چرا دهه شصتیها از ازدواج باز ماندند؟
بر اساس آمارها ۱۹ درصد از زنان و ۳۳ درصد از مردان دهه شصتی تاکنون ازدواج نکردهاند. اما مساله اصلی چیست؛ اقتصاد یا ایده آل گرایی آن ها؟
_ روزنامه رسالت نوشت: دهه شصت، نسلی برآمده از دل سالهای پرالتهاب جنگ و موشکباران است، نسلی خسته از کلاسهای درس پرجمعیت که برای تصاحب صندلی دانشگاه و داشتن شغل، حسابی جنگیده، نسلی که به امید توسعه و سازندگی و برای تحصیل و کسب جایگاه اجتماعی به تکاپو افتاده و سالهای مهم جوانیاش را در رفتوآمد بین خانه و دانشگاه گذرانده و حالا این نسل دارد به ۴۰ سالگی نزدیک میشود، درحالیکه بسیاری از فرصتها را ازدستداده، مثل فرصت ازدواج و فرزندآوری که طبق آمارها از جمعیت حدود ۱۷ میلیونی دهه شصت، تقریبا ۵ میلیون نفر از آنها هنوز تشکیل خانواده ندادهاند و بخشی از آنها با ورود به تجرد قطعی به بحران تنها زیستی در دوران میانسالی و سالمندی نزدیک و نزدیکتر میشوند.
نسلی سختگیر و جزئینگر برآمده از دل دانشگاهها
دهه شصتیها دانشگاه بروهای خوبی بودند و حضور پررنگی در فضای علمی کشور داشتند. همین مسئله بر ملاکهای ازدواج آنان تأثیر گذاشت و آنان را نسبت به انتخاب شریک زندگی حساس و نکتهبین و جزئینگر کرد. به گفته زهرا شکرالهی، دکترای مطالعات زنان، محقق و پژوهشگر «متأسفانه آن تفکری که در دانشگاهها ترویج داده شد بچهها را بهشدت جزئی بین کرد، حساسشان کرد، در زمان انقلاب و جنگ افراد کلینگر بودند، همینکه طرف میگفت سالم باشد و انقلاب را قبول داشته باشد تکلیفشان مشخص بود، اما دهه شصتیها جزئیبین شدند و مدام آمدند بر اساس دروسی که خوانده بودند؛ مباحث روانشناسی، جامعهشناسی و... همسر انتخاب کنند و خود این تغییر ملاکها و انتخاب همسر، متأثر از سیستم دانشگاهی و کتابهای ترجمه شده و مضمون و محتوای علومانسانی بود که در دانشگاهها به خوردشان داده شد.»
البته بهموازات این مسائل، از تغییرات سبک زندگی نیز نباید غافل شد. نسل اوایل انقلاب و جنگ، بنای زندگی خود را بر ساده زیستی و قناعت گذاشته بودند، اما خانواده دهه شصتیها تمایل داشتند برای فرزندان خود که ازقضا دانشگاه رفته و تحصیلکرده هم بودند، سنگ تمام بگذارند و بهاینترتیب، تجملگرایی و سختگیری بهآرامی جای خود را به آسانگیری داد؛ موضوعی که حالا رنگ و لعاب بیشتری هم گرفته و جوانان آماده ازدواج از نسل هفتاد و هشتاد را نیز قربانی خود کرده است و به گفته جمعیتشناسان همین زرقوبرقها و تجملگراییها، بیم افزایش سن ازدواج و کاهش باروری را بالا برده است که خود آسیبها و معضلات فراوانی را برای کشور به ارمغان میآورد.
بر اساس سرشماری سال ۹۵ «۱۰ درصد زنان ۳۵ تا ۳۹ ساله کشور مجردند و زنان بالای ۴۰ سال کشور که دارای تجرد قطعی هستند، ۴۲۶ هزار نفراست؛ حدود ۵ درصد کل جمعیت زنان مجرد بالای ۱۰ سال کشور بیش از ۴۰ سال دارند که در گروه مجردان قطعی قرار میگیرند.» همچنین بر اساس این آمار ۱۹ درصد از زنهای دهه شصتی و ۳۳ درصد از مردهای دهه شصتی هنوز ازدواج نکردهاند.
سایه سنگین نبود امنیت اقتصادی بر سر دهه شصتیها
علی پژهان، استادیار جمعیتشناسی دانشگاه آزاد اسلامی تهران مرکز، دلایل مختلفی ازجمله اقتصادی و فرهنگی را در تأخیر ازدواج دهه شصتیها مؤثر دانسته که البته از دیدگاه وی تأثیر دلایل اقتصادی بیشتر است. وی در این رابطه میگوید: «بر اساس تحقیقاتی که انجام شده است علت ۵۳ درصد عدم ازدواجها اقتصادی است. نبود شغل و امنیت اقتصادی قدرت تصمیمگیری و برنامهریزی را از جوان میگیرد. عدم امنیت اقتصادی یعنی نداشتن شغل ثابت، یعنی شناور بودن روند و فرآیندهای کسب اقتصادی. در این شرایط جوان با خود میگوید من با حقوقی که ثابت نیست چطور میتوانم برای آینده برنامهریزی کنم؟ اینکه چه زمان میتوانم خانه و ماشین بخرم مشخص نیست. بحث کالا و خدمات و هزینههای مسکن نیز بنا بر تورم و بالاتر از حقوق دریافتیام مدام در حال افزایش است؛ لذا ناامیدی و بیانگیزگی بر روی تمام تحلیلها و رفتارهای او سایه میافکند. در چنین شرایطی جوان ترجیح میدهد عقلانی عمل کند و تن به ازدواج نمیدهد. یک بحث دیگر نیز رابطه ازدواج سفید و بحث عقلانیت اقتصادی است. در جامعه جدید عقلانیت اقتصادی بیداد میکند. یعنی چه؟ یعنی جوانها با خودشان هزینه و درآمد میکنند و به این نتیجه میرسند که، چون امنیت اجتماعی و اقتصادی وجود ندارد، ازدواج و تشکیل خانواده بهصرفه نیست؛ لذا در اینجا زندگیهای بهاصطلاح پارتنری و همبالینی و هم بالشی شکل میگیرد که درواقع پاسخی به نیازهای اولیهشان است. اینها مواردی بود که میتوان گفت بر ازدواج دهه شصتیها سایه افکنده است.»
نگاه بدبینانه به ازدواج در بین دهههای هفتاد و هشتاد
وی در ادامه به بیان دیدگاه جوانان دهههای هفتاد و هشتاد به موضوع ازدواج پرداخته و معتقد است برخلاف دهه شصت که نگاه اقتصادی بر مقوله ازدواج جوانان بیشترین تأثیر را داشت، در دهههای بعدی نگاه غالب، فرهنگی شده است: «نگاه دهه هفتادیها به ازدواج بیشتر فرهنگی است و درصد زیادی از آنها اصلا ازدواج را قبول ندارند یا اعتقادشان نسبت به این موضوع بسیار کمرنگ شده است. واقعیت اینکه به این نسل برای فرزندآوری نیز نمیتوان چندان امید بست. در بین جوانان این نسل، افرادی را میبینید که وضع اقتصادیشان هم خوب است، اما عملا حاضر نیستند تن به ازدواج بدهند، زیرا نگرش این افراد به ازدواج بدبینانه است. در این خصوص به نظر من رسانهها مقصر هستند. آنها در مواردی پا را از وظایف خود فراتر گذاشتهاند و با یکسری سیاهنماییها مردم و جوانان این دهه را از ازدواج ترسانده و بدبین کردهاند. دهه هشتادیها نیز ترکیبی از دو دهه قبلی خود هستند. آنها کسانی هستند که نه شغل اقتصادی دارند و نه اعتقادی به ازدواج دارند. در دهه شصت اعتقادات و باورها محکمتر است. در دهه هفتاد یک مقدار کمرنگ شده است، اما دهه هشتادیها اصلا افراد معتقدی به امر ازدواج نیستند و یا نگاه معنوی به این موضوع ندارند. البته این حرفی که میگویم قطعا مطلق نیست. حتی گاهی در بین برخی از دهه هفتادیها و هشتادیها میبینیم در سند ازدواجشان قید میکنند که دوست ندارند فرزندی به دنیا بیاورند و همسرشان نباید از آنها بچه بخواهد. در دلایلش هم بهعنوانمثال عنوان میدارند نمیخواهم در شکمم چینوچروک بیندازم و غیره. باید گفت گسترش چنین نگرشهایی در بین این نسل واقعا خطرناک است.»
۶۰ درصد مشکل ازدواج فرهنگی است
پژهان در آسیبشناسی مقوله ازدواج کل افراد جامعه، سهم دلایل اقتصادی را ۴۰ درصد عنوان کرده و ۶۰ درصد باقیمانده را از آن مباحث فرهنگی دانسته و میگوید: «شما بسیاری از کشورهای دنیا همچون ژاپن، مجارستان و آلمان را میبینید که نرخ رشد اقتصادی بالایی دارند، اما ازدواج و فرزندآوری در آنها پایین است. زمانی که ازدواج صورت نگیرد قطع بهیقین باروری نیز نداریم. بهعنوان مثال در تحقیقاتی که دانشجویانم انجام دادند از تعدادی از زنانی که در پارکها سگ به دست داشتند پرسیده شده بود هزینه نگهداری از این سگ چقدر است و آنان عنوان کرده بودند چیزی بین یک میلیون و نیم تا یکمیلیون و ۷۰۰. از آنطرف هزینه فرزندآوری نیز محاسبه و مشاهده شد هر بچه ماهیانه حدودیک میلیون و نیم هزینه دارد. در اینجا میبینیم موضوع اقتصادی نیست بلکه نگرش به فرزندآوری در میان برخی از اقشار تغییر کرده است. گاهی نیز عدهای میگویند در جامعهای که بسترهایش مهیا نیست چرا بچه بیاوریم؟ اما مسئله اصلی فرهنگی است. ما با دنیای فردگرایی روبهرو هستیم. همه به درون خودمان تبعید شدهایم. همه به خودمان فکر میکنیم و به فکر آینده نیستیم. فکر آینده را چه کسی باید انجام دهد؟ این کار جامعه شناسان و روشنفکران و جمعیت شناسان است. آنها باید مسائل مربوط به آینده را هویدا کرده و جامعه را از خواب بیدار کنند. در مورد آینده میبینیم فرزندآوری کارکردهای فراوان مثبتی دارد. فرزند باعث میشود امید به زندگی افراد افزایش پیدا کند. مخصوصا فرزند دختر باعث افزایش طول عمر انسانها میشود. چرا؟ زیرا دختر با توجه به عاطفهای که دارد مدام به خانواده و پدر و مادر خود سرکشی میکند. همچنین فرزندآوری میتواند نشاط، نوآوری و خلاقیت به همراه بیاورد. امروزه شرکتهای دانشبنیان خود را مدیون جوانها میدانند. بههرحال جوانها میتوانند تأثیرگذار باشند و ازدواج هم مهمترین مسئله است. باید سن ازدواج را تا ۲۰ و ۲۱ سالگی پایین بیاوریم. باید گرهگشایی کرده و چراییهای عدم ازدواج جوانان را مرتفع کنیم. در مرحله بعد این چراییها را قانون کرده و مصوب کنیم تا از این طریق جوانان وارد چرخه ازدواج شوند. به نظر من سن ازدواج را که پایین بیاوریم، مشکل بارداری یک مقدار حل میشود.»
دهه شصت، مارِ بوآی جمعیتی!
این جمعیت شناس معتقد است چنانچه مجردین دهه شصت ازدواج میکردند و نگاهشان به فرزندآوری مثبت بود، قطعا تأثیر بسزایی در نرخ رشد جمعیت و نرخ باروری داشتند: «در نگاه اول جمعیت شناسان خوشبین بودند که این افراد بچهدار میشوند و گمان کردند زوجین در این خصوص فاصلهگذاری کردهاند. یعنی دو نفر که ازدواج کردهاند، بگویند میخواهیم سالهای ابتدایی زندگی مشترکمان را تفریح کنیم و بدینصورت سه تا چهار سال فرزندآوری را به تعویق بیندازند. یا چنانچه یک فرزند به دنیا آوردهاند، بگویند میخواهیم نفسی بکشیم یا وضعمان بهتر شود و بین فرزند اول و بعدی چند سال فاصله بیفتد. ما جمعیت شناسان به این امید بودیم که مردم فاصلهگذاری کردهاند، اما دریغ از اینکه تمام تحلیلها به حاشیه رفت، چراکه متوجه شدیم این مردم نگرششان به باروری عوض شده است؛ لذا دهه شصتیها نتوانستند فرزندآوری که ما انتظارش را داشتیم محقق کنند. نکته دیگر اینکه ما در جمعیتشناسی اصطلاحی داریم تحت عنوان مار بوآی جمعیتی. این را ما در دهه شصت شاهد بودیم. این مار بوآ آمد در مدارس ابتدایی و راهنمایی و آنان را چند شیفته کرد، جلوتر آمد و دبیرستانها را بلعید و منجر به شکلگیری نظام جدید و قدیم شد. این موج عظیم در ادامه دانشگاهها را درنوردید.
ازآنجاکه متأسفانه دولتها برایش برنامهای نداشتند و مهندسی جمعیتی صورت نگرفته بود، شروع کردند به تأسیس دانشگاههای مختلف اعم از آزاد، پیام نور، غیرانتفاعی، علمی کاربردی و شبانه. بدین ترتیب دانشگاهها جوانان را به سمت خود میکشیدند و میخواستند آنها را در خود جای دهند. نگاهشان نیز آموزشی نبود و از این موضوع بهرهبرداری اقتصادی کردند. بعدها نیز و در راستای همان دلایل اقتصادی تحصیلات تکمیلی رونق گرفت. بخشی از این موج جوان دانشگاه رفته، پس از لیسانس متوجه شدند واقعا شغلی برایشان نیست و دانشگاه را رها کردند، اما موج دیگری از آنها آمدند در مقطع فوقلیسانس و بعد دکتری جای گرفتند. اکنون این موج به ۳۵ سال و ۴۰ سال رسیده است.
بر اساس آمارها و با یک حساب سرانگشتی از ۱۰ تا ۱۳ میلیون دهه شصتی، ۴ میلیون و نیم تا ۵ میلیون ازدواج نکردهاند. این موج اگر هدایت و مدیریت نشود و برایش شغل ایجاد نشود، ۵ تا ۱۰ سال دیگر سکوت نمیکند. در حال حاضر دههشصتیهایی که بیکار هستند دارند از جیب پدر و مادرهای بازنشسته یا حقوقبگیر خود روزگار میگذرانند و بیخیال هم شدهاند. بعد همین افراد ۱۰ سال دیگر که پدر و مادرشان فوت کنند، دچار بحران خواهند شد و دست به شورش میزنند، همین مسئله مهاجرت، یک شورش است. عمل نکردن به بسیاری از وظایف اجتماعی و خود را درگیر آنها نکردن یک شورش است.»
وی با بیان اینکه حدود ۱۳ میلیون و ۴۰۰ هزار جامانده از ازدواج داریم که از سن قانونی ازدواجشان گذشته است، اما موفق به یافتن فرد موردنظر خود نشدهاند، سهم پسران مجرد را دراینبین بیشتر از دختران دانسته و تأکید میکند: «پسران تمایل کمتری به ازدواج دارند، چون آزادیهایشان بیشتر است، اما دختران محدودتر هستند و با توجه به برچسبهایی که در جامعه به آنها زده میشود بیشتر تمایل به ازدواج دارند. از این ۱۳ میلیون و ۴۰۰ هزار مجرد، حدود ۸ میلیون آقا و تقریبا کمی بیشتر از ۵ میلیون خانم هستند. جمعیت آقایان مجرد تقریبا ۳ میلیون بیشتر از خانمهاست.»
نظرات بینندگان
ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *