صفحه نخست

رئیس قوه قضاییه

اخبار غلامحسین محسنی اژه‌ای

اخبار سید ابراهیم رئیسی

اخبار صادق آملی لاریجانی

قضایی

حقوق بشر

مجله حقوقی

سیاست

عکس

حوادث- انتظامی و آسیب‌های اجتماعی

جامعه

اقتصاد

فرهنگی

ورزشی

بین‌الملل- جهان

فضای مجازی

چندرسانه

اینفوگرافیک

حقوق و قضا

محاکمه منافقین

هفته قوه قضاییه

صفحات داخلی

کارگردان محمد رسول الله (ص) به یک بازیگر شهرستانی اعتماد کرد / اختلاف بین مجید مجیدی و مربی خارجی شمشیربازی / ماجرای هدیه ای که یک سیاهپوست از خدا گرفت

۲۷ مهر ۱۳۹۴ - ۰۹:۴۸:۱۹
کد خبر: ۸۹۱۵۹
خبرگزاری میزان - بازیگر نقش حارث در «محمد رسول الله(ص)» گفت: لحظه ای که وارد لوکیشن «محمد رسول الله (ص)» شدم موی بر تنم سیخ شد، فضا را که دیدم ترسیدم آن زمان بود که فهمیدم کار خیلی جدی است، ترس از این را هم داشتم که از پس کار برنیایم خیلی با خودم کلنجار می رفتم، از خود حضرت رسول(ص) مدد می‌گرفتم بعضی جاها واقعا نگاه ایشان را حس می کردم و می فهمیدم که یک نیروی غیبی مرا کمک می کند .
به ، بزرگترین پروژه سینمایی تاریخ جهان اسلام این روزها در حالی در اکران بین المللی به سر می برد که هرروز بر صف مشتاقان تماشای آن افزوده می شود و تماشای آن در ایران و سایر کشورهای اسلامی نیز به عزمی جهانی تبدیل شده است.

تنها نگاه به چشمان اشکبار مخاطبان این فیلم که در طول مدت نسبتا زیاد پخش این اثر از جای خویش تکان نخورده و با اشتیاق زاید الوصف کودکی مهربان ترین مرد عالم را نظاره میکنند،کافی است تا از عمق اثر گذاری آخرین ساخته پر عشق مجید مجیدی و همکاران حیرت انگیزش آگاه شویم و بزرگترین پروژه سینمایی ایران را بارها تماشا کنیم.

به یقین، تماشای فیلم فاخر «محمد رسول الله(ص)» که لحظه های خاطره انگیزی را با خود همراه دارد برای چندین بار نیز خالی از لطف نیست و لحظه های خوش مهربانی آکنده در فیلم را برای چندمین بار تداعی خواهد کرد.

جعفر قاسمی بازیگر نقش حارث همسر حلیمه در فیلم سینمایی «محمد رسول الله(ص)» از آن دسته بازیگرانی است که پیش از این فیلم حتی تجربه حضور در مقابل دوربین را نداشته است خودش می گفت همواره ترس از این داشته که از پس کار برنیاید از گلایه هایی می گفت که پیش از محمد رسول الله داشت از اینکه تیره پوستان در سینمای ایران جایی ندارند اما مجیدی به او اعتماد و او را وارد عرصه سینما کرد فیلمی که به یقین یکی از به یاد ماندنی ترین آثار او در کارنامه کاریش می شود. به همین بهانه به گفت و گو با این بازیگر جوان پرداختیم که در ادامه مشروح آن را می خوانید:

 برایمان بگوید که چگونه وارد پروژه «محمد رسول الله(ص)» شدید؟

من درکانون هنرهای نمایشی شهرستان میناب از توابع استان بندرعباس به کار تئاتر مشغول بودم تیم انتخاب بازیگری فیلم مجید مجیدی به این شهرستان آمدند و در آنجا من انتخاب شدم و برای مرحله بعد قرار شد که به تهران بروم بعد از 7 ماه به من خبر دادند که تو برای نقش حارث در فیلم سینمایی «محمد رسول الله(ص)» انتخاب شده ای.


از بین چند نفر شما انتخاب شدید؟

100نفر برای انجام تست گریم و بازیگری به آن کانون آمده بودند هر چند در آن زمان هنوز پروژه محمد آغاز نشده بود اما طبق اخباری که به گوش می رسید می دانستیم که لوکیشن ها ساخته شده و این پروژه در حال سپری کردن مرحله انتخاب بازیگریست، برای خودم حضور در این کار مسئله بسیار عجیبی بود ، همیشه دعا می کردم ومی گفتم یا فاطمه زهرا کمک کن تا کسی بیاید و کارهای ما را ببیند بالاخره ما مشغول انجام هنرهای نمایشی مانند تئاتر هستیم دوست داشتم در یک پروژه تصویری حضور داشته باشم تا بتوانم خودم را محک بزنم یک روز یکی از دوستانم با من تماس گرفت و گفت جعفر به فرهنگسرا برو یک گروه فیلمبرداری به آنجا آمده اند و مشغول انجام تست گریم و بازی از بازیگران هستند، یادم است که آنجا شلوغ بود و می گفتند 5 نفر، 5 نفر داخل بیایید و به محض اینکه ما 5 نفر آخر داخل رفتیم به من گفتند «تو برو بیرون» همان موقع در دلم گفتم که خدایا چه اتفاقی می خواهد بیفتد از آن 4نفر تست گرفتند و من آخرین نفری بودم که به داخل اتاق رفتم و تست من بیشتر از همه طول کشید آنجا یک سری متن ها به من دادند وقتی از اتاق خارج شدم از دوستانم پرسیدم که آیا به شما هم از آن متن ها دادند آنها گفتند نه،  این را هم بگویم به محض اینکه وارد اتاق شدم گریمور خارجی پروژه مرا که دید گفت «perfect» یعنی عالی! خوشش آمده بود، بعد مجید مجیدی من را دید و او هم به من گفت به سر و صورت خود دست نزن و بگذار همین جوری باقی بماند.

بعد از چند ماه از انجام تست گریم مرحله اول به شما خبر دادند؟

دوباره بعد از 6 ماه به من اطلاع دادند و گفتند برای انجام تست گریم و بازی مرحله دوم به تهران بیا من به تهران رفتم و خدا را شکر در آن مرحله هم انتخاب شدم.

 شما پیش از این کاربازی در مقابل دوربین را تجربه کرده بودید؟

من پیش از این در چند تله فیلم مناسبتی برای محرم و رمضان بازی کرده بودم اما هیچگاه در پروژه ای به این بزرگی حضور نداشتم کار برای من به واقع بسیار سخت بود، بازی کردن در مقابل علیرضا شجاع نوری و مهدی پاکدل برایم بسیار دشوار بود آنها خیلی راحت و ریلکس جلوی دوربین می رفتند اما من اصلا دوربین را نمی شناختم و در ابتدای کار اصلا نمی دانستم که چگونه باید در مقابل دوربین عکس العمل نشان بدهم اما علیرضا شجاع نوری و مهدی پاکدل همواره مرا کمک می کردند و به من می گفتند که راحت باش 10درصد آنچه را که روی صحنه اجرا  می کردی را  الان جلوی دوربین بیاور.

پس در ابتدا کار برایتان سخت بود؟

بله ماه های اول کار برایم بسیار دشوار بود فکر کنم من جزو افرادی بودم که به دلیل اینکه با دوربین آشنایی نداشتم چند ماه اول مجید مجیدی را خیلی اذیت کردم، در ماه های اول خیلی کات می داد تا یک صحنه را بگیرد اما بعدها رفته رفته کارها روی روال افتاد و با سرعت بیشتری پیش رفت.


 در طول انجام کار نگاه حضرت رسول(ص) را حس می کردید؟

لحظه ای که وارد لوکیشن محمد رسول الله (ص) شدم موی بر تنم سیخ شد فضا را که دیدم ترسیدم آن زمان بود که فهمیدم کار خیلی جدی است ترس از این را هم داشتم که از پس کار برنیایم خیلی با خودم کلنجار می رفتم از خود حضرت رسول مدد می گرفتم بعضی جاها واقعا نگاه ایشان را حس می کردم و می فهمیدم که یک نیروی غیبی مرا کمک می کند و فضا را می چرخاند وگرنه چگونه می شود که فضا به آن بزرگی و پروژه ای که 70 درصد از آن را بازیگران تئاتر تشکیل داده بودند به این خوبی پیش برود، یادم است در کرمان یک صحنه ای تمرین نشده بود اما می خواستیم آن را بگیریم آن صحنه مربوط به تاختن با اسب بود دو مربی اسب سواری و شمشیر بازی خارجی داشتیم آنها می گفتند بگذار بدلکار بیاید و به جای تو این صحنه را بازی کند اما مجیدی گفت باید خود بازیگر در صحنه حضور داشته باشد آن دو مربی همچنان به حضور بدلکار اصرار داشتند من مطیع کارگردان بودم و آنها به من می گفتند تو چرا اصلا به حرف ما گوش نمی دهی این صحنه خطرناک است اما من گفتم من آنچه را که کارگردان می خواهد انجام می دهم.

آن صحنه مربوط به کدام سکانس بود؟

صحنه ای بود که من باید محمد (ص) را پشتم می گرفتم و روی اسب یک مسیری را به تاخت می آمدم آن قسمت، از فیلم در آمده اما امیدوارم در سریال باشد برای گرفتن آن صحنه از خداوند مدد می خواستم یادم است حتی با آن اسب صحبت می کردم نام اسب حارث سیاوش بود خم شدم و درگوش آن اسب گفتم «ببین سیاوش شبه حضرت رسول پشت من قرار دارد با من کنار بیا و بگذار این سکانس خوب گرفته شود اگر اتفاقی بیفتد اوضاع بدی پیش می آید» خودم خنده ام گرفته بود که با اسب صحبت می کنم اما خدا را شکر آن سکانس در دو برداشت گرفته شد در برداشت اول سربند من افتاد و مجیدی گفت یک بار دیگر بیا تاختت را بیشتر کن و مواظب سربندت هم باش در برداشت دوم همه چیز به صورت خوب پیش رفت و توانستیم این صحنه را به خوبی بگیریم هنوز هم فکر می کنم همان یک سکانس بود که مرا در پروژه تثبیت کرد و باعث شد اعتماد به نفسم بیشتر شود.

روزی چند ساعت زیر گریم بودید؟

من زیاد زیر گریم نبودم شاید تنها نیم ساعت در اتاق گریم بودم علت آن هم این بود که من پیش از پروژه «محمد رسول الله(ص)»در یک تئاتر مشغول به کار بودم یادم است آن کار که تمام شد بلافاصله بچه های گروه تئاتر ما ریش و موهای خود را کوتاه کردند اما من گذاشتم باقی ماند دوستانم به من می گفتند که تو چرا موها و ریش های خود را کوتاه نمی کنی من در پاسخ می گفتم سر یک فرصت مناسب این کار را می کنم اما بعد از آن به پروژه «محمد رسول الله(ص)» بر خوردم  و آنجا بود که متوجه شدم که همه چیز برای ایفای این نقش آماده است شاید اگر من موها و ریش های خود را کوتاه می کردم چهره ام جوانتر به نظر می رسید و برای ایفای این نقش انتخاب نمی شدم.

یادم است در اکران ویژه فیلم «محمد رسول الله(ص)» در جشنواره نوجوان همدان خاطره ای را تعریف کردید و گفتید سیاه پوستان در سینمای ایران جایی ندارند و بعد از مدتی به گفته خودتان شما به عنوان یک تیره پوست شدید حامی محمد(ص) این جمله از کجا نشات گرفته بود؟

بله من در اکران ویژه «محمد رسول الله(ص)» در همدان گفتم سیاه پوستان در سینمای ایران جایی ندارند اما بعد از مدتی منه تیره پوست شدم حامی محمد یادم است وقتی که تیم مجیدی برای انتخاب بازیگر به میناب آمده بودند برادرم به من گفت تو هم برو تست بده من در آن هنگام به برادرم گفتم سیاه پوستان در سینمای ایران جایی ندارند برای خودم عجیب بود من خیلی سینمای ایران را با سینمای آمریکا مقایسه می کردم و همیشه پیش خودم می گفتم تیره پوستان در سینمای آمریکا جایگاه خیلی خوبی دارند چرا در سینمای ایران از آنها استفاده نمی شود مگر چهره تیره به لحاظ تکنیکی مشکلی دارد همیشه به خدا گله می کردم که به صورت اتفاقی و یکباره وارد این پروژه شدم و فهمیدم که بد بینانه به قضیه نگاه می کردم اصلا اینطور بگویم که نقش حارث هدیه ای بود که خداوند به من تقدیم کرد و در واقع می خواست به من بگوید که نگاهت را عوض کن اینطور بگویم حضرت محمد(ص) که پیام آور صلح و دوستی و شکننده تضادها بود حس کردم که می خواهد به من بگوید که یک روزی در یک کاری به تو جایی می دهم که ذهنیت تو عوض شود و این اتفاق افتاد من همیشه این موضوع را در ذهن خود مرور می کنم.

شما لوکیشنهای متعدد را تجربه نکرده بودید چگونه با لوکیشین «محمد رسول الله(ص)» کنار آمدید؟

واقعا اینطور بود وقتی وارد شهر لوکیشین شهر مکه شدم تا 30ثانیه مات و مبهوت بودم همه چیز خیلی عظیم و واقعی ساخته شده بود اصلا باورم نمی شد که تا این حد با صحنه واقعی خود تطابق داشته باشد این را هم بگویم که همه ما با لوکیشین ها مانوس شده بودیم واقعا فضا برای ساخت چنین فیلمی آماده بود یادم است وقتی از یکی از بچه ها پرسیدم سلف غذا کجاست به من پاسخ داد که پشت خانه عبدالمطلب رو به مکه قرار دارد حتی برای من صحبت کردن این گونه آنها جالب بود یا به خاطر دارم که وقتی از بچه ها پرسیدم تمرین شمشیر زنی کجا انجام می شود به من گفتند کنار خانه ابولهب قرار دارد این را هم بگویم که حتی مرا با نام حارث صدا می زدند نام خودم را صدا نمی کردند حتی وقتی مجیدی با من کار داشت به من می گفت حارث بیا و فلان کار را انجام بده اینها نکاتی بود که برای خودم خیلی جالب بود.

خودتان تا حالا «محمد رسول الله(ص)» را دیده اید؟

 بله من یک بار در بهمن سال گذشته در تهران و یکبار در همدان و یکبار در بندرعباس دیدم، این را هم بگویم که تماشای فیلم «محمد رسول الله(ص)» در کنار همشهری ها و هم محله ای هایم برای خودم  بسیار لذت بخش و دلچسب بود.

خودتان بیشتر با کدام قسمت از فیلم ارتباط بیشتری برقرار کردید؟

یک سکانسی بود که البته از فیلم در آمده است اما من آنرا خیلی دوست داشتم صحنه ای بود که محمد مرا پدر خطاب می کرد یا یک صحنه دیگر بود که عده ای برای ترور محمد آمده بودند و حارث می خواست محمد را ببرد و به خانواده اش تحویل دهد در آن قسمت حلیمه توشه ای را به محمد می داد و می گفت «محمد این را به دست پدرت بده » این قسمت برای من به واقع بسیار تاثیر گذار بود خودم بغضم گرفته بود صحنه دیگری هم بود که حارث می خواست شترش با نام جمیل را بفروشد این صحنه برای من خیلی جالب بود اینگونه بگویم که این سکانس امروزی بود و انگار اتفاقات امروزه را به تصویر می کشید محال است یک نفر آن صحنه را ببینید و خود را جای حارث و حلیمه نگذارد در آن قسمت حارث و حلیمه از روی بی پولی می خواستند تنها شترشان را بفروشند اینطور بگویم که همه ما از این گیر و گرفتاریهای در زندگی داشته ایم این صحنه را به واقع دوست داشتم.

الان مشغول چه کاری هستید؟

من کارهای رادیویی انجام می دهم الان هم یک کار رادیویی برای محرم دارم که هرشب ساعت 10.45 روی موج خلیج فارس می رود یک کار تئاتر هم برای جشنواره مقاومت دارم که احتمالا آبان و یا آذر امسال برای اجرای آن به تهران می آییم.

 من سوال دیگری ندارم اگر صحبتی دارید بفرمایید؟

نه من از مجیدی تشکر می کنم که به یک بازیگر شهرستانی اعتماد کرد بازیگری که حتی تجربه حضور در مقابل دوربین را نداشت من هر لحظه احساس می کردم که اگر کم کاری کنم اتفاق بدی می افتاد اما مجیدی واقعا به من اعتماد کرد امیدوارم مخاطبان نقش من را هم دوست داشته باشند نمی گویم اندازه نقش علیرضا شجاع نوری و مهدی پاکدل اما امیدوارم در کنار بازی آنها نقش من هم به چشم بیاید و حداقل مخاطبان نگویند که چقدر ضعیف بازی کرده است.

ممنونم  از صبر و حوصله شما تشکر می کنم.

من هم از شما برای این گفتگو و از تمام مخاطبانتان تشکر و قدردانی می کنم.





ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *