حلال است، صلوات بفرست
تک بسیجی
چند وقت بود غذای درست و حسابی نخورده بودیم. همه چیز در اختیار تدارکات بود و آنها خیلی سخت میگرفتند. معمولا برای جبران گرسنگیها میان روز یا شب و نصف شب بچهها به بهانه رفتن به دستشویی که نزدیک تدارکات بود میرفتند و از آنجا نان و پنیر می آوردند. بعد میآمدند بقیه را صدا میکردند که بلند شوید غذا بخورید. اگر میپرسیدیم از کجا آوردهاید؟ میگفتند: ناراحت نباش، حلال است. صلوات بفرست. کارت نباشد.
بعد از صلوات می پرسیدیم: حالا میگویید از کجا آوردهاید یا نه؟
بعد توضیح میدادند که تک بسیجی است و آن وقت تا ته ماجرا را میخواندیم.
بیشتر بخوانید: