شما باید یکی دو روز توی پادگان بمونین؛ این حرف انقلابه، دستور اسلامه
بُرشهایی از زندگی این قهرمان کشورمان که در کتاب «میرزا محمد پدر کردستان» به کوشش علی اکبری گردآوری شده است را منتشر میکند.
روایت بیست و هفتم؛ جلالی
از یک مأموریت سنگین و دراز مدت برگشته بودیم. همه بچهها به قدری خسته بودند که خستگی در چهرههایشان موج میزد. به تنها چیزی که فکر میکردیم، مرخصی بود. برای رفتن به مرخصی هم تنها باید بروجردی موافقت میکرد و با امضای او بود که همه میتوانستند بروند.
به سراغش رفتم. با دیدن سیمای نورانی و خستگی ناپذیرش، یک لحظه مُردّد ماندم که چطور این مسئله را با او در میان بگذارم، چون میدانستم که خود او نیز مدتهاست که به مرخصی نرفته و حتی روی آرامش را ندیده است.
سلام کردم. جواب داد و گفت: انشاالله که خسته نیستین. باید یکی دو روز برای سازماندهی گردان توی پادگان بمونین تا بعد از هماهنگی به مرخصی برین.
قبل از اینکه درخواست کنم، جوابم را گرفتم. حسابی شاکی شدم. مانده بودم چرا بروجردی این قدر اصرار میکند ما بمانیم. چون خوب میدانست که چقدر خسته هستیم. یک لحظه با ناراحتی به او گفتم: شما باید فوری برگه مرخصی بچهها رو امضا کنی! گفت: شما باید یکی دو روز توی پادگان بمونین. گفتم: کی همچین حرفی زده؟ این حرف کیه؟ گفت: حرف انقلابه! دستور اسلامه!
با این حرف از حرکتی که در جلوی نیروها با او کردم خجالت کشیدم و عذرخواهی کردم.