صفحه نخست

رئیس قوه قضاییه

اخبار غلامحسین محسنی اژه‌ای

اخبار سید ابراهیم رئیسی

اخبار صادق آملی لاریجانی

قضایی

حقوق بشر

مجله حقوقی

سیاست

عکس

جامعه

اقتصاد

فرهنگی

ورزشی

بین‌الملل- جهان

فضای مجازی

چندرسانه

اینفوگرافیک

حقوق و قضا

محاکمه منافقین

هفته قوه قضاییه

صفحات داخلی

علی هاشمی سند زنده «أَشدّاءُ عَلى الکفّارِ رُحماءُ بَینهُم» بود

۱۳ خرداد ۱۴۰۰ - ۲۳:۰۰:۰۱
کد خبر: ۷۳۰۱۰۶
دسته بندی‌: سیاست ، دفاعی و مقاومت
هوری حکایت مردی است که هور را پل پیروزی کرد و تا پایان کار، بر سر این پیمان ایستاد. او تا لحظه آخر در هور ماند تا مشعل هدایتی باشد برای راهیان نور و همه آیندگان.

 - شهید «علی هاشمی» از جمله کسانی است که با شنیدن «أین عمار» سر از میان نیزارهای هور بلند کرد و به ندای مظلومیت ولی زمان خود لبیک گفت. هوری حکایت مردی است که هور را پل پیروزی کرد و تا پایان کار، بر سر این پیمان ایستاد. او تا لحظه آخر در هور ماند تا مشعل هدایتی باشد برای راهیان نور و همه آیندگان.

کتاب هوری که به همت گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی گردآوری شده است، به بخشی زندگی‌نامه و خاطرات سردار فاتح «هور»، شهید سرلشکر علی هاشمی می‌پردازد.  در سلسله برش‌هایی، به بازخوانی این کتاب می‌پردازد.
 

***

دقت نظر
یکی از دوستان شهید
علاوه بر کار‌های عملیاتی و مسائل جنگ، علی آقا باید به شهر حمیدیه هم سر و سامان می‌داد. یک روز بچه‌ها خبر آوردند که یکی از شیوخ بسیار ثروتمند و صاحب نفوذ منطقه، برای عراقی‌ها جاسوسی می‌کند! حتی خانه‌اش در اختیار ضد انقلاب و منافقین است!

خبر به گوش علی آقا رسید، ابتدا تحقیق کرد و مطمئن شد که خبر درست است. بعد با چند نفر از بچه‌ها به سمت خانه شیخ راه افتاد.

حاجی همه مردم آن منطقه را جلوی خانه شیخ جمع کرد. سن شیخ هم بالا بود و برای مردم آنجا حکم والی داشت. نمی‌دانستم چه برخوردی خواهد کرد. هر کسی جرئت برخورد با این شخص را نداشت.

علی آقا شیخ را برد بالای پشت بام. بعد رو کرد به مردم و گفت: «شنیدم خیانت می‌شود، من جواب خائن‌ها را می‌دهم.»

بعد از اینکه دلائل و مدارک را به مردم ارائه کرد، شیخ را خواباند و با شلاق به پشتش زد تا درسی باشد برای دیگران.

حقیقتش کسی جرئت این کار را نداشت. حاجی با شجاعت، مصلحت اسلام را در نظر گرفت و اینگونه بدون واهمه با او برخورد کرد.

یادم هست که بعضی از ترس پا به فرار گذاشتند! هنوز باورشان نمی‌شد که هیمنه شیخ فروریخته باشد.

خیلی‌ها می‌ترسیدند بین عرب و عجم دو دستگی شود. اما رفتار علی آقا رفتار صحیح انقلابی بود؛ سند زنده «أَشدّاءُ عَلى الکفّارِ رُحماءُ بَینهُم» بود. با شیوخ منطقه که با انقلاب دشمنی نداشتند، رابطه صمیمانه‌ای داشت.

نیرو‌ها و مردم برایش محترم بودند. فرقی نمی‌کرد که طرفش شیخ است یا نیروی عادی. هر کس برای انقلاب و ایران تلاش می‌کرد، برایش حکم برادر را داشت.

اگر هم از نیرو‌ها کسی شهید می‌شد، فرقی نمی‌کرد از چه شهر و طایفه و قبیله‌ای باشد. خودش اولین نفر بود که در مراسم او شرکت می‌کرد و از خانواده شهید دلجویی می‌کرد.

علی آقا تا جایی هم که میشد از سپاه هزینه می‌کرد تا به خانواده شهدا سخت نگذرد.

٭٭٭

محمد بوشهری آدم عجیبی بود. کفش نمی‌پوشید و در جبهه پابرهنه می‌جنگید. گاهی چند روز ناپدید می‌شد! وقتی هم که می‌آمد چیز‌هایی از دشمن تعریف می‌کرد که باور کردنش سخت بود!

یک بار که فهمید بچه‌ها حرف‌هایش را باور نمی‌کنند، رفت و بعد از چند روز برگشت! آمد و نشست جلوی حاج علی و یک مین را گذاشت روی زمین و گفت: این هم از میدون مین عراقی‌ها!

حاجی با تعجب به مین و بعد به محمد نگاه کرد، بعد چهره‌اش را در هم کرد و گفت: «تو چرا این مین رو آوردی اینجا! اصلا معلومه چی کار میکنی؟! «محمد با قیافه حق به جانبی گفت: خب چه کار کنم، باورتون نمیشه کجا‌ها بودم. هر چی می‌گم یه جوری نگاه می‌کنید که ...

حاجی با عصبانیت گفت: «باشه، راست میگی، خب باور کردیم، حالا سریع برو این مین رو بذار همون جایی که برداشتی.»

محمد با تعجب پرسید: مین رو برگردونم سر جاش؟

حاجی گفت: «بله؛ تا عراقی‌ها نفهمیدند ما تا کجا‌ها رفتیم، برو سریع این کار رو انجام بده.»

بنده خدا خواسته بود کاری کرده باشه، اما به همه ابعادش توجه نکرده بود. حاجی همیشه می‌گفت: در کار اطلاعات و شناسایی مهم‌ترین نکته این است که از خودت ردی نگذاری تا دشمن متوجه نشود کسی برای شناسایی رفت و آمد کرده.

محمد بوشهری وقتی فهمید ماجرا از چه قرار است و برای اثبات حرفش چه کار خطرناکی انجام داده، رفت و مین‌ها رو گذاشت سر جایش. بعد از آن هم کمتر از این کار‌ها انجام داد.

بعد از مدتی هم شهید شد. با حاج علی در مراسمش شرکت کردیم. حاجی به خانواده‌اش خیلی دلداری داد.
 
 


ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *