صفحه نخست

رئیس قوه قضاییه

اخبار غلامحسین محسنی اژه‌ای

اخبار سید ابراهیم رئیسی

اخبار صادق آملی لاریجانی

قضایی

حقوق بشر

مجله حقوقی

سیاست

عکس

حوادث- انتظامی و آسیب‌های اجتماعی

جامعه

اقتصاد

فرهنگی

ورزشی

بین‌الملل- جهان

فضای مجازی

چندرسانه

اینفوگرافیک

حقوق و قضا

محاکمه منافقین

هفته قوه قضاییه

صفحات داخلی

«نقطه رهایی» روایتی از روزهای هشت سال دفاع مقدس

۱۸ فروردين ۱۴۰۰ - ۱۷:۳۳:۳۱
کد خبر: ۷۱۳۸۵۶
تعداد نظرات: ۱ دیدگاه
کتاب «نقطه رهایی» به قلم گلعلی بابایی نوشته و به روزهای هشت سال دفاع مقدس پرداخته به عبارت دیگر این کتاب عرصه‌ای نویافته و بدیع در ژانر خاطره نویسی کشور گشوده است که سبب ساز ارتقاء و تعالی بیشتر این گونه پرمخاطب تواند بود.

- کتاب «نقطه رهایی» در عرف نظامی یعنی آخرین حد خط خودی و جایی که رزمنده از خط خودی جدا می‌شود و به سمت دشمن می‌رود. از طرف دیگر جبهه، نقطه رهایی رزمند ه‌ها از حیات دنیایی و رسیدن به حیات جاویداست. عنوان این کتاب براساس این مفهوم دوپهلو انتخاب شده است.

نویسنده رشادت رزمندگان این آب و خاک را چنان با ظرافت توصیف کرده که هنگام خواندن فکر می‌کنی کسی دارد در گو شت سلحشوری‌های آن‌ها را زمزمه می‌کند. این کتاب که با نثری روایی نوشته شده از ابتدای تشکیل تیپ محمد «رسول الله (ص)» آغاز کرده و نشان می‌دهد که این بچه‌ها از کجا آمده و چگونه به هم متصل شدند تا توانستند تاریخ جدیدی را برای میهن اسلامی به ثبت برسانند.

بی قراری عشاق در لحظات نزدیک شدن به عملیات ها، حالات روحی مجروحان و چگونگی شهادت شهدا و روحیه شهادت طلبی رزمندگان و مناجات شبانه آن‌ها برای طلب فیض شهادت و کسب حلالیت از همرزمان در شب‌های پیش از عملیات و وصیت نامه نوشتن‌ها از برجسته‌ترین فراز‌های این کتاب است که بی اختیار اشک بر چشمان مخاطب جاری می‌کند. در یک کلام می‌توان گفت «نقطه رهایی» عرصه‌ای نویافته و بدیع در ژانر خاطره نویسی کشور گشوده است که سبب ساز ارتقا و تعالی بیشتر این گونه پرمخاطب تواند بود.

از کتاب: صبح تازه از خواب خرگوشی بیدار شده بودم که دیدم برادر جواد می‌گوید، «برادر محمود مجروح شده و حالش هم خیلی وخیم است.» با شنیدن این خبر به سرعت کار‌ها را ردیف کردم که بروم اورژانس تا محمود را ببینم. رفتم. وقتی سراغش را از مسئول آنجا گرفتم با لحنی خاص گفت: «بردنش!» گفتم «: کجا؟» گفت: «خب بردن دیگر!»، ولی من که نمی‌خواستم باور کنم خودم را می‌زدم به بیراهه... بالاخره آن برادر به ما فهماند محمود شهید شده است.



نظرات بینندگان
گمنام
|
|
۲۰:۴۴ - ۱۴۰۳/۰۴/۰۲
الله اکبر.یادشان گرامی .شیران خدا
ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *