ناراحتم که من باعث گناه برادرا شدم
بُرشهایی از زندگی این قهرمان کشورمان که در کتاب «میرزا محمد پدر کردستان» به کوشش علی اکبری گردآوری شده است را منتشر میکند.
روایت بیست و پنجم
در زمان فرماندهی بروجردی کسانی بودند که پشت سر او حرف میزدند و به او نسبتهای ناروا میدادند. آمدم به او گفتم: بعضیها پشت سر شما، همچین حرفهایی میزنن.
خیلی ناراحت شد و رفت تو هم. پیش خودم گفتم «ای کاش به او نمیگفتم، چقدر زودرنجه! نمیدونستم از این که پشت سرش حرف می زنن، این قدر ناراحت میشه!» به او گفتم: حاج آقا! زیاد به این قضیه فکر نکنین، اصلا مهم نیست، بذار هر چی میخوان بگن.
او گفت: خدایا ما رو ببخش! خدایا ما رو هدایت کن!
تعجب کردم، گفتم: حاج آقا! صحبتهای اونها که صحت نداره. گفت: من از این ناراحت نیستم که بد منو میگن، من خودم چیزی نیستم، آدمی هستم بی ارزش! ناراحتی من از اینه که آدمهای به این خوبی، چرا غیبت یه آدم بی ارزشی مثل منو میکنن و چرا به خاطر من گناهکار، خودشون رو به گناه میاندازن. از این ناراحتم که من باعث گناه این برادرا شدم.
با این حرفها سرم را پایین انداخته و از پیشش رفتم. به این فکر میکردم که ما کجاییم و او کجاست! ما به چه چیزی فکر میکنیم، او به چه میاندیشد! ما اندر خم کدام کوچهایم؟