کربلا را تو مپندار که شهری در میان شهرها و نامی است در میان نامها
بُرشهایی از زندگی این قهرمان کشورمان که در کتاب «تو شهید نمیشوی» توسط دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی گردآوری شده است را منتشر میکند.
روایت پنجاه و یکم
اربعین ۱۳۹۲ میخواست با دوستانش برود کربلا، گفتم: «برای یک نفر دیگر هم جا دارید؟» گفت: «میآیی؟» گفتم: «میآیم.» گفت: «دو سه روز مهلت بده، جواب میدهم.» طول کشید. فکر کنم یک هفته بعد بود که زنگ زد و گفت جور نشد. گفت برای خودش هم مشکلی پیش آمده که نمیتواند برود. پرسیدم: «چرا جور نشده؟» گفت: «کربلا رفتن مشکلی نیست. هیچ طوری جور نشد، از طریق بچههای عراق میرویم. گفتهاند تو تا مرز شلمچه بیا، ما از آنجا میبریمت کربلا. ولی الان مشکلی هست و شاید نتوانم بروم. شاید هم با یک کاروان دیگر رفتم.» درست نفهمیدم چه مشکلی برایش پیش آمده. گیر ندادم. گفتم «در هر حال مرا هم در نظر بگیر.» قولش را داد.
تا چند روز، مرتب به محمودرضا زنگ زدم و پیگیر شدم، اما آخرش جور نشد که نشد! نمیدانم چرا! محمودرضا درست ۲۷ روز بعد از اربعین سال ۱۳۹۲، در روز میلاد پیامبر (ع) از قاسمیه سوریه به دیدار سالار شهیدان (ع) رفت و من همچنان از زیارت جا ماندم. مجلس ختمش بود که یکی از منبر بلند شد آمد توی گوشم گفت: «مداح میپرسد محمودرضا کربلا رفته بود؟» جا خوردم از سوالش و دلم شکست. ماندم در جوابش چه بگویم. توی گوشش گفتم: «نه، نرفته بود.» وقتی آن شخص رفت، یاد این جمله شهید سید مرتضی آوینی افتادم که: «بسیجی عاشق کربلاست و کربلا را تو مپندار که شهری در میان شهرها و نامی است در میان نامها. نه، کربلا حریم حق است و هیچ کس را جز یاران امام حسین (ع) راهی به سوی حقیقت نیست».