صفحه نخست

رئیس قوه قضاییه

اخبار غلامحسین محسنی اژه‌ای

اخبار سید ابراهیم رئیسی

اخبار صادق آملی لاریجانی

قضایی

حقوق بشر

مجله حقوقی

سیاست

عکس

جامعه

اقتصاد

فرهنگی

ورزشی

بین‌الملل- جهان

فضای مجازی

چندرسانه

اینفوگرافیک

حقوق و قضا

محاکمه منافقین

هفته قوه قضاییه

صفحات داخلی

گمنام مثل حضرت زهرا (س)

۲۱ مرداد ۱۴۰۰ - ۲۳:۰۰:۰۱
کد خبر: ۷۴۹۰۰۷
دسته بندی‌: سیاست ، دفاعی و مقاومت
هوری حکایت مردی است که هور را پل پیروزی کرد و تا پایان کار، بر سر این پیمان ایستاد. او تا لحظه آخر در هور ماند تا مشعل هدایتی باشد برای راهیان نور و همه آیندگان.

 - شهید «علی هاشمی» از جمله کسانی است که با شنیدن «أین عمار» سر از میان نیزارهای هور بلند کرد و به ندای مظلومیت ولی زمان خود لبیک گفت. هوری حکایت مردی است که هور را پل پیروزی کرد و تا پایان کار، بر سر این پیمان ایستاد. او تا لحظه آخر در هور ماند تا مشعل هدایتی باشد برای راهیان نور و همه آیندگان.

کتاب هوری که به همت گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی گردآوری شده است، به بخشی زندگی‌نامه و خاطرات سردار فاتح «هور»، شهید سرلشکر علی هاشمی می‌پردازد.  در سلسله برش‌هایی، به بازخوانی این کتاب می‌پردازد.
 

***

پدر و فرزند

محسن رضایی و همرزمان
پس از پایان عملیات در فاو، هدایت همه یگان‌ها را در منطقه فاو بر عهده علی گذاشتم. این کار تا انجام عملیات کربلای ۵ ادامه داشت. علی با همه توان پدافند منطقه را بر عهده گرفت و خوب کار می‌کرد.

علی کمتر در قرارگاه فرماندهی دیده می‌شد. وقتی فرزند دومش هم می‌خواست به دنیا بیاید، در جلسه بود که به او خبر دادند. علی هم به همراه غلامپور و سوداگر و چند نفر از بچه‌های دیگه رفتند و روی چمن‌های بیمارستان تا به دنیا آمدن پسرش جلسه را ادامه دادند! اسم پسرش را محمدحسین گذاشت.

وقتی قرار شد عملیات کربلای ۴ انجام شود، به علی گفتم که نیروهایش را برای شناسایی آماده کند و وارد منطقه شود. اما علی سرش را پایین انداخت و چیزی نگفت. حس کردم می‌خواهد حرفی بزند، ولی خجالت می‌کشد.

آهسته گفتم: آقای هاشمی مدتیه وقتی با شما صحبت می‌کنم، سرت را بالا نمی‌گیری؟! درحالی‌که با یقه پیراهن خاکی‌اش ور میرفت گفت: «خجالت می‌کشم به روی شما نگاه کنم».
 
با تعجب پرسیدم چرا؟ شما که هر بار مأموریت داشتی به خوبی انجام دادی و کوتاهی نکردی! همه نیروهایت هم که از تو راضی‌اند.

علی گفت: «راستش خجالت می‌کشم. همرزمان من یکی‌یکی شهید شدند، ولی من هنوز زنده‌ام. نمی‌دانم، اما ته دل از خدا خواستم که اگر قرار است بروم. مثل حضرت زهرا (س) گمنام باشم».

مانده بودم چه بگویم. اما این را بار‌ها حس کردم که بعضی وقت‌ها، پس از عملیات می‌اندیشید که عیب کار کجا بود که تا به حال به شهادت نرسیده؟ علی بار‌ها ثابت کرد که از راز شهادت غریبانه خودش خبر دارد!

من این را شهادت می‌دهم و پای آن ایستاده‌ام. آن روز علی حرف‌های تاز‌ه‌ای می‌زد، شیرینی حرف‌هایش هنوز در جانم مانده.

بعد از آن عد‌های از نیروهایش را به آبادان فرستاد که از محور خسروآباد تا خرمشهر کار کنند. آن‌ها منطقه را شناسایی کردند. پس از عملیات کربلای ۵ قرارگاه کربال را به قرارگاه‌های متعدد تقسیم کردم که قرارگاه کربلای ۲ در حد فاصل طلائیه تا چزابه قرار داشت؛ که فرماندهی آن را باز هم با علی هاشمی سپردم.

او قرارگاه جزیره را با عنوان قرارگاه خاتم ۴ برقرار کرد. قرارگاه تاکتیکی نصرت را هم به این مکان انتقال داد. علی قرارگاه مرکزی نصرت را نیز در هور مستقر کرد. انگار علی و هور مانند پدر و فرزندی بودند که طاقت دوری هم را نداشتند!

علی همراه با کار پدافندی، کار مهندسی هم می‌کرد. او با صد‌ها کمپرسی در هور مشغول کار بود و لحظه‌ای کوتاه نمی‌آمد.

یادم نمی‌رود، حاج علی در کربلای ۵ و ۴ با پنج گردان عملیاتی وارد میدان شد و حدود ۱۱۰ نفر از نیروهایش شهید شدند.

از دیگر کار‌های نیرو‌های قرارگاه نصرت، شرکت در عملیات والفجر ۱۰ بود. اولین یگانی که به صورت منسجم کار دیده‌بانی و شناسایی را در آن منطقه شروع کرد قرارگاه نصرت بود.
 
 


ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *