سرد و گرم چشیدههای خیابان؛ حال دستفروشان چگونه است؟
_ روزنامه ایران نوشت: مرد گوشه تیشرت قرمز که باد آن را شبیه پرچمی نیمه افراشته تکان میدهد، میگیرد و رو به زن میگوید: «قشنگه.» زن سر بالا میاندازد و رد میشود. مرد تیشرت را رها میکند و دنبال زن میرود. فروشنده، تیشرت قرمز را از سر رگال برمیدارد و یک دانه صورتی ملایم با طرحنوشتههای درهم و برهم به جای آن میگذارد: «سلیقه مشتری مهم است. ما که اینجا نشستهایم از عکسالعملها و برخوردهای مردم میفهمیم چه جنسی بیاوریم و چه رنگی.» این را فروشنده میگوید که در بساطش فقط تیشرتهای زنانه و بچگانه پیدا میشود. زنانهها را ۷۰ هزار تومان و بچگانهها را ۵۵ هزار تومان میفروشد، اما به قول خودش همین را که نصف قیمت مغازه است، خیلیها آنقدر چکوچانه میزنند و تخفیف میخواهند که اشک آدم درمیآید.
«اینکه میگویم اشکت درمیآید، جدی هست ها! گاهی آنقدر حرف میزنم و قسم و آیه میخورم که دیگر خسته میشوم و میگویم بردار ببر هر قیمتی که میخواهی. بعضیها فکر میکنند دستفروش دیگر باید جنسهایش را مفت بدهد. ما هم بالای جنسمان پول میدهیم، اما سودمان کم است. همه دیگر خودشان خبره هستند، میدانند قیمتهای مغازهها چقدر است و الان هم که هر روز بالاتر میرود. میتوانید قیمتها را مقایسه کنید و ببینید جنسها همان اجناس مغازههاست یا نه.»
دستفروش کناری، بافت و پلیور میفروشد. دقیقاً عین کارهایش را توی مغازهها دیدهام. دستها را به هم میکوبد: «حراج آخر فصل. بدو جا نمانی.» دختری جوان یک پلیور کرم یقهاسکی بلند را برمیدارد و میپرسد: «این چند؟» فروشنده میگوید: «۹۰ هزار تومان. جایدیگه ۲۵۰ هزار تومان کمتر بهت نمیدهند.» راست میگوید. من هم دقیقاً مشابهش را دیدهام و به قیمتی بالاتر از ۲۵۰ هزار تومانی که خودش میگوید. دختر هم معلوم است قیمتها را خوب میداند، چون به علاوه پلیور کرم، یک مشکی هم برمیدارد و کارت میکشد. «خدا برکت.» دختر لبخند میزند: «خدا به شما هم برکت بدهد.»
بساط شب عید دستفروشان کمی متفاوت از روزهای دیگر، با ایام هماهنگ شده، مثلاً یکی روفرشی میفروشد که البته میگوید باقی مواقع هم کارش فروش روفرشی و ساک دستی است، اما این روزها تنوع و حجم کارش را بالا برده و مردم هم که دم عید فرشها را دادهاند شستهاند، دیگر دلشان نمیآید به این زودی قالیهای نازنینشان کثیف شوند و برای همین ۱۵۰ هزار تومان برای خرید یک روفرشی ۶ متری هزینه میکنند که اتفاقاً طرحش هم خیلی قشنگ و بهاری است.
دستفروشها برای خرید پوشاک و کیف و کفش عید هم گزینه خوبی هستند. گرچه بیشتر لباسهای توخانهای و راحتی دارند، اما برای باقی مصارف هم میشود در بساطشان چیزهایی پیدا کرد. مثل آقایی که لهجه آذری دارد و مصنوعات چرمی اردبیل میفروشد که مال دیار خودش است: «نگاه کنید این کیفها چقدر تمیز کار شدهاند. اینجا آرم کارخانه را هم زدهاند. ایناها، این هم اسم اردبیل. ببین انگلیسی نوشته اردبیل.»
کیفهای زنانه در دو سایز هستند، یکی کیف رودوشی کوچک و دیگری کمی بزرگتر و به اصطلاح مجلسیتر. کیف پول هم هست. قیمت کیف پولها ۱۳۵ هزار تومان، کیفهای رودوشی کوچک ۱۵۰ هزار تومان و کیفهای مجلسی ۲۰۰ هزار تومان است.
مرد یک کیف قهوهای پوستماری با سگک نقرهای را برمیدارد و میگوید: «الان همین را توی چرم فروشیهای میدان فردوسی زیر ۴۵۰، ۵۰۰ هزار تومان پیدا نمیکنید. تازه کلی هم منت میگذارند و میگویند تخفیف خورده که این قیمت شده است. من دارم این را از دست تولیدکننده مستقیم میآورم اینجا. برای همین قیمتش خوب تمام میشود. کجا با ۱۵۰ هزار تومان کیف چرم اصل به آدم میدهند؟!»
توجه یکی از عابران که زن میانسالی است، به بساط مرد جلب میشود. چشمش کیف مشکی براقی را میگیرد که انصافاً هم شیک است. این را به مشتری هم میگویم و فروشنده از تعریفم ذوق میکند.
«از این مدل خیلی بردهاند. مدل پرطرفدارم است. بعضیها دو تا سه تا میبرند. میگویند خودمان برمیداریم و برای کادو دادن هم خوب است. الان هنوز زیاد اینجا شلوغ نیست. عصر که بشود فروشم زیادتر میشود. الان آفتاب تند است و رفتوآمد کمتر است.»
آفتاب نیمه اول اسفند جوری گرم است انگار نه انگار که هنوز زمستان است. برای دستفروشها هوای بهاری بهترین هواست به شرط آنکه باران نبارد. باران همه چیز را به هم میریزد. نایلونهای بزرگ روی بساطهای رنگی کشیده میشود و ویترینی نمدار جلوی چشم عابرانی که سعی میکنند خودشان را به سرپناهی برسانند، قرار میدهد. این جور وقتها دیگر کسی حوصله نگاه کردن به متاع دستفروشها را ندارد.
«الان چند روز است هوا خیلی خوب شده. عین بهار است. توی این هوا مردم هم راحتتر بیرون میآیند و خرید میکنند. اگر کرونا هم برود که دیگر خیلی خوب است.» مردی که این را میگوید، حدوداً ۵۰ ساله است. دو تا ماسک زده و عینک قاب کائوچویی ضخیم به چشم زده است: «دو بار کرونا گرفتهام توی همین خیابان. فکر میکنند ما، چون توی هوای آزادیم خطری برایمان نیست، اما هرروز این همه آدم میآید و میرود و معلوم است که بالاخره ما هم مبتلا میشویم. الان خیلی مراقبم. از اولش هم ماسک میزدم و مراقب بودم، اما بالاخره یک جایی از دست آدم درمیرود. اوایل کرونا یک جوری بود که اصلاً کسی از دستفروشها خرید نمیکرد. اینکه میگویم تازه، مال وقتی است که تعطیلی را برداشته بودند.
مردم میترسیدند از توی خیابان خرید کنند، اما چه فرقی میکند؟ شما هر جنسی را از هر کجا بخرید میتوانید ببرید خانه و بستهبندیاش را ضدعفونی کنید یا بگذارید در هوای آزاد و بعد استفاده کنید. خدا را شکر این را دیگر همه فهمیدند.»
مرد شلوارهای مشکی زنانه در انواع مدلها میفروشد و تیپ کارهایش برای خرید شب عید مناسب است. شلوارها بین ۱۵۰ تا ۱۸۰ هزار تومان قیمت دارند و به گفته خودش همان کارهای ۳۰۰ هزار تومانی مغازههاست. شلوارها را به شرط تعویض در سایز میفروشد. کمی آن طرفتر یک رگال مانتو در طرحها و رنگهای متنوع گذاشته شده و دختران جوان احاطهاش کردهاند. گرانترین مانتو ۳۰۰ هزار تومان قیمت دارد که جلوی آن تکهدوزی و گلدوزی شده و به قول فروشنده، پُرکار است وگرنه کارهای سادهتر هم هست که قیمتشان مناسبتر است.
«کارهایتان مزونی است.» این را دختر جوان به فروشنده میگوید و از این تعریف، ناخودآگاه لبخند بر لب فروشنده که دارد یک مانتوی سبز خامهدوزی شده را به مشتری دیگری نشان میدهد، مینشیند: «این را هرجا بروی زیر ۸۰۰ هزار تومان نمیدهند. شب عید است دیگر، قیمت نمیشود گذاشت روی جنسها.»
دختر ابرو بالا میاندازد: ۸۰۰ هزار تومان! کی اینقدر پول میدهد؟! خیلیها.
این را دختر دیگری که کنارش ایستاده میگوید و بعد شروع میکنند با هم سر همین موضوع اختلاط. فروشنده معطل میماند که بالاخره دختر مانتوی تکهدوزی شده که ۵ متر پارچه برده را میخواهد یا نه.
برای یک دست لباس تو خانهای حداقل چقدر باید هزینه کرد؟ اکبر آقا که خیلی خوشاخلاق است و از اینکه جنسهایش را زیرورو کنید و زیاد سؤال بپرسید، خسته و کلافه نمیشود، به شما میگوید. ۳۵ هزار تومان پول یک شلوار زنانه خانگی و ۳۵ هزار تومان هم پول بالاتنهاش. روی هم میشود ۷۰ هزار تومان و شما مجبور نیستید سِت کامل ببرید و انتخاب با خودتان است.
فروشنده کناردستیاش هم شال و روسری میفروشد و سلیقهاش خیلی خوب است و اگر حوصله کنید و اجناسش را با دقت و به چشم خریدار نگاه کنید، حتماً جنسی بابمیلتان پیدا میکنید.
«قبلاً یک فکری بین مردم وجود داشت که زشت میدانستند از دستفروش خرید کنند. حتی اگر چیزی را از دستفروش میخریدند، میگفتند از مغازه خریدهایم، اما حالا اینجوری نیست و بین مردم جا افتاده که دستفروشی یک شغل است.»
این را مرد جوانی میگوید که ۱۰ سالی میشود از طریق دستفروشی کسب درآمد میکند. او ادامه میدهد: «الان اگر مثلاً آشنایی شما را ببیند که از کنار خیابان خرید میکنید، خجالت میکشید؟» بلافاصله جواب میدهم: «نه اصلاً.» مرد میگوید: «همین است دیگر. الان خیلی جوانهای خوشتیپ و مد روز میآیند از ما خرید میکنند و همین جا کنار خیابان شال را روی سرشان میاندازند و با همین آینه کوچک آن را سبک و سنگین میکنند که بهشان میآید یا نه و اصلاً هم فکر نمیکنند کار اشتباهی میکنند. الان برای خیلیها قیمت از همه چیز مهمتر است و اگر دقیقاً همان جنسی را که توی مغازه میبینند بتوانند از دستفروش به قیمتی پایینتر بخرند، خیلی هم خوشحال میشوند. من دیدهام مشتریهایی را که رفتهاند و با دوستشان برگشتهاند تا خرید کنند. قیمت خیلی مهم است و هرکس هم سلیقهاش را با بودجهاش هماهنگ میکند. حالا یکی دوست دارد از مغازه خرید کند و یکی از دستفروش.»
سرد و گرم این خیابان را زیاد چشیدهاند. روزهای سخت و روزهای آرام. عابران را از مدل راه رفتن و شکل نگاه کردنشان میشناسند. مثلاً آن آقایی که تند تند راه میرود و عینک دودی دارد، خریدار نیست و آن یکی که گوشه کلاهش را مدام با دست صاف میکند و دوباره میایستد و دوباره آن را صاف میکند، احتمال دارد خرید کوچکی شبیه جوراب یا دمپایی بکند و زنی که با دقت روی هر بساط چشم میگرداند و تک به تک قیمت میپرسد، یک خریدار حرفهای است.