صفحه نخست

رئیس قوه قضاییه

اخبار غلامحسین محسنی اژه‌ای

اخبار سید ابراهیم رئیسی

اخبار صادق آملی لاریجانی

قضایی

حقوق بشر

مجله حقوقی

سیاست

عکس

حوادث- انتظامی و آسیب‌های اجتماعی

جامعه

اقتصاد

فرهنگی

ورزشی

بین‌الملل- جهان

فضای مجازی

چندرسانه

اینفوگرافیک

حقوق و قضا

محاکمه منافقین

هفته قوه قضاییه

صفحات داخلی

تهران – توکیو، الگوی اثرگذاری فرهنگ در توسعه پایدار

۲۰ مرداد ۱۴۰۰ - ۲۱:۵۱:۰۶
کد خبر: ۷۴۸۸۲۲
تا چندین دهه قبل عقیده بسیاری از صاحبنظران بر این بود که توسعه مفهومی اقتصادی دارد. به عبارت دیگر توسعه فقط جنبه اقتصادی داشت و کشور‌ها در جهت دستیابی به توسعه، به تقویت اقتصاد خویش میپرداختند.

-پیمان ماهور گیلانی، دکتری ارتباطات و رسانه در خصوص الگوی اثرگذاری فرهنگ در توسعه پایدار نوشت: 

تا چند دهه قبل عقیده اکثر صاحبنظران بر این بود که توسعه مفهومی اقتصادی دارد. به عبارت دیگر توسعه فقط جنبه اقتصادی داشت و کشور‌ها در جهت دستیابی به توسعه، به تقویت اقتصاد خویش میپرداختند. اما آنچه باعث خود توسعه اقتصادی میشود توسعه فرهنگی است، زیرا فرهنگ محرک اصلی توسعه است، حتی توسعه اقتصادی نیز براساس فرهنگ جامعه صورت میگیرد. برای درک بهتر و کامل‌تر این صحبت لازم است مروری بر تعریف فرهنگ داشته باشیم، فرهنگ نظام مشــترکی است از باورها، ارزشها، رسوم، رفتار‌ها و موضوعاتی که اعضای یک جامعه در تطبیق با محیط اطراف و در رابطه با یکدیگر به کار میبرند و از نســلی به نســل دیگر انتقال میدهند. بنابر این برای توسعه در هر زمینه‌ای نیاز به اصلاح طرز فکر جامعه نسبت به آن موضوع و همچنین ارزش گذاری مجدد هستیم، زیرا هر اقدامی چه در جایگاه فردی و چه در جایگاه اجتماعی بر مبنای باور‌ها و ارزش‌های نه تنها فردی که بر اساس باور‌ها و ارزش‌های غالب جامعه شکل میگیرد و در همین باور‌ها و فرهنگ‌ها است که میتوان حتی شاهد از خودگذشتگی و ایثار‌هایی بزرگ همچون شهادت بود که فرهنگی دینی و بر پایه آموزه‌ها و ارزش‌های دینی بنا شده است، ارزش‌های بزرگی که حتی شخص برای تحقق آن‌ها حاضر به فدا کردن جان خود خواهد بود.

مفهوم فرهنگ اساسا به قدری پیچیده است که گا‌ها افراد را مجبور به رفتار‌هایی میکند که شاید اولویت اول خود او نیز نباشد، اما به خاطر فرهنگ غالب جامعه و نیاز فردی به تعامل با سایرین مجبوربه رعایت و پایبندی به فرهنگ کلی جامعه است، آنچه از آن به عنوان هنجار یاد میشود. فرهنگ افراد یک جامعه را قادر به پیشبینی رفتار یکدیگر میســازد، به طوریکه افراد میتوانند برحســب رفتاروگفتار خود، واکنش‌های دیگران را از پیش تشخیص دهند و بدانند که برای دریافت واکنش مطلوب چه رفتار و گفتاری باید داشته باشند.

تغییرات تکنولوژیکی و سهولت ارتباطات بین جوامع مختلف باعث چرخش فرهنگ‌ها و تغییرات گرایشات فردی در جوامع مختلف شده در واقع این ارتباطات و آشنا شدن با فرهنگ‌های مختلف تاثیرات عمده‌ای بر فرهنگ حاکم بر جوامع به ویژه در کشور‌هایی که به صورت منفعلانه با این تغییرات محیطی برخورد کرده اند داشته است.

این تغییرات نه‌تن‌ها نشان‌دهنده اهمیت یافتن بیش‌ازپیش نقش فرهنگ در زندگی، بلکه باعث درک عمیق‌تری از نقش و قدرت فرهنگ در انواع ساحت‌های زندگی بشری و تحلیل اجتماعی است، مواردی که مدت هاست به اشتباه تحت‌الشعاع عوامل دیگری مثل قانون گذاری ومسائل اقتصادی قرار گرفته است.

با درک اهمیت فرهنگ می‌توان بهتر درک کرد که توسعه در تمامی ابعاد و عرصه‌های گوناگون جامعه باید توسعه‌ای مبتنی بر فرهنگ و یا به معنای دقیق کلمه «توسعه فرهنگی» باشد، وقتی از توسعه فرهنگی صحبت میشود یعنی نزدیک شدن باور‌ها به آنچه تحقق اهداف را در زندگی فردی و اجتماعی تضمین میکند، تنها در این حالت است که تلاش‌های کشور در جهت پیشرفت مقرون با موفقیت می‌گردد. توسعه بدون فرهنگ لجام گسیخته بوده و نه اهداف فردی و نه اهداف اجتماعی را به واقعیت بدل نخواهد کرد.

راه حل خیلی از مشکلات و کلید رسیدن به توسعه، اصلاح خورده فرهنگ‌های اشتباه و فرهنگ سازی است، حتی ریشه حل مشکلات فرهنگی جامعه هم در فرهنگ سازی است، یعنی اصلاح ارزش ها، اعتبار بخشی به برخی ارزش‌ها و اعتبار زدایی از برخی باور‌های غلط که شاید خیلی از آن‌ها تحت تاثیرر تهاجم فرهنگی وارد کشور شده است.

ژاپن، تولد دوباره ققنوس

«کاروشی» واژه‌ای ژاپنی است که به پدیده‌ی مرگ در اثر کار زیاد اطلاق میشود، این شاید مقدمه‌ای باشد برای توصیف فرهنگ کار در ژاپن، اما لازم به ذکر است که ژاپن صرفا به عنوان نمونه‌ای از نقش فر i نگ در توسعه ذکر شده است و استفاده از انسان به عنوان ابزاری برای پیشرفت هیچ گاه قابل تایید نبوده است و پیشرفت اصولی و پایدار زمانی رخ خواهد داد که اهداف حکومت و جامعه در یک راستا قرار گیرد و اساس تفاوت حکومت اسلامی با سایر حکومت‌ها نیز بر همین اساس است که تمام اولویت‌های حکومتی نیز بر مبنای منفعت فردی افرد در دنیا و آخرت سنجیده میشود.

بررسی داستان توسعه‌ی ژاپن به عنوان کشوری که از لحاظ منابع طبیعی ضعیف است و سرگذشت سیاسی نا مطلوبی دارد، بیانگر آن است که در راه پیشرفت و توسعه هیچ مانع و بن بستی وجود ندارد.

ژاپن در شرایطی امروز به یک ابر قدرت اقتصادی تبدیل شده است که پس از شکست در جنگ دوم جهانی وضعیت اسف‌باری را تجربه کرد، کشوری ویران شده با بیش از ۱۳ میلیون نفر بیکار، شرایط بسیار سخت اقتصادی که با کمبود مواد غذایی و تورم بسیار شدید دست و پنجه نرم میکرد تا حدی که حقوق افراد، کفاف سیر کردن شکمشان را نیز نمی‌داد، تنها بخشی از مشکلات این کشور بود، این مشکلات در کنار الزام پرداخت غرامت به متفقین، باعث بروز فشاری کمرشکن بر مردم و دولت ژاپن شده بود. اما ایجاد ارزش‌های مشترک در ذهن این ملت و افزایش اهمیت کار، تولید و بهره گیری از امکانات داخل در چند دهه توانست ژاپن را به یکی از قدرت‌های اقتصادی و تولیدی جهان تبدیل کردند. در واقع نیاز به زنده ماندن و اعاده اقتدار و غرور ملّی امپراطوری، آن‌ها را وادار کرد با تحمل سختی‌ها راه پیشرفت و توسعه را طی کنند.

توسعه ژاپن نمونه مناسبی برای رد صرف اقتصادی بودن توسعه است، زیرا در واقع انگیزه‌ی نیروی کار ژاپنی برای بهبود کارایی خود، فراتر از آنکه تحت تأثیر نظام انگیزشی اقتصادی باشد به‌صورت درون‌زا و با انگیزه‌های شخصی صورت می‌گرفت، مجموعه ارزش‌هایی که باعث رشد سریع و تقویت اقتصاد نیز شد مانند تأکید مردم ژاپن بر مصرف کالا‌های ساخت داخل در دهه‌های اولیه‌ی پس از جنگ با هدف تقویت صنایع داخلی، موضوعی مهم در پیشرفت اقتصادی این کشور محسوب می‌شود. این زمینه‌ی فرهنگی باعث شد دولت، سیاست کاهش واردات از کشور‌های دیگر را به‌منظور تقویت صنایع داخلی در ژاپن با موفقیت اجرا کند، حال آنکه اگر دولت با ممنوعیت کالا‌های خارجی مردم را به خرید کالا‌های داخلی سوق میداد شاید هیچ گاه موفق به همراه کردن مردم نمیشد، زیرا منطقی است تغییری که بر زندگی مردم اثرگذار است باید با همراهی قلبی آنان صورت گیرد، خواه این همراهی قلبی به صورت خودجوش با ایحاد یک ارزش و تغییر فرهنگ صورت گیرد و یا به صورت ایجابی با فرهنگ سازی.

ژاپن نمونه‌ای است که نقش فرهنگ و ارزش گذاری‌های ذهنی را در حرکت در جهت اهداف جامعه و ایجاد نوعی همگرایی بین خواسته‌های فرد و نظام اجتماعی را به نمایش میگذارد، خود را در اهداف کلان شریک می‌داند این موضوع نه صرفا در بعد اقتصادی که در بعد فرهنگی و ارزش‌های ذهنی است، زیرا رسیدن به اهداف کلان در واقع رسین به اهداف فردی دانسته میشود چرا که این دو در راستای یکدیگر است و تداوم این موضوع نیاز به مدیریتی درست و دیدن نتایح تحقق اهداف کلان در زندگی اعضای سازمان و جامعه و کشور دارد.

فرهنگ توسعه محور، و یا بهتر بگویم فرهنگی که در آن توسعه و آنچه توسعه میطلبد ارزش انگاری شده باشد همواره توده‌های مختلف اجتماعی را به سوی دستیابی به آرمانی بزرگ که همان توسعه همه جانبه کشور است راهنمایی و هدایت می‌کند. در جامعه‌ای که ارزش‌های فرهنگی در آن در راستای توسعه جامعه باشد، دستیابی به اهداف بسیار تسریع خواهد شد، زیرا حرکت در مسیر توسعه به عنوان ارزش تلقی میشود و بدون صرف انرژی مضاعف تمام افراد در راستای هدفی واحد قدم برداشته و حتی با طرد افراد غیر هم نظر به پالایش فرهنگی و تداوم حرکت به سوی هدف کمک میکنند. در مقابل ارزش‌های سطحی در فرهنگ، جامعه را از اهداف دور میکند. حتی در دراز مدت بر زندگی فردی افراد نیز اثر میگذارد به نحوی که جامعه سرگردان هر روز به سویی کشیده میشود بی آنکه حتی رسیدن به اهداف اورا به جایگاهی برساند، زیرا اهداف بر اساس ارزش‌های سطحی بنا نهاده شده است.

در خصوص کار کردن و فرهنگ کار و مصرف کردن و فرهنگ مصرف هم به همین ترتیب ابتدا باید ارزش‌هایی که در این زمینه باعث توسعه میگردد نهادینه شود تا از این طریق بتوان بنیاد‌های فرهنگی آن را را بنا نهاد و در جهت تقویت آن گام برداشت.

فرهنگ سازی بخش نامه‌ای محکوم به شکست است

طبق آنچه تاکنون گفته شد محور اصلی و موتور محرک توسعه همراهی تمام افراد جامعه با هدف حاکمیت است. وقتی ارزش‌های برابری در جامعه حاکم شود حتی فعالیت‌های انفرادی افراد نیز باعث نیل به هدف نهایی خواهد شد. اما نکته حائز اهمیت آن است که فرهنگ سازی و تفاهم جامعه نسبت به ارزش‌های اصلی ارتباط تنگاتنگی با ارزش‌های پیشین و خواسته‌های جامعه دارد.

وقتی گفته میشود کشور تحت تهاجم فرهنگی قرار گرفته است، مقصود همین است، یعنی دشمن و یا به طور کلی هر شخص و مجموعه‌ای که از تضعیف کشور و فروپاشی آن نفع میبرد به دنبال تضعیف ارزش‌ها و جایگزین کردن ارزش‌های سطحی و ضد ارزش به جای آن است که در تداوم این تغییرات باعث آشفتگی فرهنگی، تضاد میان جامعه، چند دستگی و در نهایت فروپاشی جامعه خواهد شد. مقام معظم رهبری در این خصوص تعبیر جالبی دارند، ایشان در خرداد ماه ۱۴۰۰ با بی سابقه عنوان کردن حجم تهاجم فرهنگی دشمن که مخاطب اصلی آن نوجوانان و جوانان است عنوان داشتند: " در کشور ما در کمترزمانی جوان‌ها و نوجوان‌های ما این جور مورد تهدید و تهاجم فکری و اخلاقی قرار داشتند. البتّه در دوران حکومت پهلوی، این تهاجم از سوی خود مسئولین کشور به وجود می‌آمد [امّا]امروز از سوی بیگانگان، از سوی دشمنان، از سوی منحرفین این تهاجم وجود دارد". آنچه که ایشان به عنوان تهاجم داخلی فرهنگی از سوی رژیم پهلوی عنوان میکند دقیقا فرهنگ سازی آن رژیم در راستای رسیدن به اهداف مطلوب همان دیدگاه بوده است.

نکته‌ای که متاسفانه در بحث فرهنگ سازی به آن توجه نمیشود آن است که، فرهنگ با بخش نامه و تحکم اصلاح نمیشود و تنها ارزشی در جامعه نهادینه و در طول زمان فرهنگ و هنجار خواهد شد که علاوه بر آنکه ریشه در اعتقادات و فرهنگ موجود داشته باشد، دلایل پذیرش آن تشریح گردد.

تصمیم گیری درست زمانی اتفاق می‌افتد که اطلاعات اولیه به درستی گردآوری شود، برای همین است که اگر قرار است موضوعی در جامعه به ارزش تبدیل شود باید در قدم اول تمامی نکات مثبت و منفی آن تشریح شود و به شبهات مطرح شده پاسخ عقلانی و قانع کننده داده شود، تنها در آن صورت است که در صورت تطبیق آن با سایر ارزش‌های ملی و دینی مردم نسبت به پذیرش یا رد آن موضوع واکنش نشان میدهند و اگر به عنوان پذیرفته شود در دراز مدت به فرهنگ جامعه تبدیل شده و تحقق آن قطعی است، و این دقیقا آن چزی است که به عنوان فرهنگ سازی شناخته می‌شود که هیچگاه با اجبار بخش نامه قابل دستیابی نیست مگر برای مدت کوتاه و در جغرافیایی محدود.



ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *