مدافع حرمی که عاشورای هر سال به مقتل شهدای فکه میرفت
بُرشهایی از زندگی این قهرمان کشورمان که در کتاب «تو شهید نمیشوی» توسط دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی گردآوری شده است را منتشر میکند.
روایت بیستم
شوق شهادتطلبی داشت، به ویژه از چند ماه مانده به شهادتش؛ اما این چیزی نبود که یک شبه در او ایجاد شده باشد. علیرغم اینکه در جمهوری اسلامی، دوست و دشمن این همه توی سر تبلیغ از جبهه و جنگ و گفتن و نوشتن از دفاع مقدس میزنند؛ به عنوان برادر محمودرضا میگویم که هر چه او داشت، از فرهنگ دفاع مقدس داشت. شخصیت محمودرضا انس با همین کتابها و فیلمها و خاطرهها و گفتنها و نوشتنها از شهدای دفاع مقدس بود.
دانشآموز بود که با حاج بهزاد پروینقدس در تبریز رفاقتی به هم زده بود. مرتب برای دیدن آرشیو عکسهایش سراغش میرفت. اولین ریشههای علاقهمندی به فرهنگ جبهه و جنگ و را حاج بهزاد در او ایجاد کرده بود. کتابخانهای که از او به جا مانده، تقریبا تمام کتابهای منتشر شده در حوزه ادبیات دفاع مقدس در چند سال گذشته را در خود گنجانده است. مثل همه بچههای بسیج،به یاد و نام و تصاویر سرداران شهید دفاع مقدس، به ویژه حاج همت تعلق خاطر داشت. این اواخر پیگیر محصولات جدید ادبیات دفاع مقدس بود. گاهی از من میپرسید فلان کتاب را خواندهای؟ و اگر میگفتم نه، نمیگفت بخوان، خودش میخرید و هدیه میکرد. اواخر، چند تا کتاب را توصیه کرد تا بخوانم. از بین این کتابها کوچه نقاشها، دسته یک، همپای صاعقه و ضربت متقابل یادم مانده است. مجموعه شش جلدی «سیری در جنگ ایران و عراق» را که از کتابخانه خودش به من هدیه کرد. هنوز به یادگار دارم. یک بار هم رمانی را که بر اساس زندگی شهید باکری نوشته شده بود. از تهران برایم پست کرد که بخوانم. یادم هست با هم در مراسم رونمایی این کتاب شرکت کرده بودیم. سردار سلیمانی هم در آن مراسم حضور داشت. به سردار سعید قاسمی و موسسه فرهنگی میثاق هم علاقهمند بود و بدون استثنا، هر سال عاشورا با رفقایش در مقتل شهدای فکه که سردار حضور مییافت، حاضر میشد. چند بار هم به من گفت که عاشورا بیا فکه. هر بار گفتم میآیم ولی نمیرفتم!