صفحه نخست

رئیس قوه قضاییه

اخبار غلامحسین محسنی اژه‌ای

اخبار سید ابراهیم رئیسی

اخبار صادق آملی لاریجانی

قضایی

حقوق بشر

مجله حقوقی

سیاست

عکس

حوادث- انتظامی و آسیب‌های اجتماعی

جامعه

اقتصاد

فرهنگی

ورزشی

بین‌الملل- جهان

فضای مجازی

چندرسانه

اینفوگرافیک

حقوق و قضا

محاکمه منافقین

هفته قوه قضاییه

صفحات داخلی

کابوس طلائیه/ نگرانی علی از متوجه شدن عراقی‌ها

۱۶ تير ۱۴۰۰ - ۲۳:۰۰:۰۱
کد خبر: ۷۳۹۵۹۴
دسته بندی‌: سیاست ، دفاعی و مقاومت
هوری حکایت مردی است که هور را پل پیروزی کرد و تا پایان کار، بر سر این پیمان ایستاد. او تا لحظه آخر در هور ماند تا مشعل هدایتی باشد برای راهیان نور و همه آیندگان.

 - شهید «علی هاشمی» از جمله کسانی است که با شنیدن «أین عمار» سر از میان نیزارهای هور بلند کرد و به ندای مظلومیت ولی زمان خود لبیک گفت. هوری حکایت مردی است که هور را پل پیروزی کرد و تا پایان کار، بر سر این پیمان ایستاد. او تا لحظه آخر در هور ماند تا مشعل هدایتی باشد برای راهیان نور و همه آیندگان.

کتاب هوری که به همت گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی گردآوری شده است، به بخشی زندگی‌نامه و خاطرات سردار فاتح «هور»، شهید سرلشکر علی هاشمی می‌پردازد.  در سلسله برش‌هایی، به بازخوانی این کتاب می‌پردازد.
 

***

عبور از مرز

جمعی از رزمندگان نصرت
روزی آقا محسن با آقایان رشید و صفوی به قرارگاه نصرت آمدند. قرارگاه تازه سر و سامانی به خود گرفته بود. مسئول بهداری قرارگاه، پوستر‌های بهداشتی جالبی در اتاق‌ها نصب کرده بود. روی پوستر‌ها به زبان عربی پیام‌های بهداشتی نوشته بود. مثل: قبل و بعد از غذا دست‌هایتان را با صابون بشویید و...

آقا محسن با کنجکاوی نگاهی به پوستر‌ها و مطالب عربی زیر آن کرد. بعد به علی گفت: این پوستر‌ها چرا به فارسی ترجمه نشده و همه‌اش عربی است؟!
 
علی هاشمی به شوخی پاسخ داد: «آقا محسن، ترجمه نمیخواد، به خاطر اینکه قرارگاه مال عرب‌هاست. من عربم، حاج عباس هواشمی عربه، علی ناصری عربه. فارس نداریم که احتیاجی به فارسی داشته باشیم».
 
آقا محسن و دوستان همراهش زدند زیر خنده. علی هاشمی ادامه داد: «آقا محسن، عرب‌ها مظلوم‌اند. دزفولی‌ها لشکر ولی عصر (عج) دارند، لر‌ها تیپ امام حسن ۷ دارند و... فقط عرب‌ها سرشان بی‌کلاه مانده».
 
بعد با لبخند ادامه داد: «ما هم گفتیم عرب‌ها بیایند و قرارگاه نصرت تشکیل بدهند. مگر چی می‌شه؟! این چند نفر فارس هم که داریم ناچاریم! چون برخی کار‌ها از دست عرب‌ها برنمی‌آد.» یادم نمی‌رود آن روز همه حسابی خندیدیم.
 
یک روز حاج علی رفته بود سراغ فیلمی که بچه‌ها از آبراه‌ها گرفته بودند. هنوز فیلم تمام نشده بود که رمضانی و ناصری وارد شدند. حاجی فیلم را نگه داشت و با لبخندی گفت: «وقتی شما را در فیلم می‌بینم، باورم می‌شود که یک هنرپیشه حرفه‌ای هستید». حاجی به سمت نقشه رفت و گفت: «وقت آن رسیده که به داخل خاک عراق نفوذ کنیم. بهتر است منطقه را سه قسمت کنیم. محور اول جزیره‌های مجنون شمالی و جنوبی هستند که در واقع محور اصلی به حساب می‌آیند. محور بعدی ابتدای سیل‌بند‌های قسمت غربی هور است که شناسایی خشکی تا اتوبان را شامل می‌شود. محور سوم شامل رودخانه دجله و فرات و شهر‌های العزیر، القرنه تا نواحی بصره را شامل می‌شود». صحبت‌های مختلفی شد. تا اینکه حاج علی گفت: «وقتی کار سه گروه تفکیک شود، لزومی ندارد که نگران باشیم. هر گروه کار خودش را انجام می‌دهد».

از آن روز ما کار شناسایی را بیرون مرز شروع کردیم. یکی از لازمه‌های آن شناسایی روستا‌ها بود که در میان نیزار‌های هور بودند. برای این کار عراقی‌هایی که به ایران پناهنده شده بودند یا سرباز‌هایی که از ظلم بعثی‌ها فرار کردند و با تدبیر حاج علی جذب شده بودند بسیار کمک حال بودند. آن‌ها افراد مطمئنی را در عراق به ما معرفی می‌کردند که با شنیدن نام ایران و ایرانی اشک در چشمانشان جمع می‌شد و به ایرانی بودن ما غبطه می‌خوردند.

برادر سلامی سراغ چاه‌های نفت عراق رفت تا با استفاده از تجربه سال‌هایی که در شرکت نفت کار می‌کرد، وضعیت چاه‌های نفت جزیره را بررسی و شناسایی کند. البته عکسبرداری از آن چاه‌ها کار بسیار سختی بود.

این چاه‌های نفت اهمیت زیادی در اقتصاد دولت عراق داشت. در صورت کشاندن عملیات به این منطقه، این چاه‌ها از رده خارج می‌شد. 

مرکز اصلی چاه‌ها جزایر مجنون بود. در این شناسایی او موفق شد تا رودخانه دجله برود. البته همیشه شناسایی‌هایی که از محور‌های مختلف روی رودخانه‌های دجله یا فرات صورت می‌گرفت برای بچه‌ها حال و هوای خاصی به همراه داشت. مگر می‌شد دجله و فرات را دید و یاد ارباب بی‌کفن نیفتاد؟ در قسمت جنوبی هور، منطقه طلائیه قرار داشت. طلائیه یکی از مهمترین محور‌هایی بود که باید شناسایی می‌شد.

این محور باید از دو جناح آبی و خشکی شناسایی می‌شد. اما با وجود موانع زیاد، امکان نفوذ را با مشکل روبه‌رو می‌کرد، و از طرف دیگر سپاه سوم عراق در این محور از آمادگی بیشتری برخوردار بود. این آمادگی نسبی عراق در مواردی علی هاشمی را مشکوک می‌کرد. می‌ترسید که عراق متوجه تحرکات ما شده باشد!

کم‌کم طلائیه حکم کابوس را پیدا کرد. افرادی که برای شناسایی آنجا می‌رفتند، دقت بیشتری در کارشان به خرج می‌دادند. راه اصلی رسیدن به خشکی غرب هور، از طریق جاد‌ه‌ای بود که داخل طلائیه وجود داشت. این جاده به جزیره جنوبی راه داشت. در صورت تسلط رزمندگان به این جاده ارتباط زمینی بسیار مهمی در عمق مواضع دشمن پیدا می‌کردند. شناسایی این جاده از جمله اهداف قرارگاه نصرت به حساب می‌آمد.

علی هاشمی گروه‌های عمل‌کننده در محور طلائیه را شخصاً زیر نظر گرفت. کارشان را به دقت دنبال می‌کرد. قرارگاه نصرت برای شناسایی این محور در بدترین شرایط وارد عمل شد. آن زمان لشکر نُهم زرهی عراق که از جمله لشکر‌های قدرتمند به حساب می‌آمد، حفاظت طلائیه را به عهده داشت.
 
 


ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *