رئیس جمهور آمریکا منفورترین شخص جهان است

18:10 - 09 آذر 1394
کد خبر: ۱۰۴۶۷۲
دسته بندی: سیاست ، دفاعی و مقاومت
خبرگزاری میزان-رئیس سازمان بسیج مستضعفین گفت: رئیس‌جمهور آمریکا، چند هفته پیش در یک سخنرانی و مصاحبه اعلام کرد از سال ۲۰۰۱ تا امروز ۴۰۰ هزار نفر در آمریکا با شلیک گلوله از پای درآمده‌اند. این تعداد معادل جمعیت کشوری مثل بحرین است.
رئیس جمهور آمریکا منفورترین شخص جهان است

به گزارش ، سردار محمدرضا نقدی رئیس سازمان بسیج مستضعفین بمناسبت هفته بسیج با روابط عمومی سازمان بسیج به گفت‌وگوی تفصیلی نشست که مشروح آن در ذیل آمده است.

در چند ماه گذشته خصوصا از وقتی که مذاکرات هسته ای به وضعیت خاصی رسید، رهبر انقلاب کلید واژه هایی را علاوه بر کلیدواژه های سابق، وارد ادبیات سیاسی کشور کردند، یک سری از اینها مثل اقتصاد مقاومتی در گذشته نیز مطرح بوده و همواره روی آن تاکید داشتند. اما یکی از کلیدترین این عنوان ها «نفوذ» است. طبیعتا بسیج مردمی با توجه به جایگاه و نفوذ معنوی اش که در بین آحاد مختلف جامعه دارد، نقش تعیین کننده ای برای تحقق منویات مقتم معظم رهبری در این قضیه دارد؛ از نظر شما جایگاه بسیج برای مقابله با نفوذ چیست؟

یک تفکر دنیا گرانه از ابتدای انقلاب در مقابل تفکر ارزش مدارانه انقلاب مطرح بوده و دائما رهبری معظم انقلاب پاسخ این تفکر ضعیف و غیرقابل قبول را داده اند. این تفکر ضعیف و تسلیم پذیر، امروز خودش را بازسازی کرده و با یک عبارت جدیدی به میان مردم آمده و البته دوباره رهبری معظم انقلاب، پاسخ این فکر را مطرح کرده اند و مردم در صحنه آمدند و مسیر انقلاب را بازکردند و ادامه دادند. مشکل اصلی ما این است که چرا این تفکر موفق به بازتولید فکر خود می شود؟

باید با یک پاسخ این مساله تمام بشود و ما بتوانیم در این مسیر روانتر به سوی جلو حرکت کنیم و این موانع فکری برای مردم ایجاد نشود و تمام جور مسئله را بر گردن شخص رهبری نیندازیم.

اما مساله اصلی اینجاست که مشکل اصلی از خود دانشگاهها شروع می شود؛ از علوم انسانی غربی؛ حالا چه آن کسانی که رفتند و در دانشگاههای غربی تحصیل کرده و این تفکر را یاد گرفتند و چه کسانی که در دانشگاههای خودمان ترجمه شده همان کتابهای غربی را خواندند.

خب تصور و باورمان پایین است که منشأ قدرت ابزارمادی هستند؛ یعنی پول، سلاح و رسانه. به همین خاطر اینطور برآورد می شود آن کسی که دست برتر را در این ابزار دارد، او غالب است و بایستی با او همراه شد تا پیشرفت کرد.

این تفکر از چه زمانی شکل گرفت؟

جوهر این تفکر نفوذی این است که باید با قوه قاهره موجود همراه شد تا پیشرفت کرد، این را از روز اول انقلاب، صاحبان این تفکر می گفتند. این تفکر مطرح بود آیا باید به شرق وابسته بود یا به غرب و اساس استقلال یعنی چه؟ نگاهشان این بود که برای پیشرفت باید به یکی از اینها وابسته بود.

و علت این تفکر؟

خب علت این است که آنچه در دانشگاه‌ها یاد دادند اینگونه بوده است. از نگاه اصول تفهیم شده غرب، قدرت متکی به این سه عامل است: نخست قدرت نظامی، تسلیحات و ارتش بزرگتر، دوم قدرت تبلیغاتی وسیعتر یا همان رسانه و سوم پول بیشتر. خب این الان دست چه کسانی است؟ دست امریکا، دست اروپا، پس، از این نگاه که اشاره کردم باید تسلیمشان شد و با آن ها همراه شد تا پیشرفت کرد.

در صورتی که اگر ما در علوم انسانی خودمان، منشأ قدرت را درست تفسیر کنیم و از راه علمی به مخاطب و دانشجویان که چارچوبهای ذهنی خود را ترسیم می‌‎کنند بقبولانیم منشأ قدرت جایی دیگر بوده و اصلا اینها نیست آنوقت ماجرا به صورت دیگری رقم خواهد خورد.

این هم یک مسئله انتزاعی و فکری و فلسفی نیست، یک واقعیت است و تجربه شده، الان ما 36 سال است مقابل آمریکا ایستاده ایم در صورتی که او در همه مولفه های قدرت مادی برتری فاحش دارد نسبت به ما داشته است اما ما پیروزیم؛ پس معلوم می شود که منشأ قدرت چیزی که از نگاه غرب تعریف می شود نیست.

مردم فلسطین در غزه با تعداد خیلی کم نسبت به دشمن خود، مقابل رژیم صهیونیستی ایستادند و موفق هم هستند، حزب الله لبنان با عده اندک و شرایط خاص و امکانات محدود و نداشتن ارتش، مقابل ارتش اسرائیل سه بار پیروز شده و این نشان می دهد که منشأ و مبدأ قدرت، آن سه موردی که در دانشگاههای ما تدریس می شود، نیست.

اگر این مسئله را برای یکبار حل کنیم و دانشجوی ما در دانشگاه، فهم صحیحی از منبع واقعی قدرت پیدا و به آن اتکا کند، این جریان خیلی ضعیف تر از آن می شود که رهبری معظم انقلاب مرتبا به میدان بیایند و به آن پاسخ دهند و کار به صورتی خواهد شد که خود مردم کوچه و بازار جواب آن را می دهند.

بسیج در حوزه علوم انسانی و ایجاد تحول در این زمینه اقدامتی داشته است؟

ما در علوم انسانی مشغول کار هستیم؛ در رابطه با این موضوع خاص امروز طبع روشنگری داریم، انشاءالله ظرف یک ماه آینده یک برنامه مفصل روشنگرانه در جریان نفوذ در مساجد و اماکن مختلف پیاده و آن را برای مردم تبیین خواهیم کرد.

منتها این یک کارهای تکنیکی است و آن کار اساسی که باید صورت بگیرد؛ تبیین نظریه قدرت در اسلام است که این را دانشگاه باید انجام دهد و در بسیج اساتید، کار مفصلی که محصول علوم انسانی اسلامی دارد انجام میشود وهمینطور بسیج دانشجویی در دانشگاه امام صادق علیه السلام کارهای خوبی را دارند انجام می دهند و در همین ماه پیش رو یک همایش علمی در همین زمینه و همین جنبه سیاسی یعنی اینکه علوم سیاسی اسلامی چیست را ترتیب دادند کار دارد انجام می شود.

دستگاه های مربوطه، کمکی از بسیج در این حوزه خواسته‌اند؟

دستگاههای مسئول و کسانی که ابزار این کار و موقعیتها و اعتبارات در دستشان است، باید حرکتی را شروع کنند، که تاکنون از ما هم نخواستند و نمی خواهند که ما وارد میدان شویم، البته ما خودمان بسیجی وار کار می کنیم.

ببینید دستگاههایی که متولی این کار هستند یک موقع از بسیج کمک می خواهند و کارهای خیلی بزرگی می شود صورت داد، چون ابزار و موقعیتها و شرایط و تریبون های دولت در اختیار بسیج قرار می گیرد، ولی این را از ما نخواستند و حرکتی که از خود بسیج اساتید و بسیج دانشجویی دارد صورت می گیرد.

دستگاههای مسئول نیز با کندی تمام دارند در این زمینه کار می کنند و کار به ذات خود سریع نیست. تحول در علوم انسانی یک مسئله سریع و کاری که بشود خیلی با سرعت فوق العاده انجام شود نیست اما خیلی سریع تر از آن چیزی که پیش بینی شده است می شود آن را انجام داد.

در حوزه علوم انسانی اظهاراتی از برخی مسئولین عالی رتبه شنیده می شود و شبهه ای را مطرح می کنند که کجای علوم باید اسلامی شود؟ نظر شما در این خصوص چیست؟

این کسانی که این مطلب را بیان می کنند نه علوم را می شناسند و نه اسلام را؛ چراکه خیلی روشن است. وقتی می گوییم علوم انسانی اسلامی از کجا باید اسلامی شود خب پاسخش مشخص است؛ اصلا از فلسفه خود علم باید اسلامی شود، از فلسفه هر شاخه علمی باید اسلامی شود؛ یعنی قطعا بین آن کسی که فیزیک را می خواند تا بمب اتم برای سلطه بر مردم تولید می کند با آن کسی که فیزیک را می‎خواند تا یک ابزاری برای علاج سرطان اختراع کند، تفاوت است.

فلسفه فیزیک این دو متفاوت است و چرایی یادگیری فیزیک آن دو از همین جا با هم اختلاف و شکاف دارد. همانطور که میبینیم این موضوع حتی در علوم مادی هم وجود دارد چه برسد به علوم انسانی و علوم انسانی غربی.

تقسیم بندی خاصی برای علوم انسانی می توان در نظر گرفت؟

اگر برای علوم انسانی سه شاخه قائل باشیم؛ یکی تبیین هستی و چرایی و جهان بینی است، شاخه دوم ارزش ها و بایدها و نبایدها و سومین شاخه، آداب و رفتارها و اخلاق است. در علوم انسانی اسلامی بایدها و نبایدها بر اساس پیش فرض هستی شناسی وجود خالق، وجود معاد و ضرورت عدل بنا می شود، درحالیکه در علوم انسانی غربی بایدها و نبایدها بر اساس فلسفه مادی بنا می شود؛ این دو با هم خیلی متفاوت هستند.

شما فرض کنید روی یک تنه درخت پرتقال جوانه پرتقال می زنید، حالا همین جوانه را روی یک سیب بزنید، خب خیلی فرق دارد. در این موضوع علوم انسانی هم همینطور است. علوم انسانی غربی بدنه اش ماتریالیسم است، جهان را بدون خدا و معاد و آینده پس از آن فرض می‎کند و بر اساس این پیش فرض، بایدها و نبایدهایی را در علوم انسانی برای انسانها ایجاد می کند.

خب طبیعتا این نمی تواند با آن کسی که خدا را در محاسبات خود دارد و جهان و مراحل خلقت را جور دیگری می بیند، یکی دانست؛ این دو قطعا با هم فرق می‎کنند.

تفاوت مبنایی علوم انسانی اسلامی و غربی چیست؟

علوم انسانی ما چه در مرحله هستی شناسی که خیلی واضح تفاوتهای فاحشی با علوم انسانی غربی دارد و چه در مرحله باید و نباید، الزامات و وظایف و قراردادهای بین انسانها نیز همینطور است. شما هرچه علوم انسانی بعد از هستی شناسی را فرض بگیرید در همه اینها طبیعتا تمایز وجود دارد.

خب بر اساس اصول علوم انسانی غربی، من برای چه باید به شما ظلم نکنم، وقتی معاد و مجازاتی در کار نیست من برای اینکه به یک ثروت بیشتری برسم چرا نباید حق شما را بخورم؟ در اندیشه لیبرام دموکراسی و اندیشه تفکر غربی هم به این گونه است، آنها بر اساس علمی که دارند به این عمل و دنیا را غارت و کشتار می کنند، بمب اتم می زنند و توجیه علمی نیز برای آن دارند و این کار از لحاظ خودشان علمی است.

نتیجه این توجیهات علمی غرب را چطور ارزیابی می‎کنید؟

یک مسئله مهم همین است که علم اینها شکست خورده است، یک موقعی بود که گفته های ما عبارات علمی داخل کتابها بود، اما الان در تجربه ایجاد شده است. یعنی برای کسانی که می گویند ما فقط تجربه را قبول داریم و علم آن چیزی است که زیر تیغ جراحی ما بیاید تجربه و حس شود، هم ما به صورت تجربی حرف داریم.

به آنها می گوییم که اقتصاد غربی، تجربه شد و شکست خورد. دولت آمریکا تا پایان دولت اوباما 20 هزار میلیارد دلار، بدهی دارد. اروپا الان مشکلات حاد اقتصادی دارد و مردم آن هنوز در خیابانها هستند و به خاطر مشکلات اقتصادی موجود تظاهرات می کنند، این یعنی که اقتصادشان، سیاستشان و علم رسانه آنها شکست خورده است.

این شوخی نیست که مثلا این همه رسانه در اختیار داشته باشند و چند هزار شبکه ماهواره ای و تیراژهای چندین میلیونی روزنامه ها و شبکه های اینترتی و شبکه های اجتماعی با چند صد میلیون عضو، را داشته باشند، ولی روز به روز موقعیشان در میان مردم متزلزل تر و منفورتر می شود.

و شاید منفورترین در جهان.

بله الان منفورترین شخص جهان کسی است که بیشترین حجم رسانه های جهان را در اختیار دارد، یعنی رئیس جمهور امریکا که هر جا می‌رود یا با سنگ یا با کفش و امثال این، مورد ضرب قرار می گیرد و به هر کشوری که وارد می شود، مردم آنجا او را مورد فحش قرار می‌دهند و پرچم کشورش را آتش می زنند، اصلا آیا شده که او وارد کشوری شود و بین مردم آنجا راه برود؟ این اصلا ممکن نیست چرا که مردم او را با چنگ و دندان می کشند و همه اینها در صورتی است که او بیشترین حجم رسانه ها را دارد.

پس یعنی در علم ارتباطاتش شکست خورده، این چه علمی است؟ این علم یعنی این که شما یک شبکه داشته باشی و با آن غوغا کنی و بین همه افکار عمومی نفوذ کنی و همه تو را دوست داشته باشند. خب این چه علم ارتباطاتی است که این همه ابزار دارد و 99% ابزار رسانه های دنیا در دستش است اما منفورترین است، این چه علم رسانه ای است؟ یعنی معلوم است علومشان شکست خورده، اقتصادشان، سیاستشان و علوم اجتماعیشان شکست خورده است.

علوم انسانی غربی در مناسبات اجتماعی در غرب چه نقشی توانسته ایفا کند؟

این تبعیض ها و کشتارهایی که در امریکا وجود دارد را ببینید. اینها نشان از چه کمبودی است؟ خود رئیس جمهور امریکا، چند هفته پیش در یک سخنرانی و مصاحبه ای اعلام کرد که از سال 2001 تا امروز 400 هزار نفر در امریکا با شلیک گلوله از پای درآمدند.

این تعداد به میزان جمعیت کشوری مثل بحرین است، خود اوباما هم گفت که این افراد نه توسط داعش و نه تروریست ازپای درآمده‌اند بلکه توسط پلیس آمریکا کشته شده اند. این چه علم الاجتماعی است که نتیجه اش این است؟ پس معلوم است که یک آدم عاقل که نمی آید همین فکر را دوباره تجربه کند. نکته قابل توجه اینکه این فقط آمار کسانی بود که با گلوله و سلاح گرم کشته شدند، اگر بخواهید آمار کسانی را که با سلاح سرد، تصادف و موارد دیگر کشته شدند، استخراج کنیم آمار ازین فراتر خواهد رفت.

علیرغم این معضلاتی که شما مطرح کردید و باید آن را به یک فاجعه تعبیر کرد؛ جریانی در کشور علاقه‌مند به بزک آمریکاست، مخصوصا در فضای رسانه ای می خواهد به غرب و آمریکا مشروعیت بخشی کند و حتی اگر یک جاهایی غرب خودش را زیر سوال ببرد، باز این جریان می خواهد بگوید نه همین رفتار درست است!. خب نقش بسیج برای اینکه بتواند رسانه‌های در تراز انقلاب اسلامی ایجاد و تربیت کند و بتواند با جریان بزک که رهبری انقلاب صراحتا آن را مصداق خیانت دانستند مقابله کند، به چه صورت باید باشد؟

بسیج، مستضعفین است، اما این افراد پول دارند؛ مثلا خانواده‌ای هست که دو یا سه روزنامه دارد، هر روز عکس خودش، پدرش و یا دیگر اعضای خانواده اش را در صفحه نخست روزنامه منتشر می کند.

الان مفسد اقتصادی هست که در پرونده ای که بنده خودم بیست سال پیش پیگیری کردم و دادگاه او را به فساد اقتصادی محکوم کرد، الان یک شبکه رسانه ای در اختیار دارد. این شخص چندین روزنامه، ماهنامه و هفته نامه دارد هیچ مشکلی هم برای اداره آن ندارد.

خب این جریان ثروت های بادآورده فراوان دارد و از طرفی هم چون به اسم بخش خصوصی ثبت کردند، دولت و وزارت ارشاد هم عمده یارانه مطبوعاتی را به همین افراد و مفسدین اقتصادی و خانواده های ویژه می‌دهد.

جمع تیراژ تمام این نشریاتی که شما در سوالتان اشاره کردید شاید به 100هزار نسخه هم نمی رسد. من این را با اطلاع می‌گویم. یعنی همه آنها برگشتی است و مردم هم استقبالی ندارند؛ منتها کیوسک را اشغال کرده اند و در فضای مجازی هم وقتی صفحه اول مطبوعات را مشاهده کنید بیش از 30 روزنامه با همین سبک و خط فکری قابل مشاهده است. اینها برای خاندان‌های ویژه و مفسدین اقتصادی است و طبیعتا منافعشان در بازگشت استعمار است.

امام راحل بزرگوار معیاری را مطرح کرده‌اند که ما خیلی کم به آن پرداختیم و رسانه های ما نیز همینطور و مجلس ما نیز متاسفانه در صلاحیت وزرا اصلا به این مسئله و معیار توجهی نکرد و آن معیاری که ایشان فرمودند این است که مادامی که مسئولین و وزراء و فرماندهان نظامی و نمایندگان مجلس از طبقه متوسط و مادون متوسط باشند، خطری کشور را تهدید نمی کند. من نقل به مضمون می کنم حالا عبارت دقیقش با یک جست و جوی ساده قابل دریافت است.

اما اگر اینها افرادی غیر از این شدند، آن وقت همه چیز در خطر است، امام راحل البته علت آن را هم توضیح داده‌اند؛ به این دلیل که این افراد سیری ندارند و انسانی که سراغ مطامع دنیایی می رود مدام می خواهد خودش را فربه تر کند، لذا می رود سراغ کسانی که بیشترین امکانات را دارند.

این روندی که اکنون از سوی جریان مذکور قابل مشاهده است و مدام در حال گرایش بیشتر به آمریکا هستند ناشی از خصوصیت طبقه اشراف و مفسدین اقتصادی است. اساسا غیراین از آنها محال است و باید این کار را انجام دهند چون منافع خود را در ارتباط با استکبار می بینند.

قاعدتا چون پایگاه و تکیه گاه مردمی ندارند که این ثروت اندوزی خود را بسط دهند، از این رو نمی توانند به مردم تکیه کنند و نیاز به قدرت خارجی دارند تا آنها را حمایت کند، این روند خیلی طبیعی است که دارد اتفاق می افتد.



وحید
|
-
|
۲۲:۴۱ - ۱۳۹۴/۰۹/۰۹
0
0
ایشان نظرسنجی در آمریکا انجام داده اند یا نتیجه گیری ذهنی است؟
ناشناس
|
-
|
۲۲:۱۲ - ۱۳۹۴/۰۹/۰۹
0
0
این فقط نظر شماست!!!!اصلا هم این طورنیست منفورترین اشخاص امروزه تندروهای افراطی نظیر داعش وامثالهم!!!!! می باشند
ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *