اسرای کربلا و عدم پایبندی دشمن به اصول اخلاقی
اسارت گرفتن زنان مسلمان در میان عرف عرب و اسلام ممنوع بود، امّا بنیامیّه این اصل را بهراحتی زیر پا گذاشتند و این نشانۀ عدم پایبندی دشمنان اهلبیت (علیهمالسّلام) به اصول و قوانین پذیرفته شده حتی در میان قبائل خودشان است و بیانگر غیرقابل اعتماد بودن آنان در پذیرش ظاهری اصول انسانی و حقوق بشر و امثال آن است.
- محمد جواد نیکزاد - بنیامیّه با خدعه و نیرنگ، حکومت خود را اسلامی جلوه دادند و اسلام اموی را جایگزین اسلام ناب محمّدی (صلی الله علیه و آله) کردند.
تبلیغات حکومت اموی علیه اهلبیت (علیهمالسّلام) در دوران اباعبدالله الحسین (علیهالسّلام) به اوج خود رسید، بهگونهای که سبب شد اکثر مردم، آن حضرت را فردی شورشی، ضد حکومت اسلامی و خارج از دین بدانند و دست به قتل امامی بزنند که مودّت به او، مزد رسالت پیامبر (صلی الله علیه و آله) بود.
«قُل لا أَسأَلُکُم عَلَیهِ أَجرًا إِلَّا المَوَدَّةَ فِی القُربیٰ (شوری/۲۳): بگو: من هیچ پاداشی از شما بر رسالتم درخواست نمیکنم جز دوستداشتن نزدیکانم [= اهل بیتم]» و امامی را که خداوند متعال دربارۀ او و خاندانش فرموده: «إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرا (احزاب/۳۳): همانا خداوند اراده کرده است که پلیدى (گناه) را از شما اهلبیت (پیامبر) دور کند و کاملًا شما را پاک سازد»، ضد اسلام تصوّر کنند؛ این در حالی بود که هدایت امّت و رسیدن به اسلام واقعی، فقط از طریق آشنایی با اهلبیت پیامبر (صلی الله علیه و آله) میسّر است که این مهم در زمان امویان از بین رفته بود.
پس میتوان گفت که قیام عاشورا به هدف بازگرداندن جایگاه رفیع اهل بیت (علیهمالسّلام) و اسلام واقعی به وقوع پیوست؛ نهضتی که در روز عاشورا آغاز شد و بعد از شهادت مظلومانۀ اباعبدالله (علیهالسّلام) و یاران وفادارش، پرچم آن به دست زینب کبری و امام سجاد (علیهماالسّلام) سپرده شد.
دشمن که برای خوار کردن اهلبیت (علیهمالسّلام) در میان مردم از هیچ کاری دریغ نکرد، بعد از شهادت امام حسین (علیهالسّلام) با به اسارت گرفتن اهل حرم، به ظلم و جسارت خود نسبت به خاندان آن حضرت ادامه داد؛ امّا این ظلم، نه تنها به نفع حکومت یزید تمام نشد، بلکه خون پاک سیّدالشهدا (علیهالسّلام) همراه با خطبههای توفانی حضرت زینب و امام سجاد (علیهماالسّلام) در مسیر اسارت، حقیقت فاسد و منحوس یزیدیان را برملاء کرد و آتش خشم مردم نسبت به حکومت او را بر افروخت که بعد از آن، قیامهایی، چون توّابین و مختار، یکی پس از دیگری به وقوع پیوست و خاندان ابوسفیان را به سرعت نابود کرد.
مرور آنچه گذشت، نکات آموزنده و ارزندۀ فراوانی دارد، از جمله:
۱. باطن بلا نعمت است.
اسارت رفتن اهلبیت (علیهمالسّلام)، هرچند به ظاهر بلا بود، امّا بهواسطۀ این بلا، هم مردم از گمراهی نجات یافتند و هم بر درجات اهلبیت (علیهمالسّلام) نزد خداوند افزوده گشت.
۲. عدم پایبندی دشمن به اصول اخلاقی.
اسارت گرفتن زنان مسلمان در میان عرف عرب و اسلام ممنوع بود، امّا بنیامیّه این اصل را بهراحتی زیر پا گذاشتند و این نشانۀ عدم پایبندی دشمنان اهلبیت (علیهمالسّلام) به اصول و قوانین پذیرفته شده حتی در میان قبائل خودشان است و بیانگر غیرقابل اعتماد بودن آنان در پذیرش ظاهری اصول انسانی و حقوق بشر و امثال آن است.
۳. پیروزی به ظاهر نیست
در اسلام ملاک پیروزی و شکست به ظاهر نیست، پیروزی در رسیدن به آرمانهای الهی و شکست در نرسیدن به آنها است؛ در کربلا لشکر ابنزیاد به ظاهر پیروز شدند و اینطور بهنظر میرسید که اهلبیت (علیهمالسّلام) شکست خوردند، امّا با گذشت زمان مشخص شد که همان به ظاهر شکستخوردگان، به آرمانهای الهی خویش رسیدند و عزّت دنیوی و اخروی را بهدست آوردند و تا امروز جز لعن و عذاب، چیزی عاید یزیدیان نشد. بنابراین، حکومت بنیامیّه شکست خوردۀ واقعی و اهلبیت (علیهمالسّلام) و اسرای کربلا پیروز حقیقی تاریخاند.
ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *