اهل دو دَر کردن توی کار نبود
بُرشهایی از زندگی این قهرمان کشورمان که در کتاب «تو شهید نمیشوی» توسط دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی گردآوری شده است را منتشر میکند.
روایت شانزدهم
زیاد درباره کارش از او سوال نمیکردم اما میدانستم که پر کار است. به قول خودمان، توی کار اهل دو دَر کردن نبود. کارش را واقعا دوست داشت.
وقتی تهران با هم بودیم، از تماسهای تلفنی زیاد از چشمهایش که اغلب خواب و سرخ بود، از اکتفا کردنش گاهی به دو ساعت خواب در شبانه روز، از صبح خیلی زود سر کار رفتنهایش یا گاهی دو سه روز خانه نرفتنش، میدیدم که چطوری برای کارش مایه میگذارد.
در یکی از جلسات اداری در محل کارش به فرمانده مستقیم اصرار کرده بود که روزهای جمعه کارش تعطیل نشود. در آن جلسه این موضوع را به تصویب رسانده بود. در سفری که قبل از سفر آخر به سوریه داشت، به خاطر تخلیه بار، کمردرد شدیدی پیدا کرده بود؛ طوری که وقتی برگشت نمیتوانست پشت فرمان بنشیند. میگفت: «آنجا برای این کمردرد رفتم دکتر، مسکنی بهم زد که گفت این مسکن، فیل را از پا میاندازد؛ ولی فرقی به حال کمردرد من نکرد.»
سفر آخر را هم با همین کمردرد رفت و در عملیاتی که به شهادت رسید جلیقه ضد گلوله را به خاطر وزن آن به تن نکرده بود محمودرضا در حد خودش حق مجاهدت و کار برای انقلاب را ادا کرد و رفت. من اعتقاد دارم شهادت مزد پرکاریاش بود. بعد از شهادتش دوباره به پادگان محل کارش در تهران رفتم. با یکی از همکارانش به اتاقی که کمد وسایل شخصی محمودرضا در آن بود رفتیم روی کمدش این جمله را از امام خامنهای چسبانده بود: «همان جا را مرکز دنیا بدانید و آگاه باشید که همه کارها به شما متوجه است».