صفحه نخست

رئیس قوه قضاییه

اخبار غلامحسین محسنی اژه‌ای

اخبار سید ابراهیم رئیسی

اخبار صادق آملی لاریجانی

قضایی

حقوق بشر

مجله حقوقی

سیاست

عکس

جامعه

اقتصاد

فرهنگی

ورزشی

بین‌الملل- جهان

فضای مجازی

چندرسانه

اینفوگرافیک

حقوق و قضا

محاکمه منافقین

هفته قوه قضاییه

صفحات داخلی

«آب پرتقال در کربلای ۵» منتشر شد/ ۱۳۵ خرده روایت کرونایی از مدافعان سلامت

۲۴ شهريور ۱۴۰۰ - ۱۱:۰۳:۲۹
کد خبر: ۷۵۸۱۳۲
کتاب «آب پرتقال در کربلای ۵»، ۱۳۵ خرده روایت کرونایی از مدافعان سلامت به همت و قلم مهدی عجم، به چاپ رسید.

- این اثر حاصل ساعت‏ها گفت‏‌وگو و گوشِ دل سپردن به خاطرات و روایت‏های شماری از کادر درمانی بیمارستان بقیةالله‏الاعظم (عج) است؛ پزشکان و پرستارانِ فعال در صف اول مبارزه با ویروس منحوس کرونا که قریب یک سال و اندی هم‏دوشِ بسیاری از مراکز درمانی کشور، شب و روز، در جهادی مقدس، مشغول خدمت‏اند و این دفتر فقط بخش کوچکی و نمی ‏از دریای ایثار و جهاد آن‏هاست.

تلخی و شیرینی، طنز و عبرت‏آموزی، رگه‏های این خاطرات‏اند که همگی با یک نخ تسبیح به هم متصل شده‏اند و آن نیست جز ایثار و ازخودگذشتگی. اگر روزگاری جهاد، پشت خاکریز‌ها و در سنگر‌ها بود، امروز در بخش‏های درمانی و با دارو و درمان که نه، با دل و جان است؛ جهادی درست مانند دفاع مقدس هشت‏ساله‏مان؛ جهادی که کماکان ادامه دارد ...

در ایده اول قرار بود، نویسنده علاوه بر پزشکان و پرستاران، سراغ کادر بخش‏های تشخیصی و نیرو‌های خدماتی دلاورمان هم برود، اما در دفتر اول این مجموعه پای دریاچه کوچکی از دریای خاطرات پزشکان و پرستاران نشسته و و آن را به امانت به مردم عرضه کرده‌است.

مولف در مقدمه می‌نویسد: وارد بخش مراقبت‏های ویژة بیمارستان شدم. بی‏ تعارف و خجالت بگویم، قدری ترسیده بودم؛ شاید هم طبیعی بود. در دوران کرونا بروی به بخش ویژه‏ـ یعنی سنگرِ کمینِ خطِ مقدمِ سلامت‏ـ و ترس نداشته باشی؟!

نشستم پای سخنان شیوایشان؛ پایِ خاطرات و خطراتِ پزشکان و پرستاران و بهیاران و کمک‏های دلسوز و بی‏ادعای آنجا ...

جملة عجیب یکی از بچه‏های بخش هنوز در ذهنم رژه می‏رود: «راوی ما باش؛ صادق و بی‏واسطه. ایثار و اخلاص بچه‏ها را ببین و انتقال بده ...»

در بخشی از کتاب می‌خوانیم:

اول صبح، در اتاقِ کارم، که مدیریت درمان بیمارستان است، مشغول پیگیری امور جاری بودم که در زدند. گفتم: «بفرمایید.»

یکی از خانم‏های پزشک بیمارستان بود که اتفاقاً رشته‏اش اساساً به درمان کرونا نمی‏خورد. با یک کوله‏پشتی سنگین و پُر و پیمان وارد اتاقم شد!

گفتم: «خیر است خانم دکتر. اول صبح ان‏شاءالله قصد سفر دارید؟»
محکم و جدی گفت: «بله. آمده‏ام که در بیمارستان بمانم! بفرمایید کدام بخش نیاز است که خدمت کنم؟»

 انتهای پیام/



ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *