راز لباس نو، شهید شکرریز
کتاب «راز کانال کمیل» به همت گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی در راستای گسترش فرهنگ ایثار و معنویت، گردآوری شده است و پنج روز مقاومت رزمندگان گردان کمیل در کانال دوم فکه را در دوران طلایی هشت سال دفاع مقدس در تاریخ شکوهمند انقلاب اسلامی روایت میکند.
- کتاب «راز کانال کمیل» به همت گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی در راستای گسترش فرهنگ ایثار و معنویت، گردآوری شده است و پنج روز مقاومت رزمندگان گردان کمیل در کانال دوم فکه را در دوران طلایی هشت سال دفاع مقدس در تاریخ شکوهمند انقلاب اسلامی روایت میکند. در سلسله برشهایی، به بازخوانی این کتاب میپردازد.
بچههای که از کانال به کمک ابراهیم هادی رد میشدن منتظر میماندند تا بقیه نیروها هم برسد و همین چند دقیقه شاید بهترین و کوتاهترین فرصت و استراحت نیروها بود، البته به دلیل گلولههایی که از سمت دشمن شلیک میشد، بچهها فقط میتوانستند به حالت درازکش به زمین بچسبند و با وجود این مسائل برادر علی شکر ریز از این فرصت کوتاه استفاده کرد و خواست لباسش را با لباس نویی که مدتی پیش گرفته بود عوض کند، مسئول دسته با این کار و به شدت مخالفت کرد، اما او مدام خواهش میکرد و بالاخره فرمانده فرمانده دست اجازه داد و از علی شکرریز خواست تا خیلی سریع پیراهن خودش را عوض کند.
اما مسئول دسته فرصت پیدا نکرد تا حداقل قضیه این تعویض لباس را بپرسد و شکر ریز به سرعت بند حمایل کوله خود را باز کرد و خیلی زود پیراهنش را عوض کرد و هنوز فرصتی باقی بود که در یک لحظه تصمیم گرفت تا شلوارش را عوض کند.
فرمانده دسته متوجه شد و با عصبانیت او را سرزنش کرد، اما او بدون آنکه چیزی بگوید و سرش را پایین انداخت و از فرمانده عذرخواهی کرد، احمد بویانی آهسته به علی گفت که بهتر بود دلیل این کار را به فرمانده میگفتی؟ شکرریز با همان شرمی که بر چهره داشت لبخندی زد و آرام گفت اشکالی ندا ره نمیخواهم دریافت شود.
بعدها برادر بویانی رازان تعویض لباس بیموقع را برملا کرد و گفت از ۲۰ روز قبل از عملیات که در خط پدافندی فک مستقر شده بودیم، آبی برای استحمام نبود و بدن بسیاری از رزمندگان بوی عرق گرفته بود برادرش کرد، حسن لباس نوع خود را از مدتها قبل مختصر گلابی زده بود و آرزو داشت لحظه شهادت آن لحظهای که لایق زیارت ارباب بی کفن خود میشود بدن از بوی عرق ندهد.
او همیشه میگفت: دوست دارم در لحظات آخر زندگیام و در آن زمان که مولایم سرم را بر دامن میگیرد از بوی بد عرق بدنم شرمنده م خجالتزده نباشم. علی شکرریز لباسهایش را عوض کرد و لباس نو و معطر پوشید دیگر در لحظه شهادت خجالتزده نبود او در همین عملیات شهید شد و به آرزویش رسید آرزویی که برایش مدتها انتظار کشیده بود.
ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *