ناکامی آمریکا در مواجهه با ایران
_ اصغر زارعی در روزنامه حمایت نوشت: جمهوری اسلامی طی بیش از چهار دهه پس از انقلاب، هموار شاهد طیف گستردهای از توطئهها و بداندیشیها از طرف دشمنان بوده و این روند، هیچگاه متوقف نشده است. رخدادهای گذشته به این جهت که از یک مجموعه فکری و نقطه کانونی نشأت میگیرند، در آینده نیز تکرار میشوند؛ با این تفاوت که محوریت آنها بنا به اقتضائات ژئو اکونومیک و ژئوپلتیک متفاوت خواهد بود. علاوه بر این، شرایط داخلی نیز فاکتور بسیار تعیینکنندهای به شمار میرود.
در حوزه داخلی، حریف هنوز به هویت زدایی از باورها و فرهنگ ایرانی اسلامی، امیدوار است. به این مفهوم که اشاعه فرهنگ و سبک زندگی غربی همچنان در صدر برنامههای استکبار قرار دارد. سالهاست که هجمه دشمن در این زمینه با عنوان «شبیخون فرهنگی» شناخته میشود و کوشیده در عملیات رسانهای و تبلیغاتی، از رهگذر مسئلهسازی و بزرگنمایی آنها، عملیات نرمافزاری را بهمنظور ایجاد تشکیک و تردید در باورها به انحا و اقسام مختلف کلید بزند.
در دورههایی که برخی برای باز کردن دروازههای کشور، برنامهریزی کرده بودند و صیانت از سبک زندگی ایرانی – اسلامی، حتی در قعر اولویتهای آنان هم نبود، دغدغه غرب برای تغییر آرمانها و ارزشها، به حداقل رسید. بیتفاوتی نسبت به مدخلهای ورودی فرهنگی همچون شبکههای اجتماعی و افتخار به ولنگار بودن فضای مجازی، طرح مباحثی همچون رفراندوم در مورد مسلمات و محکمات کشور ازجمله حجاب، بسترسازی برای اجرای سند ۲۰۳۰ و ... نمونههایی بودند که با استقبال غرب بهعنوان نماد آزادی بیان و رعایت حقوق بشر مواجه شدند.
در حقیقت، در این روند، تغییر جریانهای فرهنگی – اجتماعی جامعه و عوض کردن قطب ارزشها با ضد ارزشها، در دستور قطعی نظام سلطه قرار دارد. ترویج سبک زندگی غربی و سست کردن باورهای دینی، راهبردی است که با جدیت بیشتری پیگیری میشود، اما چرا؟ چون طی یک دوره تقریباً ۱۰ ساله، شعارهایی برای رونق و بهبود معیشت کشور با نگاه به اروپا و آمریکا مطرح شد، ولی اکنون دولتی بر سر کار است که دستکم در شعارها و تابهحال در عمل، غرب را محور جهان نمیداند. این چرخش نگاه، چرخش رویکردها را به همراه دارد و زمانی که اقتصاد از این مجرا رشد کند، عملاً جایگاه منظومه غرب که خود را منجی نشان میداد، به حاشیه خواهد رفت.
در کنار تقلا برای تغییر ریل فرهنگی و ارزشی کشور، هدف قرار دادن سرچشمههای قدرت کشور در داخل نیز در اولویت توطئههای ضد ایرانی خواهد بود. «دونالد ترامپ»، رئیسجمهور متوهم آمریکا در یک مورد بسیار خاص، کوشید یکی از ارکان قدرتمند ایران اسلامی را تضعیف کند و با درج نام سپاه پاسداران در سیاهه سازمانهای بهاصطلاح تروریستی، تلاش شکستخوردهای را آغاز نمود. در اندیشکدههای اروپا و آمریکا، بعضی با این اقدام مخالف بودند؛ نه به جهت اصل کار، بلکه روشمندی آن را نمیپسندیدند.
به این مفهوم که طبق تئوریهای تدوینشده، نهتنها سپاه، بلکه هر آنچه به قدرت انقلابی ایران، قوام و دوام میدهد (نیروهای مسلح، روحانیت، نهادها و سازمانهای انقلابی و از همه مهمتر، فرهنگ مقاومت) باید از طریق روشهای هوشمند و بسیار حسابشده، تضعیف شوند و بهزعم آنها، مضمحل گردند، اما روشی که ترامپ برگزید، نوعی از اتحاد ملی را شکل داد و باعث شد اقشار خاکستری را هم به طیف حامیان سپاه و حاکمیت اضافه کند.
بهاینترتیب، تضعیف ارزشها و مؤلفههای قدرت به جهت از بین رفتن بسترهای این توطئه در دستگاههای بالادستی و حاکمیتی، دو رویکردی به شمار میآیند که در فهرست ضرورتها و فوریتهای قارونهای بینالمللی علیه کشورمان به شمار میآیند.
در بعد خارجی نیز رویدادهایی به وقوع پیوسته که هر یک از آنها بهنوعی با طرح «مهار» و «تشدید فشار» بر جمهوری اسلامی مرتبط هستند. آشکارترین بخش این کارزار، به خروج آمریکا از افغانستان و عراق، بخوانید فرار- بازمیگردد. ماجرای تنش آمریکا با فرانسه بر سر فروش زیردریاییهای اتمی به استرالیا طی قراردادی به نام «آکوس» نیز در پیوند با رویدادهای منطقهای قابلتجزیه و تحلیل است.
آمریکا با دستفرمان ترامپ نتوانست مانع از شتاب سرسامآور چین شود و یک بخش از تمایل واشنگتن برای فرار از عراق، ناظر به انتقال این نیروها به منطقه آسیای شرقی و اقیانوسیه است. انگلیس هم در این میان، نقش ساقدوشی آمریکا را بازی میکند و هر چند بناست جای خالی آمریکا را در عراق پر کند، ولی عبور اخیر یک ناو انگلیسی از تنگه تایوان و اعزام نیرو و تجهیزات به این منطقه، نقش انگلیس را در این منطقه بهخوبی نشان میدهد.
علاوه بر این، اجبار استرالیا به پیروی از مفاد پیمان امنیتی آکوس و لغو خرید زیردریاییهای اتمی از فرانسه، به جهت صفآرایی قویتر در برابر چین بود. چین و استرالیا، از گذشته دارای اختلافات متعدد بودهاند، ولی تشدید و تجدیدقوای آمریکا در منطقه، به بهای آزردن یک متحد قدیمی و تقویت توان نظامی استرالیا در برابر چین، مسئلهای است که واشنگتن، همه تبعات آن را پذیرفته است.
از سوی دیگر، چین یکی از حامیان اصلی ایران در پیوستن کشورمان به پیمان شانگهای است. عضویت دائم ایران در این پیمان، بازارهای وسیع و موقعیتهای اقتصادی فراوانی را در اختیار جمهوری اسلامی خواهد گذاشت. ضمن اینکه کمک بزرگی به تکمیل ابرپروژه «یک راه، یک کمربند» خواهد کرد.
این در حالی است که ائتلاف ایران، چین و روسیه میتواند فرصتهای اقتصادی مهمی همچون خط لوله «تاپی» را از کنترل آمریکا خارج کند و همه اینها مستلزم تشدید فشار، ابتدا بر چین و سپس بر روسیه است. میدان عمل این دو کشور به خیال کاخ سفید محدود شود، دیپلماسی اقتصادی و فعالیت تجاری ایران نیز تحتالشعاع قرارگرفته و از نظر تئوریسینهای غربی، تحدید اقتصاد کشورمان از این منظر، گام بلندی در راستای مهار جمهوری اسلامی محسوب میشود.
اما خبر بد برای آمریکا و متحدانش این است که سیاستهای ضد ایرانی آنها به معنای واقعی کلمه رنگباخته است. در بحث داخلی، گرایش به فرهنگ انقلابی و ارزشها در میان نسل جوان افزایشیافته که نمونه آن در اشتیاقشان برای زیارت اربعین هویداست، بنیه نیروها و نهادهای انقلابی روز به روز تقویت میشوند و از منظر خارجی نیز دیپلماسی فعال منطقهای در حال ریشه دواندن است؛ مؤلفههایی که از شکست سخت و البته همیشگی آمریکا از ملت و حاکمیت انقلابی ایران خبر میدهد.