر به دستاوردهای غنی و پراعتنای مسلمانان در حوزه تاریخ نگاری، چرا روش شناسی مستقل و معطوف به دگراندیشی در میان مورخان مسلمان پدید نیامد؟
با وجود ارتباط تنگاتنگ و اقتباس مورخان مسلمان از روش های علوم دینی و خاصه علم حدیث و علم رجال در تبیین و شناخت تاریخ، چرا از روشهای پرکاربردی چون علمالدرایه و علمالاصول- که با رویکردی عقلی در فهم علوم دینی از آنها استفاده م یشد- در تحلیل و تفسیر تاریخ بهره نگرفتند؟ با وجود خرده گفتمانهای فکری– فرهنگی کارآمدی چون معتزله، اخوان الصفا و تشیع که خردگرایانه تر با اندیشه و اعتقاد برخورد می کردند چرا گفتمان تاریخ نگارانۀ روشمند و عقلی کارآمدی- هر چند در حاشیه- شکل نگرفت و قاطبه تاریخنگاران مسلمان به رهیافت اِسنادی و سنتی اکتفا کردند و حتی محدود مورخان دگراندیش نیز تا زمان ابن خلدون، سعی چندانی در ارائه مبانی نظری و روشی منسجم و مؤثری نکردند و شخص ابن خلدون هم مبانی نظری مطروحه خویش را در تاریخ نوشته هایش به کار نگرفت؟ بینش تاریخی حکیمان مسلمان و کم اعتنایی بلکه بی اعتنایی آنها به شأن معرفتی تاریخ در این مسیر چه اندازه تأثیرگذار بود؟
بخش دوم که بیش ترین مطالب نوشتار حاضر را در برمی گیرد، جایگاه تاریخ نگارانه چهار مورخی که در قرون سوم تا ششم هجری می زیسته اند را مورد بررسی قرار می دهد. احمدبن ابی یعقوب معروف به «ابن واضح» (متوفای اواخر قرن سوم هجری) صاحب «تاریخ یعقوبی»، «ابو نصر مطهر بن طاهر مقدسی»(متوفای نیمه دوم قرن چهارم هجری) صاحب «البداء و التاریخ»، ابوسعید عبدالحی بن ضحاک بن محمود گردیزی (متوفای نیمه قرن پنجم هجری) صاحب«تاریخ گردیزی»، و «ابوالحسن علی بن زید بیهقی» مشهور به «ابن فُندُق» (متوفای نیمه دوم قرن ششم هجری) و صاحب «تاریخ بیهق» چهار مورخ مورد نظر در پژوهش پیش رو هستند.
این تاریخ نگاران یا قومیت ایرانی و اصل و نسب پارسی داشته اند، یا به زبان فارسی می نوشته اند. اگر هم به زبان عربی تاریخ خویش را تألیف کرده اند به فرهنگ ایرانی تعلق خاطر داشته اند. مهم تر اینکه هر چهار نفر گرایش شیعی داشته و یا با مدارای اعتقادی قابل اعتنایی به تاریخ پرداخته و برای شیعیان حرمت فراوان قائل بوده اند. به علاوه هر چهار مورخ به نحو تحسین برانگیزی عدل و انصاف را در تاریخ نگاری رعایت کرده و واقع گرایانه به نگارش تاریخ پرداخته اند.
از اینها گذشته انتخاب هر یک از این تاریخ نگاران علت جداگانه ای نیز داشته است. یعقوبی تاریخ نگاری است که در طلیعه تکوین تاریخ نگاری اسلامی به نگارش تاریخ پرداخته و در این جهت رویکرد فرهنگی و اجتماعی قابل اعتنایی دارد؛ مطهربن طاهر مقدسی که تاریخی دائره المعارف گونه را پردازش کرده، اطلاعات جالبی در باره علم و معرفت شناسی ارائه داده و تاریخ او سرشار از داده های کلامی با رویکرد ملل و نحل نویسی است. به علاوه داده های قوم شناختی و مردم شناختی فراوانی را جمع آوری نموده و به ویژه در خصوص اسطوره ها و سنن ایرانی مطالب جالب توجهی دارد.
گردیزی اهتمام ویژه ای به تاریخ ایران و مفهوم ایرانشهر داشته است و بر خلاف بسیاری از تاریخ نگارانی که تاریخ ایران را در ذیل تاریخ قلمرو اسلامی مطرح می کردند به صورتی برجسته به تاریخ ایران پرداخته و در پرتو نهضت فرهنگی ادبی عصر سامانی- غزنوی، سعی در تقویت و استمرار هویت ایرانی و حفظ زبان پارسی کرده است. به علاوه در قیاس با همگنان خویش، تاریخ نگاری وی سرشار از داده هایی است که می تواند وی را در شمار تاریخ نگاران جهانی قلمداد کند. ابن فُندُق، تاریخ نگار و اندیشمند پرکاری که اثر اصلی او در حوزه تاریخ نگاری –مشارب التجارب و غوارب الغرایب- از میان رفته اما خوشبختانه تاریخ بیهق او باقی مانده است؛ او به عنوان تاریخ نگاری محلی و البته موفق ترین چهره در این حوزه بوده است که در روزگار کم فروغی تاریخ نگاری ایرانی- در قیاس با دوران قبل و بعد از زمانۀ حیات وی- الگوی تاریخ نگارانه موفقی را ارائه کرده است.
مبنای بحث مطالب این بخش تنها چهار منبع تاریخ نگارانه این مورخان یعنی تاریخ یعقوبی؛ البداء و التاریخ، تاریخ گردیزی و تاریخ بیهق بوده است و به دیگر آثار باقی ماندۀ یعقوبی و ابن فندق که منابع تاریخی به شمار می روند تا منبع تاریخ نگارانه، پرداخته نشده است. مرکز ثقل توجه نیز درک بینش تاریخ نگارانۀ این چهار مورخ بر اساس همین چهار منبع بوده و مطالب مطرح دربارۀ زمان و زمانۀ این مورخان و یا حیات فکری- فرهنگی عصر آنها در این جهت بوده است.
بینش و روش تاریخ نگارانه هر یک از این مورخان، به شیوه ای تقریبا هماهنگ، با در نظر داشتن گفتمان فکری- فرهنگی عصری که در آن می زیسته اند و با مروری بر زیست نامه و محتوای آثار ایشان تبیین و تفسیر شده است. تقسیم بندی مطالب چهار فصل بخش دوم کاملاً قراردادی است و با وجود مشابهت هایی که در خود دارند، تفاوت های موجود به ملاحظات تاریخ نگارانه هریک از این چهار مورخ که فصلی را به خود اختصاص داده اند مربوط می شود.
كتاب «درآمدی بر تاریخ نگاری ایرانی اسلامی» به قلم سید ابوالفضل رضوی با قیمت 20000 تومان در اختيار مخاطبان قرار گرفته است.