صفحه نخست

رئیس قوه قضاییه

اخبار غلامحسین محسنی اژه‌ای

اخبار سید ابراهیم رئیسی

اخبار صادق آملی لاریجانی

قضایی

حقوق بشر

مجله حقوقی

سیاست

عکس

جامعه

اقتصاد

فرهنگی

ورزشی

بین‌الملل- جهان

فضای مجازی

چندرسانه

اینفوگرافیک

حقوق و قضا

محاکمه منافقین

هفته قوه قضاییه

صفحات داخلی

رمز موفقیت حاج علی هاشمی در بین نیروهای بومی

۳۱ خرداد ۱۴۰۰ - ۲۳:۰۰:۰۱
کد خبر: ۷۳۴۹۲۵
دسته بندی‌: سیاست ، دفاعی و مقاومت
هوری حکایت مردی است که هور را پل پیروزی کرد و تا پایان کار، بر سر این پیمان ایستاد. او تا لحظه آخر در هور ماند تا مشعل هدایتی باشد برای راهیان نور و همه آیندگان.

 - شهید «علی هاشمی» از جمله کسانی است که با شنیدن «أین عمار» سر از میان نیزارهای هور بلند کرد و به ندای مظلومیت ولی زمان خود لبیک گفت. هوری حکایت مردی است که هور را پل پیروزی کرد و تا پایان کار، بر سر این پیمان ایستاد. او تا لحظه آخر در هور ماند تا مشعل هدایتی باشد برای راهیان نور و همه آیندگان.

کتاب هوری که به همت گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی گردآوری شده است، به بخشی زندگی‌نامه و خاطرات سردار فاتح «هور»، شهید سرلشکر علی هاشمی می‌پردازد.  در سلسله برش‌هایی، به بازخوانی این کتاب می‌پردازد.
 

***

 

حراست مرزی

حبیب عباداریان و...
یکی از دغدغه‌های حاج علی نحوه گزینش نیرو‌ها در سپاه بود. دستورالعملی از مرکز رسیده بود و گزینش بر اساس آن باید صورت می‌گرفت. هر کس که می‌خواست در سپاه عضو شود باید به سؤالاتی درباره مارکسیسم، اسلام، احکام فقهی و ... پاسخ می‌داد.

در منطقه‌ای که فقر فرهنگی و بی‌سوادی در آن بیداد می‌کرد و آثار ظلم شاه و جنگ در آن کاملاً عیان بود، برای مردم و خصوصاً بومی‌ها که ابتدایی‌ترین مسائل و حرف زدن روزانه را هم به درستی نمی‌دانستند، جواب دادن به این سؤالات غیرممکن بود.

بیشتر افراد از عهده جواب دادن به سؤالات برنمی‌آمدند. این در حالی بود که حاجی به نیرو احتیاج داشت. چون پاسگاه‌های حراست مرزی در حاشیه هور دائر کرده بود که حساس و با اهمیت بود.

چون موقعیت جغرافیایی آن منطقه خاص بود، امکان پذیرش نیرو فقط از میان بومی‌های منطقه وجود داشت که به زندگی در آنجا عادت داشتند و می‌توانستند آنجا دوام بیاورند.

وقتی مسئول گزینش از آن‌ها سؤالات را می‌پرسید، هیچ جوابی نداشتند!

چاره‌ای نبود باید فکری می‌شد. حاجی رفت و به مسئول گزینش گفت: هر کس آمد قبولش کن بقیه‌اش با من.

بعد از آن شصت نفر آمدند و بعد از پذیرش، حاجی یک دوره کلاس احکام، معارف، رزم، اطلاعات و... برایشان گذاشت.

خودش هم مربی بعضی کلاس‌ها شد. مسائل را خیلی ساده توضیح می‌داد تا یاد بگیرند.

حاجی بار‌ها اعتراض خودش را از این نحوه گزینش به مسئولان و فرماندهان رده‌بالای سپاه منعکس کرده بود.

آن‌ها هم برای خودشان دلایلی داشتند، اما حرف حاج علی این بود؛ نیرویی که حاضر است برای اسلام و انقلاب جانش را فدا کند اگر در احکام ضعیف است، نباید رد شود. باید به او یاد داد.

این درگیری‌های لفظی ادامه داشت تا اینکه حضرت امام، اعلامیه‌ای هشت ماده‌ای در انتقاد از نحوه گزینش صادر کردند و به این مشکلات پایان دادند.

آن روزی که از متن این اعلامیه مطلع شدیم حاجی بسیار خوشحال شد.

٭٭٭

منطقه هورالهویزه بیش از صد کیلومتر مرز آبی از چزابه تا طلائیه دارد. منطقه وسیعی که نیازمند حفاظت و حراست بود و این کار در آن زمان از توان سپاه خارج بود! دلیلش هم شرایط خاص اقلیمی منطقه بود.

حاج علی با آن نبوغ خاص خودش به این نتیجه رسید که کم‌هزینه‌ترین، بهترین، و آسان‌ترین راه مسلط شدن بر دشمن در منطقه هور، استفاده از نیرو‌های عرب بومی است.

او نقطه پیوند سپاه و مردم عرب منطقه را پیدا کرد. حاجی نیرو‌های بومی را که عضو سپاه شده بودند مأمور کرد تا در پاسگاه‌های حراست مرزی حاشیه هور باشند تا پاسگاه‌ها دوباره احیا شود.

ژاندارمری قبل از جنگ به فاصله هر ده کیلومتر در هور پاسگاه داشت، اما وضعیت فعلی ایجاب می‌کرد که محافظت بیشتری انجام شود. از این رو با تدبیر حاج علی تعدادی پاسگاه شناور در نیزار‌ها و جا‌هایی که احتمال می‌دادیم دشمن از آنجا نفوذ کند ایجاد کردیم.

با وضعیت جدید گزینش، حالا تعداد بومی‌هایی که جذب سپاه شده بودند به پانصد نفر می‌رسید که با وجود آنان پاسگاه‌های مرزی قوت بیشتری می‌گرفت.

هر چند وقت یک بار حاجی شخصاً برای سرکشی یگان‌ها و پاسگاه‌های شناور به سمت شط علی می‌رفت.

یک بار نزدیک ظهر با حاجی سرزده برای سرکشی یگان‌ها رفتیم. با هم وارد سنگر بی‌سیم شدیم. نیرو‌های بومی آنجا مستقر بودند و اصلاً متوجه ورود ما نشدند. با تعجب دیدیم که بی‌سیم‌چی یک ترانه عربی گذاشته و با خواننده می‌خواند! آن طرفِ بی‌سیم هم یک نفر دیگر داشت جواب می‌داد. خلاصه چند نفری با هم ترانه اجرا می‌کردند!

بعد از چند لحظه متوجه ما شدند و سکوت کردند، ولی آ نطرف خط که ما را نمی‌دید همچنان برای خودش می‌خواند!

من منتظر عکس‌العمل حاجی بودم. با خودم گفتم حتماً از سپاه اخراج می‌شن. بعد از کمی سکوت حاجی بدون آنکه عصبانیتی در چهره‌اش دیده شود گفت: برادرا شما اومدید جنگ، اینجا هم جبهه اسلامه. در جبهه اسلام که جای این کار‌ها نیست. باید حواستون جمع باشه. اینجا مرزه، هر لحظه احتمال حمله دشمن هست.

حاجی تا جایی که می‌توانست از حساسیت بالای کار برایشان صحبت کرد. صحبت‌های حاجی که تمام شد، قول دادند که بعد از این حواسشان را بیشتر جمع کنند و این برنامه‌ها را کنار بگذارند.

حاجی اعتقاد داشت که آن‌ها هنوز به آموزش نیاز دارند و باید سطحشان از نظر اعتقادی و فرهنگی بالا برود. بالاخره این فقر فرهنگی باید ریشه‌کن شود.

تا شاه بود انتظار نبود که به مردم این منطقه رسیدگی شود، اما حالا که انقلاب شده، با اینکه جنگ است و شرایط بحرانی، اما مردم باید تفاوت را با زمان شاه احساس می‌کردند.

اینکه احساس کنند در این نظام به آن‌ها بها داده می‌شود؛ و این تنها از دست مردانی، چون حاج علی هاشمی بر می‌آمد.

همین رفتار‌های حاج علی باعث شد خانواده نیرو‌های بومی که در سپاه بودند نیز با موضوع جنگ درگیر شوند و با کمترین توقع، کار‌هایی که از نیروی رسمی برنمی‌آمد انجام دهند. این رمز موفقیت حاج علی بود.

یگان حراستی که حاج علی با کمک عرب‌های بومی و با اعتماد به آن‌ها تشکیل داد، آن‌قدر خوب عمل کرد که ب نبست جنگ به دست آن‌ها باز شد!
 
 


ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *