قحطی و وبا، بهار ۱۹۱۸/ روایت فوت روزانه ۵۰ نفر بخاطر گرسنگی
قحطی بزرگ ۱۹۱۹ - ۱۹۱۷، بیتردید بزرگترین فاجعه تاریخ ایران و بسیار فراتر از همه فجایع پیش از خود بوده است. کتاب «قحطی بزرگ» نشان میدهد ۸ تا ۱۰ میلیون ایرانی، ۴۰ تا ۵۰ درصد کل جمعیت ایران، در اثر گرسنگی و مرضهای ناشی از آن و سوء تغذیه از میان رفتهاند.
- با وجود بیطرفی ایران در جنگ جهانی اول، در طول این جنگ به ضربات و خسارت جبران ناپذیری بر پیکره میهن و ملت ما وارد آمد. ورود بیمحابای قوای بیگانه و نیروهای متخاصم به خاک ایران در فقدان یک دولت قوی و متمرکز و دارایی سامانه اداری کارآمد، هرج و مرج و ناامنی و پراکندگی و بیثباتی را دامن زده و به تشدید ضعف دولت مرکزی و ضخامت حال و وضع اقتصادی و اجتماعی مردم ایران انجامید. در نتیجه ایران بیطرف که با هیچ کشوری در جنگ نبود، تقریباً به اندازه یک کشور در حال جنگ خسارات و خرابی تحمل کرد.
در میان آن همه نابسامانی و بدبختی، بروز قحطی بزرگ و فراگیر در ایران مزید بر علت شد. قحطیای که علاوه بر خشکسالی چند ساله، حضور نیروهای بیگانه - به ویژه قوای انگلیس - در تشدید آن مؤثر و بلکه از علل اصلی آن بود؛ در نتیجه آن شمار زیادی از مردم ایران، در ابعادی باورنکردنی به ورطه مرگی هولناک افتادند.
کتاب «قحطی بزرگ» بازبینی و تکمیل شده کتاب نخست «محمدقلی مجد» درباره قحطی بزرگ ۱۹۱۹_۱۹۱۷ است که در ۲۰۰۳ منتشر شد. در سلسله برشهایی، به بازخوانی این کتاب میپردازد.
***
قحطی و وبا، بهار ۱۹۱۸
کالدول در اول مارس ۱۹۱۸، تلگراف میزند: «کابینه میخواهد به خاطر اوضاع سیاسی و قحطی استعفاء دهد» محمدولی خان تنکابنی در یادداشت روز دوشنبه ۴ مارس ۱۹۱۸ (۲۱ جمادی الاول ۱۳۳۶) مینویسد: «الان چند ماه است که تهران قحطی و گرانی، گندم خروار یکصد و ده تومان رسیده که شاه به این قیمت پریروز از گندم ذخیرهاش به مردم بیچاره فروخته است. برنج خرواری صد تومان الی یکصد و بیست تومان. جو خرواری هشتاد تومان، تمام دکاکین نانوایی بسته است. مردم گرسنه از دهات نان میآورند.
دو روز است که یک من تبریز یک الی دوازده قران میخرند. تا به حال یک تومان، نه هزار بوده. بنده روزی چهارصد نفر فقرا را غذا میدهم و روزی صد نفر را یکی یک قران علیحده پول میدهم و امسال بقدر دویست هزار تومان خدا را شاهد میگیرم به مردم انفاق و اعانه دادم. گندم و جوی خودم را هم به قیمت سی تومان الی چهل تومان فروختم. علیالحساب روزی پنجاه نفر اقلاً از گرسنگی میمیرند. ستاره ایران ۵ مارس ۱۹۱۸ (شماره ۱۱۴، ۲۱ جمادی الاولی ۱۳۳۶) درباره آمدن نوروز اطلاعیهای از گروهی که خود را «مجمع آذربایجانیان مقیم تهران» میخوانند، منتشر کرده است.
این روزنامه مینویسد: «هرکس فقرای پریشان حال و اطفال گرسنه لرزان و مادران جان داده در کنار آنها را دیده و ببیند تصدیق خواهد نمود که عید امسال عزاست، نظر مجمع آذربایجان به عموم برادران آذربایجانی خود اعلام میدارد که مراسم معموله عید را متروک و مخارج معموله را برای اعانت فقراء ستمدیده تخصیص دهند.» نوبهار ۱۰ مارس ۱۹۱۸ (شماره ۱۰۷، یکشنبه ۲۶ جمادی الاول ۱۳۳۶) بیانیهای از سوی هیئت اتحادیه جوانان دمکرات خطاب به «محتکرین! متمولین!» منتشر میکند و مینویسید: «بیش از شش ماه است که در همه نقاط ایران خصوصاً پایتخت هر روز جمع کثیری از مردم ستمکش رنجبر از ظلم خانه برانداز شما تلف میشوند و شما هنوز شرم نکرده و آذوقه مردم را بیشرمانه حبس کردهاید!
شکیبایی بیش ازای باعث تجری شما خواهد شد و دیگر ما نمیتوانیم ببینیم که در هر روز بسیاری از هموطنان مظلوم ما از گرسنگی و سرما جان دهند! به شما اخطار میکنیم که اگر تا اول سال انبارهای خود را باز نکرده و آذوقه حبس شده را به فقرا ندهید. به موجب صورتی که در هیئت از انبارهای شما است، جوانان دمکرات را امر خواهیم کرد که انبارهای شما را غارت کنند این را هم بدانیم که ما مثل شما و سایر هممسلکان سست عنصر خودمان نیستیم، ما هرچه میگوییم میکنیم. نه از سیاهچال نظمیه و نه از خشم حضرت اشرفها، بلکه از هیچ چیز نمیترسیم.»
علاوه بر قحطی، وبا نیز تلفات هولناکی دارد. عینالسلطنه از وبا با عنوان «فوتهای اسهالی» خبر میدهد و این که باعث وحشت مردم اعم از فرادست شده و بسیاری از خوردن میوه اجتناب میکنند. او مینویسید: «از قرار شرحی که در روزنامه نوشته بود و کرور آدم از این مرض در ایران تلف شده است که اگر همان دوازده قران خرج دفن این اموات بیصاحب را دولت میدهد در اول وهله خرج جلوگیری از این امراض شده بود آن قدر آدم تلف نمیشد... اغلب خانوادهها به قدری پول دوا و حقالقدم طبیب دادهاند که دیگر نان شب و یک اسباب ندارند. فنای محض شدهاند و گدایی باید بکنند.»
عینالسلطنه اوضاع قزوین در بهار ۱۹۱۸ را توصیف میکند. قیمت گندم به خرواری ۱۳۰ تومان رسیده است. یعنی دست کم بیست برابر قیمت «عادی» خود افزایش داشته است؛ جو خرواری ۱۰۰ تومان و به همین نسبت حبوباتی، چون نخود و عدس فروخته میشوند. مردم گرسنه به الموت تنکابن میرفتند تا برنج خریداری کنند، اما مأمورین دولتی حمل برنج را قدغن کرده بودند. «این مردم گرسنه دست خالی مراجعه میکنند، نفرین و ناسزا میگویند.» بنا به گزارشهای عینی، «توی کوچه و خیابان نفوس زکیه از گرسنگی نیمه جان و جان داده افتاده است. مرض وبا و حصبه رنگ پریده، چهرهها زرد، بدنها تکیده و حیف و گردنها بسیار باریک شده بود. مردم حتی نای راه رفتن نداشتند» اوضاع در جایی، چون همدان نیز مثل قزوین بد و چه بسا بدتر بود.
در اوایل فوریه ۱۹۱۸ (جمادی الثانی ۱۳۳۶) نظمیه تهران گزارش میدهد. آمار مرگ و میر دوازده ماه گذشته تهران ۴۸ هزار نفر بوده است. عینالسطنه این رقم را به سخره میگیرد و میافزاید «حالیه هم روزی یک هزار نفر چه از گرسنگی چه به واسطه ناخوشی حصبه تلف میشوند.» او میافزاید کمبود ارزاق در قزوین بدتر بوده است. اما «به قدر طهران آدم نمیمیرد.»
محمدولی خان سپهسالار تنکابنی در خاطرات روزانه خود در سهشنبه، ۱۲ مارس ۱۹۱۸ مینویسد: «امشب که شب چهارشنبه ۲۹ جمادی الاول ۱۳۳۶ است باران هم میآید بیست روز به عید داریم ولیکن بحمدالله برف و باران خوب آمد تشویق زراعت نیست ولیکن گندم خرواری الی صد تومان جو هفتاد و پنج تومان برنج خرواری یکصد و بیست تومان حبوبات. الی ماشاءالله ایران همه جا یاغی طاغی. شاه هم فرحآباد به شهر جرئت ندارد بیاید. ایران هم ندانم کاری وزراء و شاه از همه جا خرابتر، گرسنگی قحطی مافوق، در این تهران از گرسنگی روزی سیصد نفر هم میمیرند.»
در ۱۶ مارس ۱۹۱۸، شولر، دبیر کمیته امداد آمریکا در ایران، به چارلز ویکری در نیویورک تلگراف میزند: «اوضاع اسفبار تداوم دارد، صدها تن میمیرند. در تهران حدود بیست هزار نفر اطعام میشوند، اما اقدامات امدادی به مشهد، همدان، قزوین، کرمانشاه و سلطانآباد گسترش مییابد.»
در ۱۹ آوریل ۱۹۱۸، کالدول تلگراف میزند: «در شمال غرب ایران قحطی بدتر شده، بینظمی ادامه دارد.» در ۴ می ۱۹۱۸، جردن به ویکری در نیویورک تلگراف میزند: «سپاس مرا برای سی و پنج هزار دلار بپذیرید. اوضاع قحطی فراتر از انتظار رو به فزونی است و مرضهای مسری، چون تیفوئید، تیفوس فراگیرند. همین وضعیت در دیگر شهرهای ایران نیز برقرار است. ارزاق را تقریباً نمیتوان تهیه کرد، قیمتها هنگفت شده مردم علف، سگ، مردار حیوان، حتی آدم میخورند. اگر ممکن است صد هزار دلار دیگر بفرستید. بیش از این میتوان صرف کرد. امضا جردن».
در ۲۵ می ۱۹۱۸ جردن به ویکری تلگراف میزند: «قحطی بسیار بدتر شده است. هزینههای جاری دویست هزار دلار در ماه است، اما تنها بخشی از مشقت موجود را جواب میدهد. اگر مقدور است دویست و پنجاه هزار دلار بفرستید. امضاء جردن» تا می ۱۹۱۸، شدت وخامت اوضاع را کالدول در تلگرامی با تاریخ ۱۳ می ۱۹۱۸ چنین توصیف میکند: «اوضاع اقتصادی رقت بار است، قحطی تمام کشور را بر گرفته و هزاران نفر هر روز میمیرند. خرمن بهار خوب است و وقتی تا شش هفته دیگر جمع شود، اوضاع باید بهتر شود.»
کالدول این اوضاع رقتبار در بهار ۱۹۱۸ را در گزارشی توضیح میدهد. علیرغم کار بزرگ کمیتههای امداد و اطعام هزاران قحطی زده، کالدول مینویسد: «هزاران نفر که امکان رسیدگی به آنها وجود نداشت، در اثر گرسنگی و مرض، خصوصاً در تهران، مشهد و همدان مردهاند. اطلاعات موقف نشان میدهند مشقت و گرسنگی آن چنان وخیم بوده است که صدها تن از مردم با خوردن علف و مرداد حیوانات زنده ماندهاند و در برخی موارد آنها گوشت انسان خوردهاند... مشقت گسترده، شهرهای کوچک و هزاران روستای ایران را نیز دربرگرفته، اما دسترسی به این مکانها، اگر مشقت حمل ارزاق به این نقاط کوهستانی و بیابانی را لحاظ نکنیم، به خاطر نبود امکانات تقریباً ناممکن است. گویا اهالی ایران به گونهای بزرگ شدهاند که به دیدن مرگ به بدترین شکلش، گرسنگی، عادت دارند و حتی خارجیها مقیم اینجا به خاطر آن که بدبختی بیحساب در همه جا دیده میشود، نسبت به آن سنگدل شدهاند.»
کالدول درباره ابعاد مرگ و رنج دیده به دست میدهد: «نرخ عادی مرگ و میر در تهران ده تا پانزده نفر در روز است، اما آخرین گزارشها از شورای صحه نشان میدهد نرخ مرگ و میر روزانه در تهران اکنون ۱۸۰ نفر است. این رقم هشدار دهنده است به ویژه اگر جمعیت تهران را چیزی کمتر از دویست هزار نفر لحاظ کنیم.» کالدول به عنوان نشانهای از کمیابی نان مینویسد: «نان اگر تنها قوت فقرا نباشد مهمترین غذای آنهاست و قیمت عادی آن حدود هر پوند سه سنت است، ولی اکنون قیمت آن بین هر پوند سی و پنج و چهل سنت است، و حتی با این قیمت نیز آن قدر کمیاب است که به سختی میتوان تهیه کرد.» علاوه بر کمبود ارزاق، کالدول میافزاید: «چندی است که بیماریهای واگیر تیفوئید و تیفوس و با به نقاط مختلف ایران حملهور شدهاند.»
عبدالحسن عمیدی نوری، وکیل و سردبیر آینده روزنامه «داد» در خاطراتش از دوران قحطی ۱۹۱۸-۱۹۱۷ مینویسد، اجساد در خیابانهای تل انبار کرده و در گورهای دسته جمعی دفن میکردند. جایی که قحطی نبود، وبا تیفوئید جای آن را گرفته بودند. نویسنده این خاطرات مینویسد که در خانه خود او، سه نفره در اثر وبا در زمانی کوتاه در تابستان ۱۹۱۸ مردند. او معتقد است در تابستان ۱۹۱۸، در اثر وبا ۳۰ هزار نفر در تهران در اثر وبا گزارش میکند: «با چشماندازی که از برداشت خوب محصول وجود دارد، اوضاع قحطی رو به بهبودی است، اما بیماری واگیر و با در محلات مختلف روزنامه بیش از دویست نفر را به کام مرگ میبرد.»
در می ۱۹۱۸؛ نظمیه تهران ارقام مرگ و میر بازبینی شده و جدیدی ارائه میکند و آن طور که عینالسطلنه گزارش کرده، این ارقام در روزنامهها از جمله رعد منتشر شده است. نظمیه تهران گزارش کرده که در طول سال ۱۲۹۶ ش، ۱۸۶ هزار نفر در اثر قحطی و مرض در تهران مردهاند. عینالسلطنه ضمن ارائه نظر خود درباره گزارش رعد اظهار میدارد که کاهش جمعیت تهران بسیار قابل توجه بوده است. در کاشان، ۳۰ هزار نفر مردهاند و در قم، «غالب خانهها همانطور درش فصل است که تمام ساکنین آن بدرود زندگانی گفتهاند.» شاهدان دیگر نیز در این باره که تهران نیز از جمعیت خالی شده است، سخن گفتهاند.
باید توجه کرد که قحطی وبا تا تابستان ۱۹۱۸ ادامه پیدا کرد و به سادگی شمار قربانیان را در تهران به ۲۵۰هزار نفر رسانید. همانطور که در ادامه در فصل چهار توضیح داده میشود، جمعیت تهران در ۱۹۱۴ به طور موقت پانصد هزار نفر گزارش شده است. در ۱۹۲۰، کالدول جمعیت تهران را ۲۰۰ هزار نفر گزارش میکند. با تعمق درباره این اعداد، میتوان فهمید که عمق فاجعه تا کجا بوده است.
ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *