آن قدر خودش را مهیای شهادت کرده بود که وصیتنامهاش همیشه همراهش بود
مرا صدا زد از من و برادرم عذرخواهی کرد و طلب حلالیت داشت. کیف پولش را در آورد و تکه کاغذی به من داد. گفت که اگر زنده نماند آن کاغذ وصیت نامهاش است شانس با او بود و در بیمارستان که حالش بهتر شد از من آن تکه کاغذ تا شده را خواست...
بُرشهایی از زندگی این قهرمان کشورمان در کتاب «ابو وصال» که توسط خانم «محدثه علیجانزاده روشن» گردآوری شده است را منتشر میکند.
ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *