صفحه نخست

رئیس قوه قضاییه

اخبار غلامحسین محسنی اژه‌ای

اخبار سید ابراهیم رئیسی

اخبار صادق آملی لاریجانی

قضایی

حقوق بشر

مجله حقوقی

سیاست

عکس

جامعه

اقتصاد

فرهنگی

ورزشی

بین‌الملل- جهان

فضای مجازی

چندرسانه

اینفوگرافیک

حقوق و قضا

محاکمه منافقین

هفته قوه قضاییه

صفحات داخلی

میراث شوم آمریکا در افغانستان

۱۹ تير ۱۴۰۰ - ۰۸:۵۳:۲۶
کد خبر: ۷۳۹۹۴۴
اصغر زارعی در یادداشتی نوشت: جنگ آمریکا در افغانستان در حالی به پایان رسید که نه صلحی در کار است، نه شورشیان تسلیم شده و یا شکست خوردند، نه پیروزی برای متجاوزان به دست آمد، بلکه آنچه عاید مردم رنج‌کشیده این کشور شد، ناامنی، کشتار و غارت بود.

_ اصغر زارعی در روزنامه حمایت نوشت: تحولات چند دهه گذشته و به‌خصوص سال‌های اخیر در افغانستان، همگی به دخالت نیرو‌های خارجی و آمریکا بازمی‌گردد. پنتاگون به بهانه مبارزه با تروریسم و دستگیری عوامل حملات ۱۱ سپتامبر به همسایه شرقی ایران حمله کرد، اما بعد‌ها اهداف دیگری نیز برای خود تعریف نمود. به نوشته نشریه «فارن افرز»، از سال ۲۰۰۱ - زمانی که آمریکا وارد این کشور شد – تا سال ۲۰۱۹ میزان تولید مواد مخدر در مقایسه با سال‌های حاکمیت طالبان به بیشترین حجم خود رسید. پرورش خشخاش و تولید مواد افیونی در سال گذشته، رشد ۸۷ درصدی داشت و به بیش از ۹ هزار تن رسید که درآمد آن نیز خرج گروه‌های تروریستی تحت حمایت آمریکا شده است. این حقایق که حتی در رسانه‌های غربی به‌تفصیل به آن پرداخته شده، حاکی از ریاکاری و نفاق واشنگتن در حمله نظامی به کشورهاست.

کاخ سفید همچنین از خاک افغانستان برای جاسوسی از کشور‌های رقیب همچون ایران، روسیه و چین استفاده می‌کرد و برای روز مبادا، زرادخانه خود را مجهز به انواع و اقسام سلاح‌های روز کرده بود. افزون بر این، افغانستان عرصه آزمایش‌های نظامی پنتاگون نیز بود و برخی از تسلیحات جدید خود را در آنجا آزمایش کرد. پایگاه نظامی بگرام با بیش از ۱۰۰ هزار نیروی آمریکایی و آشیانه انواع و اقسام پهپاد‌های جاسوسی که یک فروند آن توسط ایران ساقط شد (آر کیو-۱۸۰) در کنار دیگر ادوات و تجهیزات نظامی مستقرشده در سایر نقاط افغانستان نشان می‌داد که آن‌ها برنامه‌ای بلندمدت برای حضور در این کشور داشتند.

بااین‌حال، وقتی به‌تدریج حملات نیرو‌های شبه‌نظامی به پایگاه‌های اشغالگران افزایش یافت و از طرفی در داخل افغانستان نیز فشار‌ها به دلیل ناکام ماندن اهداف اعلامی واشنگتن (مبارزه با تروریسم و ایجاد امنیت) بالا گرفت، سیاستمداران کاخ سفید به این جمع‌بندی رسیدند که باید هر چه زودتر به طولانی‌ترین جنگ آمریکا پایان داده و تا اتفاق بدتری رخ نداده، خاک این کشور را ترک کنند. خارج شدن شبانه از پایگاه بگرام بدون اطلاع به دولت افغانستان شاهدی بر این مدعاست.

یانکی‌ها بااین‌حال کوشیدند روغن ریخته را نذر امامزاده کنند و از شرایط تحمیلی موجود، امتیاز بگیرند. به‌این‌ترتیب که خارج شدن از افغانستان را به گفتگو‌های به‌اصطلاح صلح در دوحه قطر مشروط کردند. «زلمای خلیل زاد»، مذاکره‌کننده آمریکایی کوشید شرایط به‌جایی برسد که افغان‌ها فکر کنند با رفتن آمریکا، کشورشان دو دهه به قهقرا رفته است و همین اتفاق نیز افتاد.

اکنون جامعه افغانستانی گمان می‌کند طالبان با برتری میدانی و تصرف شهر به شهر، قصد کشتار دارد، درحالی‌که این‌گونه نیست، اما کاخ سفید دقیقاً می‌خواهد چنین تصوری غالب شود. رسانه‌های آمریکایی می‌کوشند از این گروه یک غول غیرقابل کنترل بسازند، درحالی‌که طالبان علیرغم تمامیت‌خواهی، قصد انجام چنین سناریویی را ندارد.

از سوی دیگر، آمریکایی‌ها برای اینکه اوضاع فعلی را مهندسی کنند، به هیچ کشور دیگری اجازه مداخله در مذاکرات صلح را ندادند و اعلام کردند هر بازیگر منطقه‌ای و فرا منطقه‌ای باید در پازل تعریف‌شده واشنگتن کار کند. چهار سال پیش، وقتی یانکی‌ها همه توان خود را برای گفتگو با طالبان بکار گرفته بودند و به دولت افغانستان نیز دیکته می‌کردند که چگونه موضع‌گیری کند، کشورمان کوشید مذاکرات بین‌الافغانی را آغاز کند. دولت افغانستان، اما تحت فشار آمریکا به این پیشنهاد پاسخ مثبت نداد. اگر این نشست‌ها مثل اجلاس مشترک اخیر دولت افغانستان و گروه طالبان در تهران کلید می‌خورد، بسیاری از تنش‌ها و ناآرامی‌های اخیر نیز روی نمی‌داد.

افزون بر این، کاخ سفید در حالی با طالبان به‌عنوان یک گروه مسلح و مخالف مذاکره می‌کرد که با کابل پیمان امنیتی و استراتژیک داشت و حتی رونوشت برخی توافقنامه‌ها در نشست‌های دوحه را نیز برای دولت افغانستان نمی‌فرستاد. تهران، اما مذاکره گروه‌های مختلف را در نظر داشت و نمی‌پذیرفت که خلیل زاد نقش پدرسالار را بازی کند و دولت مرکزی را از توافقات حاصله بی‌خبر بگذارد.

درهرصورت سیاست آمریکا در افغانستان مثل هر جای دیگری که قدم نحسش را گذاشته، باعث داغ شدن تنش‌ها و درگیری‌ها شده و بنای کاخ سفید این است که یا به این واسطه، مطالبه مردمی برای بازگشت دوباره، اما با شروط جدید را رقم بزند و یا پای نیرو‌های نیابتی مثل صلحبانان سازمان ملل را به این کشور باز کند.

واشنگتن در حقیقت هم در بعد نظامی و هم در بخش سیاسی شکست‌های سنگینی را متحمل شد و جز به تأخیر افتادن روند همگرایی و هم‌افزایی ملی در افغانستان، بسترسازی برای حضور داعش در این کشور و درنتیجه، افزایش سطح چالش‌های امنیتی در همسایگی ایران، هیچ دستاورد دیگری به ارمغان نیاورد.

نکته اینجاست که بایدن معتقد است همین‌که اسامه بن‌لادن، مغز متفکر حملات ۱۱ سپتامبر را کشته‌اند، کافی است. این در حالی است که بن‌لادن در سال ۲۰۱۱ در پاکستان کشته‌شده (آن‌طور که پنتاگون مدعی است) نه در افغانستان. خب اگر انجام همین سناریوی کاملاً مشکوک کافی بود و به قول خودشان «مأموریت انجام شد»، ۱۰ سال بعد مشغول چه‌کاری بودند و چرا بلافاصله پس از قتل بن‌لادن، خاک افغانستان را ترک نکردند؟

این ۱۰ سال اضافه‌ای که بایدن به‌راحتی از کنار آن گذاشت، نیرو‌های خارجی هم‌پیمان آمریکا، جنایت‌های بسیاری را مرتکب شدند، خون‌ها را ریختند و خانه‌ها را تخریب کردند. جنایت نیرو‌های استرالیایی در قبال کودکان افغانستان، یک نمونه از صد‌ها خباثتی است که پس از تجاوز آمریکا روی‌داده است.

جنگ آمریکا در افغانستان در حالی به پایان رسید که نه صلحی در کار است، نه شورشیان تسلیم شده و یا شکست خوردند، نه پیروزی برای متجاوزان به دست آمد، بلکه آنچه عاید مردم رنج‌کشیده این کشور شد، ناامنی، کشتار و غارت بود؛ میراث شومی که آمریکایی‌ها با ورود به هر منطقه از جهان بر جای گذاشته‌اند.

 : انتشار مطالب و اخبار تحلیلی سایر رسانه های داخلی و خارجی لزوماً به معنای تایید محتوای آن نیست و صرفاً جهت اطلاع کاربران از فضای رسانه ای منتشر می شود.


برچسب ها: آمریکا افغانستان

ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *