صفحه نخست

رئیس قوه قضاییه

اخبار غلامحسین محسنی اژه‌ای

اخبار سید ابراهیم رئیسی

اخبار صادق آملی لاریجانی

قضایی

حقوق بشر

مجله حقوقی

سیاست

عکس

حوادث- انتظامی و آسیب‌های اجتماعی

جامعه

اقتصاد

فرهنگی

ورزشی

بین‌الملل- جهان

فضای مجازی

چندرسانه

اینفوگرافیک

حقوق و قضا

محاکمه منافقین

هفته قوه قضاییه

صفحات داخلی

راز بزرگ علی هاشمی

۲۴ تير ۱۴۰۰ - ۲۳:۰۰:۰۲
کد خبر: ۷۴۱۵۴۶
دسته بندی‌: سیاست ، دفاعی و مقاومت
هوری حکایت مردی است که هور را پل پیروزی کرد و تا پایان کار، بر سر این پیمان ایستاد. او تا لحظه آخر در هور ماند تا مشعل هدایتی باشد برای راهیان نور و همه آیندگان.

 - شهید «علی هاشمی» از جمله کسانی است که با شنیدن «أین عمار» سر از میان نیزارهای هور بلند کرد و به ندای مظلومیت ولی زمان خود لبیک گفت. هوری حکایت مردی است که هور را پل پیروزی کرد و تا پایان کار، بر سر این پیمان ایستاد. او تا لحظه آخر در هور ماند تا مشعل هدایتی باشد برای راهیان نور و همه آیندگان.

کتاب هوری که به همت گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی گردآوری شده است، به بخشی زندگی‌نامه و خاطرات سردار فاتح «هور»، شهید سرلشکر علی هاشمی می‌پردازد.  در سلسله برش‌هایی، به بازخوانی این کتاب می‌پردازد.
 

***

مؤسس

محسن رضایی و...
آن روز‌ها غیر از من و دو سه نفر دیگر احدی نمی‌دانست قرار است در هور عملیات شود. هیچ کدام از فرماندهان سپاه هم بویی از موضوع نبرده بودند. برای این پنهان‌کاری هر بار که علی را می‌دیدم تأکید می‌کردم کارتان لو نرود. من با همه وجودم به تو و کارت اعتماد کردم. علی هم مدام میگفت: «برادر محسن خیالت راحت باشد. احدی بو نمیبرد. مطمئن باش».
 
من به جز علی، به دیگر افراد، اطلاعات نادرست می‌دادم تا کار محکم و مطمئن پیش برود. حتی آقا رشید، عزیز جعفری و خیلی از فرماندهان بی‌اطلاع بودند و نمی‌دانستند چه کار می‌کنیم. بعد از هشت ماه به امام اطلاع دادم و مدتی بعد به آقای شمخانی، آقای رشید و آقای صفوی گفتم و بعد از آن به مسئولان اصلی کشور اطلاع دادیم که منطقه‌ای را برای عملیات آماده کرده‌ایم.

نگهدار چنین راز بزرگی در جنگ، علی هاشمی بود. کار هر روز به خوبی پیش می‌رفت، من با همه وجود احساس میکردم به هدف نزدیک می‌شوم. خدا را شکر میکردم که لطفش شامل حال ما میشود. همهی این احساسات را
مدیون علی و بچه‌هایش بودم، ولی به رویم نمی‌آوردم.

سپاه از توانایی مردم بومی در شناسایی‌ها استفاده می‌کرد. ساختن چنین سازمانی، با چنین شیوه نبردی، متکی به انسان‌های خلّاق است. علی، بخشی از ساخت این سازمان و دستیابی به نوع نبرد‌های سپاه را بر عهده داشت.

حسن باقری، غلامعلی رشید، احمد متوسلیان، ابراهیم همت، حسین خرازی، مهدی باکری، احمد کاظمی، مهدی زین‌الدین، اسماعیل دقایقی، مجید بقایی و علی هاشمی، همه‌شان نیرو‌های مؤسس بودند و در خلق تاکتیک‌ها و ابتکارات رزم و همچنین در سازماندهی ابتکاری و رزمی نقش مؤثری داشتند. این عزیزان یک روز هم در دانشکده‌های نظامی درس نخوانده بودند، ولی مثل یک ژنرال، طرح و برنامه می‌دادند. آن‌ها ژنرال‌های جوان جنگ بودند.

در این میان علی، قدرت سازماندهی عجیبی داشت. در هنگام پذیرفتن مسئولیت سپاه حمیدیه و بعد سپاه سوسنگرد، تشکیالتی را تحویل گرفت که نه از لحاظ نیرو، کمیت و کیفیت مناسبی داشت و نه از لحاظ امکانات و تجهیزات.

علی با سعه صدری که داشت شروع به جذب نیرو کرد و سختگیری‌های معمول را کنار گذاشت. با حسن ظن و تأثیرگذاری، تعداد قابل توجهی را جذب سپاه کرد. از این نظر سپاه اهواز، حمیدیه و سوسنگرد مدیون مدیریت مثال‌زدنی و فرماندهی قوی و جذاب او بود. این قدرت اداره و سازماندهی، در هدایت قرارگاه نصرت و در جذب نیرو‌های بومی و ماهیگیران در هور و نیز فراریان نظامی عراقی و ناراضی‌های پنهان در میان نیزار‌ها برای کار شناسایی و اطلاعات، نقش تعیینکننده و به سزایی داشت.

٭٭٭

قرار شد همراه محمد باقری، رشید و صفوی راهی هور شویم. اولین کسی که سراغم آمد محمد باقری بود. او گفت: برادر محسن! رفتن شما به هور صلاح نیست، شما فرمانده کل سپاه هستید و هزار خطر در هور وجود دارد. من قول میدهم هر اطالعاتی را بخواهی، خودم از هور تهیه کنم و به شما بدهم.

گفتم: برادر باقری! اول آنکه مرگ دست خداست. دوم، مگر خون من از خون بچه‌های مردم که در این محور در سرما و گرما کار می‌کنند رنگین‌تر است؟ مثل اینکه شما توکل به خدا را فراموش کردی. مشغول صحبت بودیم که علی هاشمی از راه رسید. گفتم: برادر علی، آقای باقری اینطور می‌گوید شما چه نظری داری؟! نمی‌شود شناسایی رفت؟ علی بی‌مقدمه گفت: «آقا محسن من تا اون طرف العماره هم شما را می‌برم و می‌آورم. هیچ خبری نیست».
 
گفتم: آقای باقری، برادر علی بچه این منطقه است، این چه حرفی است که می‌زنی؟ علی هور را مثل کف دستش می‌شناسد. حرف او برای من حجت است. روز بعد وارد هور شدیم. در راه علی هاشمی برایمان وضعیت محور را توضیح داد. باقری با همه نگاهش مرا می‌پایید. به علی گفتم صبر کن. بعد دست باقری را گرفتم و گفتم: برادر من، خبری نیست! اینقدر نگران من نباش».

چند ساعتی در هور حرکت کردیم و از نزدیک منطقه را دیدیم. رشید و رحیم و... از علی هاشمی مدام از محور‌های هور و آبراه‌ها سؤال می‌کردند و او پاسخ میداد. در طول مسیر دیدن تهل، آبراه، برکه‌ها برای من زیبا بود.

علی لحظه‌به‌لحظه حرف می‌زد و من سراپا گوش بودم. کنار حرف‌های علی هاشمی، رشید و رحیم هم اطلاعات جدیدی به من می‌دادند که هر کدام زاویهی دید مرا نسبت به هور بیشتر می‌کرد.

آن روز از این شناسایی استفاده کردم و اطلاعات خوبی به دست آوردم. یک بار دیگر من و علی هاشمی و دوستانش چند روز مانده به عملیات سوار قایق شدیم. کیلومتر‌ها رفتیم تا نزدیک جزیره شمالی؛ به طوری که سیل‌بند‌های جزیره شمالی عراق معلوم بود.

قدم زدن نیرو‌های عراقی را دیدم. نیرو‌های بومی، ما را به خوبی به منطقه بردند. به قرارگاه که برگشتیم با فرماندهان جمع‌بندی کردیم. احساس کردم علی هاشمی با کار‌هایی که انجام داده، بسیاری از موانع را از سر راه برداشته و ما برای عملیات آماده‌تر شده‌ایم.

مدتی بعد لازم دیدم یک بار دیگر سری به هور بزنم. احمد غلامپور را خواستم و گفتم آماده باش با هم سری به هور بزنیم. احمد هم حرف‌های باقری را زد. اما من همچنان به کار علی و نیروهایش اطمینان داشتم. این بار علی هر چه اصرار کرد نگذاشتم با ما بیاید. صورتم را پوشیدم و سوار بلم شدم و به همراه غلامپور و یک نفر راهنما حرکت کردیم. آنقدر با بلم جلو رفتیم که رسیدیم به خاکریز بین طلائیه و جزیره جنوبی، که این خاکریز دو منطقه را به هم وصل میکرد. من تردد ماشین‌های عراقی را با چراغ‌های روشن دیدم! یقین کردم می‌شود به دشمن حمله کرد. ساعت یازده شب بود و سکوت همه هور را فراگرفته بود که به غلامپور گفتم برگردیم.

وقتی از بلم بیرون آمدم و به قرارگاه وارد شدم، دیدم علی هاشمی نگران دم در قرارگاه نشسته! تا مرا دید در آغوشم گرفت و مدام گفت: «خدایا شکرت. برادر محسن نگران شدم. صد بار مردم و زنده شدم تا برگشتید. ولی با صلوات فرستادن خودم را آرام کردم».
 
با علی نشستم و یک بار دیگر کل شناسایی را بررسی کردیم. علی گفت: «قرار است دو نفر از نیروهایم فردا محور حاشیهی دجله را شناسایی کنند، اگر صلاح می‌دانید، آن‌ها از دجله عبور کنند و جاده آسفالته عماره به بصره را
شناسایی کنند گفتم مانعی ندارد، ولی دقت شود کسی اسیر نشود. آنجا اگر مشکلی پیش بیاید، همه زحمات ما هدر می‌رود. اما ...
 
 


ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *