صفحه نخست

رئیس قوه قضاییه

اخبار غلامحسین محسنی اژه‌ای

اخبار سید ابراهیم رئیسی

اخبار صادق آملی لاریجانی

قضایی

حقوق بشر

مجله حقوقی

سیاست

عکس

حوادث- انتظامی و آسیب‌های اجتماعی

جامعه

اقتصاد

فرهنگی

ورزشی

بین‌الملل- جهان

فضای مجازی

چندرسانه

اینفوگرافیک

حقوق و قضا

محاکمه منافقین

هفته قوه قضاییه

صفحات داخلی

پس از تهران؛ انتقال قحطی به دیگر ولایات

۰۹ تير ۱۴۰۰ - ۰۰:۰۱:۰۱
کد خبر: ۷۳۷۱۹۱
دسته بندی‌: سیاست
قحطی بزرگ ۱۹۱۹ - ۱۹۱۷، بی‌تردید بزرگ‌ترین فاجعه تاریخ ایران و بسیار فراتر از همه فجایع پیش از خود بوده است. کتاب «قحطی بزرگ» نشان می‌دهد ۸ تا ۱۰ میلیون ایرانی، ۴۰ تا ۵۰ درصد کل جمعیت ایران، در اثر گرسنگی و مرض‌های ناشی از آن و سوء تغذیه از میان رفته‌اند.

 - با وجود بی‌طرفی ایران در جنگ جهانی اول، در طول این جنگ به ضربات و خسارت جبران ناپذیری بر پیکره میهن و ملت ما وارد آمد. ورود بی‌محابای قوای بیگانه و نیروهای متخاصم به خاک ایران در فقدان یک دولت قوی و متمرکز و دارایی سامانه اداری کارآمد، هرج و مرج و ناامنی و پراکندگی و بی‌ثباتی را دامن زده و به تشدید ضعف دولت مرکزی و ضخامت حال و وضع اقتصادی و اجتماعی مردم ایران انجامید. در نتیجه ایران بی‌طرف که با هیچ کشوری در جنگ نبود، تقریباً به اندازه یک کشور در حال جنگ خسارات و خرابی تحمل کرد.

در میان آن همه نابسامانی و بدبختی، بروز قحطی بزرگ و فراگیر در ایران مزید بر علت شد. قحطی‌ای که علاوه بر خشکسالی چند ساله، حضور نیرو‌های بیگانه - به ویژه قوای انگلیس - در تشدید آن مؤثر و بلکه از علل اصلی آن بود؛ در نتیجه آن شمار زیادی از مردم ایران، در ابعادی باورنکردنی به ورطه مرگی هولناک افتادند.
 
کتاب «قحطی بزرگ» بازبینی و تکمیل شده کتاب نخست «محمدقلی مجد» درباره قحطی بزرگ ۱۹۱۹_۱۹۱۷ است که در ۲۰۰۳ منتشر شد.  در سلسله برش‌هایی، به بازخوانی این کتاب می‌پردازد.

***

قحطی در آذربایجان

کنسول آمریکا در تبریز، گوردون پدوک، در تلگرامی با تاریخ ۱۹۶ ژانویه ۱۹۱۷ این گونه گزارش می‌کند: «کمیته امداد از من خواسته گزارش کنم تعداد بینوایان در ارومیه افزایش و کمک‌های ارسالی از دیگر کشور‌ها کاهش یافته است. کمک‌های فوری بیشتری مورد نیاز است.»
 
در ژوئن ۱۹۱۷ پدوک گزارش می‌کند: «کمیته امداد از وجود ۴۰ هزار پناهجو، قیمت‌های بالا و نرخ برابری اندک (ارز) خبر داده است. برای دوازده ماه آینده ۸۰۰ هزار دلار مورد نیاز است. همه پول‌ها خرج شده و ارزاق مورد نیاز باید در تابستان خریداری شود.» در اوت ۱۹۱۷، پدوک گزارش می‌کند تعداد پناهجویان افزایش یافته و پول بیشتری مورد نیاز است: «کمیته امداد درخواست کرده به کمیته آمریکا گزارش شود برای ماه ژوئن ۵۰۰ هزار دلار دیگر نیاز است تا به سی هزار تن از پناهجویان کرد مستمند کمک‌رسانی شود تا بتوانند به ساوجبلاغ (مهاباد) بازگردند. از این تعداد هفتاد و پنج درصد بیوه و یتیم هستند. محصول آذربایجان ناکافی است. قحطی تهدید می‌کند. قیمت‌ها رو به افزایش است.»
 
نشریه زبان آزاد، در ۹ اوت ۱۹۱۷ (شماره ۳) گزارش می‌کند در تبریز و ارومیه تعداد زیادی از گرسنگی دارند و می‌میرند. قیمت برنج در تبریز به رقم حیرت‌آور خرواری هزار تومان رسیده است. ارومیه از دولت تهران ۱۰ هزار خروار گندم خواسته تا نان کسانی را که از فقر قادر به خرید آن نیستند تأمین کند. به علاوه، این روزنامه می‌نویسد که در این مدت مردم در معرض حدود ۳۰ هزار مورد راهزنی و نقض قانون قرار گرفته‌اند و ارتش روسیه نیز در این بی‌قانونی‌ها سهیم است. 
 
نامه‌ای از ساوجبلاغ در کردستان، حاکی است ده‌ها هزار نفر از خانه و کاشانه خود بیرون شده‌اند، و در کوه و صحرا همچون وحوش سرگردانند. با نزدیک شدن زمستان آن‌ها به شهر نزدیک شده‌اند. نویسنده می‌افزاید که بسیاری از آن‌ها بیوه‌زنان و اطفالی هستند که پس از کشته شدن شوهران و پدرانشان (به دست روس‌ها) گریخته و در کوه و صحرا با خوردن علف و پوست درخت زندگی می‌کنند. اکنون آن‌ها از کوه‌ها پایین آمده و به شهر نزدیک شده‌اند، اما حتی ثروتمندان نیز نمی‌توانند نان کافی فراهم کنند. هر روز بسیاری از این مردم وحشت‌زده پای دیوار‌های شهر یا ویرانه‌های متروکی که درآن‌ها پناه جسته‌اند می‌میرند.
 
در ۲۰ فوریه ۱۹۱۸ رابرت ثی، اسپیر، دبیر هیئت میسیون‌های خارجی کلیسای پرسبیتری در ایالات متحده آمریکا، به پیشنهاد کولویل بارکلی، از سفارت انگلیس، نامه‌ای به وزارت خارجه آمریکا نوشته و در آن بخش‌هایی از نامه‌هایی را که میسیونرهایشان از ایران ارسال کرده‌اند بازگو می‌کند. در این نامه‌ها اطلاعات بسیاری وجود دارد. در نامه‌ای با تاریخ اول سپتامبر ۱۹۱۷، کشیش ای. تی. آلن از ارومیه چنین می‌نویسد: «به درخواست حاکم ساوجبلاغ به دیدارش رفتم. این ناحیه از مناطقی است که من سال‌ها پیش، در ۱۸۹۳ از آن بازدید کرده‌ام. این شهر یکی از بزرگ‌ترین شهر‌های کردستان است و مرکز مهمی است. فعالیت‌های میسیونری ما در آنجا قابل توجه بوده است. از ارومیه تا این شهر، با کاروان سه روزه راه است.»
 
این شهر در جریان چندین بار دست به دست شده بود: «متأسفانه شهر در منطقه جنگی قرار گرفته؛ کرد‌ها به طور طبیعی با برادران خود در آن سوی مرز در عثمانی و بنابراین عثمانی‌ها همداستان می‌شوند. در روز‌های آغازین جنگ، آن‌ها پیروزمندانه از شمال به طرف تبریز و از اطراف دریاچه به طرف ارومیه و سلماس پیشروی کردند. اما مدتی بعد همراه با نیرو‌های شکست خورده عثمانی عقب‌نشینی کردند و ارتش روسیه شهر‌ها و روستا‌های آنان را اشغال کرد. سپس نوبت شکست روس‌ها رسید و عثمانی‌ها دوباره بازگشتند.
 
بنابراین، این مناطق چهار بار میدان پیشروی و عقب‌نشینی سپاهیان متخاصم بوده است و این سپاهیان، روس یا عثمانی، در هر بار پشت سر خود خرابی و خسارت عظیمی بر جای گذاشتند. روس‌ها در آخرین عقب‌نشینی خود، کرد‌ها را به گمان خیانت، به سختی تنبیه کردند.»
 
سپس نویسنده به توصیف ویرانی‌ها، مرگ و قحطی می‌پردازد:
«روستایی ویرانه یافتم. روس‌ها در آخرین پیشروی خود نبرد سنگینی در پی داشتند. بخش بزرگی از شهر ساوجبلاغ و روستا‌های مجاور آن تخریب شد. هزاران نفر کشته شدند و اسکلت‌ها را هنوز هم در دو سوی جاده می‌توان دید. آن‌هایی که کشته نشدند همراه با عثمانی‌ها گریختند و عثمانی‌ها نیز آنان را به مهلکه انداختند. فرار آن‌ها نیز مانند فرار آسوری‌ها در ۱۹۱۵، در زمستان اتفاق افتاد. برف سنگین کوه‌ها را پوشانده بود. بسیاری از برهنگی مردند. دادستان فرار کرد‌ها بسیار شبیه فرار مسیحی‌ها از ارومیه در زمستان ۱۹۱۵_۱۹۱۴ بود. با این فرق که شمار کرد‌های فراری بیشتر بود، منطقه وسیع‌تری ویران شد، افراد بیشتری در جنگ کشته شدند، دوران تبعید آن‌ها طولانی‌تر بود و توجیه بیشتری برای مجازاتشان وجود داشت.
اکنون چند ماه است بقایای فراریان بازگشته‌اند. در عثمانی از آن‌ها استقبالی نشد و گرمای دشت‌های موصل نیز فراتر از تاب و تحمل آن‌ها بود. هنگامی که در زمستان گریختند، بسیاری از سرما مردند؛ هنگامی که بهار و تابستان در موصل فرا رسید. بسیاری از گرما مردند. از آن شمار عظیم فراری‌ها، شماری اندک، عزادار و تنها بازگشتند و دیدند روستاهایشان ویران شده، اموالشان به یغما رفته و در سرزمینشان غیر از نظامی‌ها کسی نیست. این که چند هزار بازگشته‌اند را به سختی می‌توانم تخمین بزنم. از تبادل نظر با حاکم شهر و دیگر آگاهان و نیز افسران روس، می‌توان تخمین زد که اکنون چهل هزار نفر با گرسنگی روبرو هستند. هفت هزار نفر از این تعداد در روستا‌های نزدیک ساوجبلاغ و روستا‌هایی که من از آن‌ها بازدید کرده‌ام، پراکنده شده‌اند. اهالی نیاز شدید ندارند، اما پناهجویانی که در شهر جمع شده‌اند و آن‌هایی که در جستجوی پناهگاهی در روستا‌های ویران شده هستند، اکنون در خطر گرسنگی قرار دارند. کمیته امداد مسلمانان قفقاز در باکو افرادی را برای تحقیق فرستاده است. آن‌ها حدود یکصد و پنجاه یتیم و بیوه را که در آستانه گرسنگی قرار داشتند در شهر گرد آورده‌اند و آن‌ها را روزانه تغذیه می‌کنند. پول آن‌ها که به روبل است، ته کشیده و احتمال دارد کارشان را دیگر ادامه ندهند. روبل اکنون به کمترین ارزش خود رسیده و تقریباً ارزشی ندارد.»

جالب است که در روزنامه زبان آزاد در تاریخ ۹ سپتامبر ۱۹۱۷، مکرم الملک، حاکم ساوجبلاغ، اظهار می‌دارد ۴۰۰۰۰ آواره و گرسنه در شهر هستند که بیشترشان بیوه زنان و اطفالی هستند که بسیاری آن‌ها مریضند.

در نامه‌ای از ارومیه، با تاریخ اول اکتبر ۱۹۱۷، خانم وایلدر پی، الیس، قضیه آتش زدن بازار ارومیه به دست روس‌ها و نیز خطرات قحطی قریب‌الوقوع را این طور شرح می‌دهد:
«در ماه ژوئیه (۱۹۱۷) در پی اقدام وحشیانه چند سرباز روس، هیجان و التهاب شهر را فرا گرفت. ارزش روبل که پیوسته در حال کاهش بود؛ تقریباً به هیچ رسیده بود. گروهی از سربازان روس از این که با پولشان نمی‌توانستند چیزی تهیه کنند خشمگین بودند و وقتی با برخورد آزاردهنده چند تاجر بازار نیز روبرو شدند، از کوره در رفتند و بازار را آتش زدند. به زودی آتش همه‌جا را گرفت و تقریباً تمام بازار سوخت... برای ما که ویرانه‌های دودآلود را تماشا می‌کردیم، صحنه‌ای فراموش نشدنی بود.»

نویسنده سپس به شرح فاجعه‌ای که در راه بود می‌پردازد:
«با رسیدن زمستان، جمعیت مردم گرسنه که در میدان شهر ما جمع می‌شوند انبوه‌تر می‌شود. زمستان سختی در پیش است. قیمت غله پیوسته از این برداشت به آن برداشت افزایش می‌یابد. قیمت غله در آغاز بالا بود اکنون به قیمت‌های زمان قحطی رسیده است... اکنون قیمت‌ها پنجاه درصد بالاتر از قیمت‌های همین فصل در سال قبل است. قیمت گندم پنج تا شش دلار برای هر بوشل است و روشن است که بیشتر هم خواهد شد. اگر کمک نرسد، قحطی تنها اتفاق پیش روی پناهندگان، کرد‌ها و مسیحیان است. بسیاری از این مسیحیان و مسلمانان ساکن این شهر نیز تنها با کمک دوستان و همسایگانشان تأمین می‌شوند.»

کشیش الیس در تلگرامی با تاریخ ۹ اکتبر ۱۹۱۷ خطاب به کمیت امداد آمریکا در نیویورک چنین می‌نویسد:
«اگر می‌شد آن صحنه‌هایی را که من امروز در مسجد اهل سنت در ارومیه دیدم. فقط برای ده ساعت عیناً به میدان مدیسون انتقال داد، هر روزنامه‌ای در آمریکا می‌توانست فجیع‌ترین صحنه جنگ را در جهان گزارش کند. آنگاه بلافاصله میلیون‌ها نفر، مستقیماً برای کمک رسانی روانه می‌شدند. پناهندگان کرد اهل روستاها، کوهستانی، محروم از خرمن آماده خود، بی‌سرپناه روی سنگ‌ها، به کهنه پارچه‌هایی وصف ناشدنی بر تن، گرسنه، مریض و کثیف مردمانی هستند که مثل سگ‌های ولگرد شرقی بر سر دل و روده یک حیوان با هم می‌جنگند. کاری که تا کنون آمریکایی‌ها برای ارامنه، کردها، آسوری‌ها انجام داده‌اند یک پیروزی ملی است، اما نیاز گسترده همچنان ادامه دارد و امر غالب است.»

در نامه‌ای با تاریخ ۲۶ اکتبر ۱۹۱۷، از کشیش فردریک ان. جساپ از تبریز چنین آمده است:
«شرایط در اینجا بد است و بدتر هم خواهد شد. فعلاً که مشکل نار بسیار جدی است و از باران هم خبری نیست، بنابراین چشم‌انداز کاشت هم بد است. کسی نمی‌داند مردم زمستان را چگونه باید سر کنند. از این رو این نگرانی هست که پیش از رسیدن بهار، اوضاع بسیار بدتر شود. از ارومیه و ساوجبلاغ هم همین گزارش‌ها دریافت کرده‌ایم شنیده‌ایم که در آنجا حدود ۴۰ هزار زن و کودک کرد در وحشتناک‌ترین شرایط به سر می‌برند و از گرسنگی رو به مرگند... به غیر از مشکل غذا و آذوقه، اوضاع داخلی این منطقه نیز بد است. احزاب سیاسی به قتل و ترور روی آورده و گهگاه یکی کشته می‌شود، طی ده روز گذشته، سه فرد برجسته در تبریز کشته شده‌اند، البته شما بیش از ما از اوضاع مطلعید. آن‌ها در امور آنجا تأثیر و نفوذ دارند... ایرانی‌ها آنچنان پروپا قرص طرفدار آلمان هستند که نمی‌توانند درک کنند چرا آمریکا باید در طرف مقابل قرار گیرد.»

نامه کشیش جساپ در ۳۱ اکتبر ۱۹۱۷ از تبریز حاوی اطلاعات با ارزشی است:
«روحیه جنبش و ناآرامی در تمام جامعه قابل مشاهده است. با افزایش پیوسته قیمت‌ها، اوضاع نیز پیوسته در حال بدتر شده است. خشکسالی زمستان و بهار گذشته باعث شده گندم محدودی برداشت شود، در حالی که صادرات دام و ارزاق به شمال همچنان ادامه دارد ... تا سپتامبر، قیمت گندم بیش از دو برابر شد و اکنون هم تقریباً چهار برابر شده است. هفته‌هاست نانوایی‌ها مملو از زنان گرسنه است که برای نوبت خرید نان با هم جنگ و دعوا کنند و دست آخر هم باید گرسنه آنجا را ترک کنند. از آنجا که نان غذای اصلی توده مردم است. قحطی نام فاجعه‌ای هولناک است. چشم‌انداز بدی پیش روی ماست و می‌ترسیم که پیش از بهار، در تبریز و اطراف آن به عملیات امدادی وسعی نیاز باشد. البته نه فقط برای آوارگان، بلکه برای مردم فقیر و گرسنه کل منطقه.»

این نامه، در ادامه اوضاع سیاسی را چنین توصیف می‌کند:
«درست در همین زمان شهر تدریجاً از انقلابیون و رادیکال‌های تندرو پر می‌شود و احزاب سیاسی و کمیته‌های سری سرشان شلوغ است. در اینجا یک سلسله ترور برنامه‌ریزی شده و در حال انجام است. آغاز این ترورها، قتل حاکم سابق بود و تا کنون ادامه یافته و است. آغاز این ترورها، قتل حاکم سابق بود و تاکنون ادامه یافته و بر شدت آن‌ها افزوده شده است؛ به نحوی که گاهی در یک شب چند فرد برجسته کشته می‌شوند. با وجود آنکه برخی از قتل‌ها در روز اتفاق می‌افتد و قاتلان باید شناسایی شوند، دستگاه حاکمه‌ای که توان کافی برای بررسی اوضاع داشته باشد. وجود ندارد، می‌گویند به قربانیان از قبل اطلاع می‌دهند، اما به نظر می‌رسد. شما اندکی از آن‌ها توان گریختگی دارند. دریافتن انگیزه این قتل‌ها سخت است، اما به نظر می‌رسد انگیزه، تلفیقی از انتقام از مرتجعین سال‌های ۱۹۰۸_۱۹۰۹ و ۱۹۱۱. باج خواهی و ترور ثروتمندانی باشد که به جای تأمین نیاز شهر، متهم به انبار کردن گندم‌ها هستند.»

کالدول به ضمیمه گزارش ۲۱ ژانویه ۱۹۱۸، گزارش دیگری از تبریز به قلم کنسول گوردون پدوک با تاریخ ۹ ژانویه ۱۹۱۸ و نامه‌ای از کشیش دبلیو. ای. شد در ارومیه با تاریخ ۳ ژانویه ۱۹۱۸ ارسال می‌کند. گزارش پدوک در بردارنده توضیحاتی درباره شرایط وخیم است ۳۰۰۰۰ پناهنده کرد در ساوجبلاغ آذربایجان است:
«همان‌طور که ذکر شد یکی از اعضای کمیته ما از منطقه ساوجبلاغ آذربایجان دیدن کرده است. تخمین می‌زنند در آنجا حدود سی هزار کرد نیازمند وجود دارد که اکثر آن‌ها زن، کودک و پیرمرد هستند. این افراد کسانی هستند که پس از پایان عملیات نظامی روسیه، عازم خانه‌های ویران شده خود شده‌اند. این بازدید در پاسخ به نامه‌ای از سوی حاکم ساوجبلاغ خطاب به من صورت گرفت. او در نامه‌ای شرایط رقت‌بار این مردم را توصیف کرده است. به هر حال دریافتیم که با وجود آن که ما در آن زمان اعتباری به این منظور در اختیار داشتیم، اما در ذهنمان برآوردی از نیاز‌های آن ناحیه نداشتیم. این منطقه عرصه اشغال پیاپی روس‌ها و ترک‌ها بود و در نهایت هم روس‌ها بخشی از آن را برای تنبیه اهالی تخریب کردند. از آن جا که در حال حاضر هیچ امکانی برای حمل و نقل کالا از دیگر نقاط به آن منطقه وجود ندارد، این که ما بتوانیم در آینده نزدیک در آن جا اقدامات امدادی انجام دهیم، محتمل نیست و شاید اصلاً ممکن نباشد؛ بنابراین سرنوشت پناهندگان فلک زده رقم خورده بود.»
 
بدوک علاوه بر اعمال نادرست روس‌ها، دلیل دیگری هم برای قیمت‌های سرسام آور گندم و جو ارائه کرده است: احتکار، پدوک با توصیف فعالیت‌های انسان دوستانه برخی از شهروندان ثروتمند تبریز می‌نویسد:‌
«می‌گویند انگیزه این افراد شوق به دست آوردن اجرا اخروی است، اما این احتمال وجود دارد که آن ها، به عکس با این انگیزه وارد این فعالیت شده باشند که بخواهند از شورش‌های احتمالی ناشی از قحطی جلوگیری کنند؛ زیرا به طور طبیعی خود آن‌ها هدف این شورش‌ها قرار خواهند گرفت. زیرا خود آن‌ها ملاکات روستا‌ها و مالکان انبار‌های آذوقه هستند. این اوضاع که ذکر کردم، قطعاً تا حد زیادی، اگر نگوییم بیش از هر چیز دیگری، به واقع ناشی از لطماتی است که به فقرا وارد می‌شود. زیرا تعداد قابل توجهی از ملاکان روستا‌ها هستند که بدون توجه به عواقب کار در تلاشند تا غله (گندم و جو) این منطقه را احتکار کنند و همچنان به دنبال قیمت‌های بالاتر هستند.»

سبب دیگر کمبودها، نباریدن باران بود:
تقریباً در پانزده ماه گذشته در این ناحیه عملاً باران نباریده و تا همین چند روز پیش هم چنین بود و در فصل برداشت گذشته تنها دو سوم محصول در شرایط عالی به دست آمد. همین باعث شده که این محتکران قیمت گندم را از هر خروار (هزار پوند) ۲۰ تومان به ۱۴۰ تومان و قیمت جو را از هر خروار ۱۲ تومان به ۱۰۰ تومان برسانند.

باریدن برف طی دو روز گذشته، با این احتمال که شاید میزان محصول بیشتر شود، قیمت گندم را به ۸۰ و جو را به ۶۰ تومان کاهش داده است. اگر شرایط همین طور مطلوب بماند، در خرمن بهار کاهش بیشتر قیمت هم قابل پیش بینی است.

پدوک برخی از اقدامات انجام گرفته برای بهبود اوضاع را تشریح می‌کند:
«کمیته ارزاق در این جا با حضور آقای ال مولیتور، رئیس گمرکات ایران، سازمان دهی شده است او که مشاور این کمیته است، مردی توانا و مسئول و صادق است. این کمیته توانسته شماری از ملاکان و خصوصاً یکی از مجتهدین برجسته ایرانی را گرد هم آورد تا گندکی را که انبار کرده بودند، توزیع کنند، علاوه بر این آن‌ها موفق شده اند با اعزام تعدادی قراق ایرانی به مناطق مجاور، بخش زیاید از مصحول دولتی را جمع آوری کنند. نتیجه این شده که مشکل نان در شهر که همیشه اساس بلوا‌های جدی در میان مردم بومی بوده و از دیگر سو گمان می‌رفت در اوایل زمستان شدت یابد، تا حدودی برطرف شده است؛ بنابراین علی‌رغم آن که در کمبود ارزاق و عذاب شدیدی که مردم می‌کشند تردیدی نیست، تبریز و مناطق مجاور آن را نمی‌توان قحطی زده توصیف کرد. در نزدیک این شهر، آواره‌ای دیده نمی‌شود، مگر چند خانواده‌ای که چندی پیش از حدود ساوجبلاغ روانه این نواحی شده اند که البته در پی فعالیت‌های اخیر آن‌ها را هم در سطح شهر نمی‌بینیم.»

پدوک همچنین آشکار می‌کند آمریکایی‌ها برای فعالیت‌های امدادی مبلغ ۱۰۷۵۰۰۰ دلار دریافت داشته اند «که عملاً همه آن هم اکنون هزینه شده است؛ او می‌افزاید:
«از آن جا که هیچ برنامه ریزی روشنی برای منابع مالی در آینده وجود ندارد، کمیته در این جا مجبور است برای ادامه کار روی کمیته مرکزی در آمریکا حساب کند؛ بنابراین از این پس هیچ تخمینی برای منابع مالی در دسترس نمی‌توان ارائه کرد.»

گزارش کشیش دبلیو. ای. شد، رئیس کمیته ارومیه برای کمک رسانی به ارامنه و آسوری ها، با تاریخ ۳ ژانویه ۱۹۱۸، اوضاع ارومیه را چنین توصیف می‌کند:
«اهالی محل در شرایط سختی قرار دارند و رنج آنان تا زمان برداشت افزایش خواهد یافت... مشکل بزرگ در این جا یافتن مقداری گندم با غله برای آوردن به این منطقه است. مناطق شمال وضعشان بسیار بهتر است، اما ذخیره آن‌ها آنقدر نیست که بخواهند به جایی ارسال کنند. اوضاع سالدوز در جنوب که دست کم نیمی از گندم وارداتی به این نایحه را تامین می‌کند، بدتر از ارومیه است و مردم از گرسنگی در حال مرگند. اوضاع در ساوجبلاغ و دیگر مناطق جنوبی، اندکی بهتر از سالدوز است. اما آن‌ها هم ارزاق بسیار کمی در اختیار دارند. مناطقی که در شرق دریاچه قرار دارند، ذخیره‌های خود را به تبریز می‌فرستند و آن‌ها نیز در مضیقه هستند. این مشکلات با خسارتی که ارتش روسیه به ذخیره‌های آذوقه وارد کرده به شدت افزایش یافته است و از دیگر سو نحوه ضبط آذوقه از سوی ارتش، مشکل را بدتر کرده است و ترس مردم باعث شده تا از ورود ارزاق به بازار جلوگیری شود. اگر فقط جمعیت بومی را در نظر بگیریم، حل مشکل بسیار ساده‌تر است؛ اما در ارومیه، سلماس و خوی افزون بر ۲۵ هزار پناهنده مسیحی از عثمانی و در ناحیه ارومیه ۲۰ هزار تا ۳۰ هزار کرد پناهجو داریم، آن‌هایی که از عثمانی آمده اند تنها به کمک‌های خیریه وابسته اند و البته خارج از موطن خود به سر می‌برند. بخشی از کرد‌ها در موطن خود هستند؛ اما بخش عمده‌ای هم بیشتر به دلیل آشفتگی‌ها و رفتار سربازان روس، با آن که ایرانی اند، پناهنده محسوب می‌شوند. این گروه نیازمندترین طبقه هستند.»

شِد همچنین آشکار می‌کند شمار اندکی از این عده از کمک‌ها بهره مند می‌شوند: «شمار کسانی که از این کمک‌ها بهره مند می‌شوند ۱۴۰۰ نفر بوده که رو به افزایش است.»
 
در مناطقی از آذربایجان قحطی رخ نداده بود. در می ۱۹۱۸، نیرو‌های انگلیسی زنجان را (که آن موقع جزو آذربایجان بود) تصرف کردند. داناهو درباره زنجان این طور می‌نویسد: «ما از منطقه‌ای عبور می‌کردیم که نسبت به مناطق نزدیک همدان کمتر دچار گرسنگی بودند. اوضاع غذا بهتر بود و فلک زده‌های «گردان گرسنه ها» در شمال غرب ایران دیده نمی‌شدند.» داناهو وضعیت روستای بنیک سوما در جنوب تبریز را این گونه گزارش می‌کند: «فراوانی نعمت بود و قحطی هنوز به این آبادی دور افتاده که صمیمانه زیر شاخ و برگ باشکوه درختان بلوط و شاه بلوط آرمیده، دست اندازی نکرده است.»

در ژانویه ۱۹۱۹، فرانسیس وایت گزارش می‌کند اگر چه اوضاع در تهران کمابیش بهتر شده، اما سایر ولایات این قدر خوش اقبال نبوده اند: به هر حال، شرایط در ولایات چندان مطلوب نیست. قیمت نان در همدان دو برابر و نیم تهران است؛ از آذربایجان خبر می‌رسد که قیمت نان حتی از این هم بیشتر است. تلاش‌هایی در حال انجام است تا تفتیش ارزاق را هر چه سریع‌تر به ولایات نیز گسترش دهند. انتظار می‌رود در چند روز آینده مفستش ارزاق کارش را در همدان آغاز کند. امید می‌رود طی چند هفته آینده سودجویی با موفقیت مهار شود.

او اوضاع پناهجویان را همدان چنین توصیف می‌کند:
«دیگر مسئله بزرگ در همدان، مسئله پناهجویانی است که خانه هایشان را در آذربایجان به هنگام تهاجم ترک‌ها به ارومیه و دست سلماس در تابستان ترک کرده اند. آن‌ها به تعداد زیاد به همدان وارد شده اند. بخش بزرگی از آن‌ها به بعقوبه فرستاده شده اند که مقامات نظامی انگلیسی در آن جا اردوگاه بزرگی برای نگهداری آن‌ها در زمستان ایجاد کرده اند، با وجود این شمار قابل توجهی در همدان مانده اند و یا با رفتن دیگران به آن وارد شده اند. اکنون یا باید در زمستان از آن‌ها نگهداری شود و یا به زادگاهشان بازگردانده شوند. تلاش‌هایی صورت گرفته تا دست کم مردان را به زادگاهشان بازگردانند تا شاید پیش از بهار آن‌ها بتوانند مزارع را به موقع کشت کنند و کل فصل برداشت سال آینده را از دست ندهند.»

کاملاً روشن است که قحطی در آذربایجان تا تابستان ۱۹۱۹ ادامه یافته است. وایت در تلگرامی با تاریخ ۳۱ ژانویه ۱۹۱۹، درباره اوضاع اقتصادی و سیاسی آذربایجان این گونه گزارش می‌کند:
«اوضاع اقتصادی در آذربایجان اسف انگیز است. در تبریز قیمت‌ها بالاست؛ قحطی حکم فرماست و بیماری کشنده تیفوس همه گیر شده است آقای پدوک کمیته امداد را سازماندهی کرده است و بازگرداندن پناهجویان ارومیه تا بهتر شدن اوضاع عقب افتاده است.»

در ۲۲ فوریه ۱۹۱۹، وایت چنین می‌نویسد: «دولت ایران در حال بررسی اختصاصی ۳۰۰ هزار تومان برای امدادرسانی در آذربایجان است.» او همچنین خبر می‌دهد: کمیته امداد آمریکا به حدود ۳ هزار نفر در همدان و انگلیسی‌ها به بیش از ۴۰ هزار نفر به بعقوبه رسیدگی می‌کنند. اگر این عده برای زودی به زادگاهشان بازگردانده نشوند. فصل دیگری از برداشت را از دست خواهند داد و هزینه بیشتری بر منابع مالی امدادرسانی تحمیل خواهد شد.

در ۲۷ فوریه، وایت گزارش می‌دهد:
«دولت ایران اکنون علاقه فعالی برای بهبود اوضاع هولناک حال حاضر آذربایجان نشان می‌دهد و تصمیم گرفته منابعی به آن ولایت به منظور توزیع در میان فقرا ارسال کند. من دریافتم که حدود ۷۵۹ خروار برنج از تهران به تبریز ارسال می‌شود و حدود ۳۵۰۰ خروار دیگر نیز از مازندران فرستاده می‌شود تا نیاز‌های فوری مردم تامین شود. مقادیری هم بذر به شکل رایگان میان زارعان توزیع خواهد شد و ناظرانی هم منصوب خواهند شد تا بر درستی کاشت آن‌ها نظارت کنند. دولت درصدد تهیه سیصد هزار تومان دیگر برای توزیع در میان نیازمندان است.»

در ۱۱ مارس ۱۹۱۹، وایت این گونه می‌نویسد: «دولت ایران ۲۵ هزار تومان پول نقد و مقداری کمک جنسی برای بهبود اوضاع آذربایجان که تغییری نکرده، فرستاده است.»

در آوریل ۱۹۱۹، در حالی که اوضاع تهران رو به بهبود بود، قحطی در ولایات ادامه داشت. وایت درباره وضعیت تهران می‌نویسد:
«به خاطر برداشت خوب فصل گذشته و کنترل ارزاق از سوی دولت ایران در تهران، که با هدایت یک بلژیکی انجام می‌گیرد، نان در پایتخت فراوان و به شکل معقول ارزان است. با وجود این قیمت‌های دیگر ارزاق همچنان ده برابر قیمت‌های عادی است و دستمزد کارگران تنها برای خرید پنج تخم مرغ کفایت می‌کند. به هر حال، نان غذای اصلی روزانه طبقه کارگر است و آن‌ها قادرند با شش پوند نانی که با سه قران می‌خرند، در شرایط قابل قبولی زندگی کنند.»

در ولایات، قحطی ادامه دارد:
اوضاع در ولایات چندان خوب نیست، در همدان قیمت‌ها بالاتر از تهران است؛ هر چند که طی سه ماه گذشته مقدار قابل توجهی کاهش یافته است. بدترین وضعیت در آذربایجان است که قیمت‌ها بسیار بالاست و شرایط قحطی برقرار است. دولت ایران برنج و گندم ارسال می‌کند تا به تغذیه فقرا کمک کند و هیئت امدادرسانی آمریکا در ایران، تنها در تبریز، به تغذیه روزانه بیست و پنج هزار مستمند کمک می‌کند، تیفوس کشنده در تبریز همه گیر شده و بر وخامت ناشی از گرسنگی و قحطی می‌افزاید.
 
 


ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *