صفحه نخست

رئیس قوه قضاییه

اخبار غلامحسین محسنی اژه‌ای

اخبار سید ابراهیم رئیسی

اخبار صادق آملی لاریجانی

قضایی

حقوق بشر

مجله حقوقی

سیاست

عکس

جامعه

اقتصاد

فرهنگی

ورزشی

بین‌الملل- جهان

فضای مجازی

چندرسانه

اینفوگرافیک

حقوق و قضا

محاکمه منافقین

هفته قوه قضاییه

صفحات داخلی

غرب آسیا؛ تلاش ملت‌ها برای عبور از نظم امپریالیستی

۰۸ فروردين ۱۴۰۰ - ۱۸:۰۰:۳۷
کد خبر: ۷۱۲۶۶۴
دسته بندی‌: سیاست ، گزارش و تحلیل
غرب آسیا از مهم‌ترین کانون‌های منازعه در جهان بوده و شاید هیچ منطفه دیگری در جهان به این اندازه بحران ساز و تنش زا نبوده است. ریشه‌های متازعات در این منطقه راهبردی را می‌توان در اختلافات مرزی و سرزمینی، اختلافات قومی و تعارضات ایدئولوژیک، منابع طبیعی به ویژه نفت و گاز و دخالت قدرت‌های فرامنطقه‌ای دانست که هر کدام به تنهایی بر معادلات امنیتی منطقه تاثیر می‌گذارد، حال آنکه در برخی از کشور‌های منطقه، مجموعه، این عوامل با برخی از آن‌ها موجب منازعه و کشمکش با دیگر کشور‌ها شده است.
- جمهوری اسلامی ایران از ابتدای انقلاب همواره پیام‌آور صلح، دوستی و برادری را به تمام کشور‌ها به خصوص کشور‌های منطقه و جهان اسلام مخابره کرده است.

نقش ایران در عراق، سوریه، لبنان، یمن و فلسطین روشن است. در موضوعات دیگر از جمله درگیری میان پاکستان و افغانستان، ارمنستان و آذربایجان در مسئله قره‌باغ، هند و پاکستان و همچنین مسئله بحران قطر و بحرین نیز ایران نقش میانجیگر میان طرفین درگیری را داشته و یا از طریق رایزنی و گفتگو‌های سیاسی در تلاش برای کاهش موثر تنش‌خای طرفین بوده است.

«لنگرگاه ثبات» نام کتابی است که مجموعه‌ای از یادداشت‌ها به قلم برخی کارشناسان را در خود جای داده و منبع مناسبی برای مطالعه است. یادداشت پیش‌رو به قلم فریده شریفی نگاهی به «غرب آسيا؛ تلاش ملتها برای عبور از نظم امپرياليستی» دارد.
 
در دوران جنگ سرد توجه مفرط به سطح نظام جهانی و تأثیرات آن بر امنیت ملی موجب بی‌توجهی به ترتیبات منطقه‌ای و مزایای آن شده بود، اما با پایان این دوران و افزایش نقش چندجانبه‌گرایی، از این زمان به بعد، منطقه‌گرایی، ابعاد متعدد آن، ازجمله امنیت، مورد توجه قرار گرفت؛ لذا اهمیت یافتن نقش سازوکار‌های چندجانبه و منطقه گرایی، توجه به سطح تحلیل منطقه‌ای و مشترک بودن تهدید‌های امنیتی در دوران پسا جنگ سرد را می‌توان مهم‌ترین دلایل توجه به ترتیبات امنیتی دانست.
 
در رهیافت جدید امنیتی، مشروعیت سیاسی، توانمندی‌های نظامی، استراتژیک، اقتصادی و ملاحظات دینی، قومی و مذهبی دخالت دارند؛ به عبارت دیگر غرب آسیا حوز‌های ژئوپلیتیکی است که فرآیند‌های جهانی شدن در بستر آن با هم برخورد کرده و معادله امنیتی ویژه و پیچیده‌ای را برای این منطقه رقم زده است. در این معادله پیچیده امنیتی، مؤلفه‌های متعددی تأثیرگذارند و با یک مؤلفه نمی‌توان آن‌ها را تبیین کرد. این مؤلفه‌ها در تعامل با یکدیگر هستند و به طور مجزا از هم عمل نمی‌کنند؛ بلکه همه آن‌ها با هم نزدیکی و پیوستگی عمیقی دارند. در معماری امنیتی جدید، تأکید بر شکل گیری دولت فراگیر در کشور‌های بحران خیز، تلاش جمعی با مشارکت همه کشور‌ها برای حل بحران‌ها و عدم ورود به ائتلاف‌های نظامی که بین دولت‌ها و ملت‌ها قرار می‌گیرند ضروری است.

همچنین در این چارچوب، مبارزه با افراط گرایی و تروریسم بر مبنای توسعه یک استراتژی ضد تروریسم منطقه‌ای با حمایت بین‌المللی نقطه آغازین برای تعریف و تثبیت فرهنگ امنیت منطقه است و این مسئله همزمان امنیت دولت‌ها و ملت‌ها را به چالش می‌کشد و مشکل مشترک منطقه و جهان است. طراحی و برنامه ریزی یک چیدمان و معماری نوین برای منطقه یک ضرورت استراتژیک محسوب می‌شود.

«غرب آسیا؛ منطق‌های استراتژیک»
غرب آسیا در حال حاضر از مناطق مهم و استراتژیک جهان محسوب می‌شود که از لحاظ جغرافیایی، منطقه‌ای میان دریای مدیترانه و خلیج فارس است و شامل ترکیه، سوریه، لبنان، فلسطین، عربستان، یمن، کویت، امارات متحده، عمان، ایران، مصر، سودان و بخشی از لیبی در قاره آفریقا می‌شود. این منطقه محل تلاقی سه قاره بزرگ آسیا، اروپا و آفریقا و مشتمل بر قلمرو‌ها و آبراه‌هایی است که در زمره پراهمیت‌ترین مناطق ژئواستراتژیک جهان است.
 
اهمیت استراتژیک و نظامی غرب آسیا به لحاظ مجاورت با دو اقیانوس اطلس و هند و وجود دریا‌هایی مانند دریای مدیترانه، دریای سرخ، دریای خزر، دریای سیاه و همچنین خلیج فارس، از دیرباز مورد توجه کانون‌های قدرت جهانی بوده است. به علاوه وجود کانال‌ها و تنگه‌های استراتژیکی، چون کانال سوئز، تنگه هرمز، تنگه‌های بسفر و داردانل، تنگه باب‌المندب و تنگه جبل‌الطارق، نقش برجسته غرب آسیا را دوچندان کرده است. به همین منظور، تسلط بر این منطقه یکی از اصلی‌ترین منازعات دو ابرقدرت شوروی سابق و آمریکا در دوران جنگ سرد بود.
 
در میان مناطق استراتژیک غرب آسیا، آبراه خلیج فارس و تنگه هرمز به لحاظ سوق‌الجیشی و ژئواستراتژیکی، یکی از ۱۴ نقطه مهم جهان به شمار می‌رود و بنا به نظریه «آلفرد ماهان» دریاسالار آمریکایی، خلیج فارس «هارتلند» زمین بوده و تسلط بر آن تسلط بر جهان است.

به علاوه، غرب آسیا در سیاست خارجی قدرت‌های بزرگ به خصوص آمریکا جایگاه مهمی داشته و آن‌ها با به کار گرفتن سیاست‌های مختلف در دوره‌های مختلف درصدد تأمین منافع خود و مصادره تحولات این منطقه استراتژیک به نفع خود بوده‌اند. درواقع مرز‌های مصنوعی امروزی در غرب آسیا، زاییده حضور قدرت‌های بیگانه در منطقه و ضعف عمومی حکومت‌هایی، چون ایران و عثمانی در سال‌های منتهی به جنگ جهانی اول است.

این نظم شکل گرفته پس از جنگ جهانی اول، زمینه را برای تنش در غرب آسیا فراهم کرد. تأسیس رژیم صهیونیستی را شاید بتوان اولین حاصل این نظم تلقی کرد. نظمی که به دلیل وجود حکومت‌های دست نشانده و ضعیف، آغاز بی نظمی‌ها در این منطقه شد. از دهه ۱۹۸۰ به بعد، دگرگونی‌هایی در ابعاد مختلف منطقه به وقوع پیوسته‌اند که از آن جمله می‌توان به جابه‌جایی ثقل تنش‌ها از مرز‌های رژیم صهیونیستی به خلیج فارس، گسترش جنگ‌های نیابتی و ظهور پیامد‌های امنیتی فناوری ارتباطات در سطوح راهبردی اشاره کرد.

آنچه که دست کم از لحاظ تاریخی در غرب آسیا، یک الگوی مسلط امنیت منطقه‌ای به شمار می‌رود، نظم منطقه‌ای رقابتی مبتنی بر واقع‌گرایی است. یک مجموعه امنیتی محدود نیز در این منطقه وجود دارد که
ظاهرا برخلاف روند مسلط واقع‌گرایانه، به سمت مشارکت و نهادسازی در تأمین امنیت منطقه‌ای حرکت کرده است. این مدل امنیتی «شورای همکاری خلیج فارس» است که طی سال‌های حیات خود نتوانسته به یک الگوی ترتیبات امنیت منطقه‌ای تبدیل شود.

مهم‌ترین دلیل این کاستی، تحت‌الشعاع قرار گرفتن شورا در اثر حضور و نقش پررنگ قدرت‌های فرامنطقه‌ای است. دومین دلیل عدم موفقیت الگوی مشارکتی شورای همکاری، برون گذاری مهم‌ترین قدرت منطقه‌ای یعنی ایران از این شورا بوده است.

«استقرار نظم جدید»
پیروزی انقلاب اسلامی در غرب آسیا، استقرار نظمی جدید مبتنی بر ارزش‌های دینی بود. جامعه‌ای که ارزش‌های غربی، آن را دچار بحران هویت کرده بود. رهبران ایران با انتقاد از دستاورد‌های تمدن غیردینی غرب، طرح پیشین نوسازی را آماج حمله‌های خود کردند و به تعبیر برخی صاحب نظران، این همان سیاست بازگشت به خویشتن است که اندیشمندان مسلمانی نظیر «علی شریعتی» آن را دنبال و تبلیغ می‌کردند.

برای رسیدن به نظم مطلوب با ویژگی‌های ذکر شده اقداماتی لازم است. تضعیف دشمنان در منطقه گام اول است. جمهوری اسلامی ایران در رأس محور مقاومت مهم‌ترین رقیب برای نظم مطلوب تلقی می‌شود. آمریکا و رژیم صهیونیستی به دنبال تثبیت نظم دلخواه خود با ضربه زدن به محور مقاومت هستند. مهم‌ترین گام، قطع رابطه ژئوپلیتیک محور مقاومت است. این گام در کنار ایجاد تفرقه بین سنی و شیعه و تهاجم فرهنگی پیگیری می‌شود. در مقابل محور مقاومت سعی در ایجاد یک ائتلاف برای به بازی گرفتن بازیگران فروملی، فراملی و دولتی منطقه دارد تا به نحوی پازل تغییر منطقه را تکمیل کند.

قطع پیوند جغرافیایی محور مقاومت که ژئوپلیتیک مقاومت را شکل داده است، منجر به قطع ارتباط لجستیکی بین بازیگران محور مقاومت خواهند شد و از سوی دیگر نعل وارونه برای انتقال کانون درگیری از مرز رژیم صهیونیستی به مرز ایران است. قطع کانال تأمین لجستیکی حزب‌الله لبنان از طریق قطع رابطه با سوریه رخ می‌دهد و اختلال در مسیر لجستیکی تهران، دمشق با ایجاد سدی در عراق اتفاق می‌افتد.

این انقطاع جغرافیایی با ایجاد کمربند حائل کاملا عملیاتی می‌شود. کمربندی که ابتدا با تجزیه عراق و سپس سوریه ایجاد شده و منطقه غرب آسیا را به دو قسمت شرقی و غربی تقسیم خواهد کرد. ایجاد کشور کردی و همچنین عراق سنی، محور اصلی آن خواهند بود که امروز نیز با حضور داعش پیگیری شده است.

نظم مطلوب منطقه‌ای اگرچه به نام قوم و مذهب نام گذاری می‌شود، اما به نظر می‌آید رژیم صهیونیستی در بین ملت‌های منطقه دوستی ندارد، پس بهترین راه برای تضمین و تثبیت امنیت رژیم صهیونیستی، ضعف عمومی کشور‌های منطقه است؛ یعنی هیچ کشوری نه قدرت تهدید رژیم صهیونیستی را داشته باشد و نه نظم نوین منطقه‌ای این فرصت را برای ایجاد قدرت تهدید کننده صهیونیست‌ها فراهم کند. کشور‌هایی که درگیر دغدغه حیات و امنیت باشند و قدرت هماوردی با رژیم صهیونیستی را نداشته باشند.

خط‌کشی جدید منطقه با تفکر تخلیه منطقه از تجمیع منابع قدرت، به دنبال تجزیه منابع قدرت منطقه است. آب، انرژی و موقعیت جغرافیایی ابزار‌هایی برای قدرتمند شدن است. کشور عراق با زمین‌های حاصل‌خیز و همچنین بهره‌مندی از ذخایر انرژی یک ظرفیت برای به چالش طلبیدن رژیم صهیونیستی است. هدف از ایجاد سه کشور کردی، شیعه و سنی در عراق، تجزیه قومی و مذهبی صرف نیست.

دجله و فرات دو منبع اساسی آب برای کشور‌های عراق و سوریه هستند. این دو رودخانه از ترکیه و از مناطق کردنشین این کشور سرچشمه می‌گیرد. از سوی دیگر مناطق کردی فاقد موقعیت جغرافیایی مناسب و دسترسی به آب‌های آزاد هستند. این در کنار تمرکز منابع عمده انرژی عراق و همچنین ایران، کویت و عربستان در حاشیه خلیج فارس است. از این رو، تجزیه منطقه به معنی تقسیم منابع قدرت است. منابعی که با حیات منطقه ارتباط پیدا می‌کند.

از این رو، تشکیل مناطق تجزیه شده زمینه وابستگی متقابل برای ادامه حیات را ایجاد می‌کند. تبدیل کشور‌های قدرتمند و یا بالقوه قوی به مناطق کوچک محتاج به یکدیگر. یکی نفت دارد، راه صدور ندارد و دیگری دریا دارد، نفت و آب ندارد. تجزیه عراق دومینوی فروپاشی خط کشی‌های پیشین منطقه را در پی خواهد داشت و تشکیل کشور کردی زمینه را برای گسترش عمق راهبردی و فضای تنفس رژیم صهیونیستی فراهم می‌کند. چرا که صهیونیست‌ها نسبت به حضور در کردستان خوش بین هستند و بر این مسئله نیز سرمایه‌گذاری کرده‌اند و تشکیل کردستان را فرصتی برای حضور در همسایگی کشور‌های قدرتمند منطقه از جمله ایران می‌دانند؛ هرچند که با استعفای بارزانی از ریاست اقلیم کردستان، زمینه برای تجزیه منطقه به تعویق افتاده است.
 
«نظم مطلوب منطقه‌ای از دیدگاه کنشگران غرب آسیا»
سیاست‌ها و اهداف کنشگران در کلان موضوعات امنیت منطقه، معیار خوبی برای برآورد همگرایی یا واگرایی بین کشورهاست. اگر دو کنشگر در تمام موضوعات کلان با یکدیگر تفاهم و همگرایی داشته باشند، می‌توانند در یک جبهه امنیتی قرار بگیرند و اگر دو کنشگر در تمام موضوعات کلان تعارض داشته باشند، به هیچ وجه قابلیت هم نشینی در یک قطب را نداشته و قطعا در تقابل با هم قرار خواهند گرفت.
 
ایران به دلیل مواضعش نسبت به حضور و نفوذ قدرت‌های فرامنطقه ای، امنیت رژیم صهیونیستی، رقابت تسلیحاتی، رقابت گفتمانی و جنبش‌های اجتماعی و امنیت انرژی، تحت فشار کنشگران قطب آمریکا است. روسیه نیز در مسائل مربوط به حضور و نفوذ قدرت‌های فرامنطقه ای، رقابت گفتمانی و جنبش‌های اجتماعی و نهایتا رقابت تسلیحاتی، با کنشگران دیگر تعارض دارد.
 
ایران در کلان موضوع‌های امنیت منطقه، با بیشتر کنشگران جنبه واگرایی دارد. دولت مرکزی عراق اگرچه با ایران همگرایی خوبی دارد لیکن با آمریکا، انگلیس و اتحادیه اروپا هم مواضع نزدیکی دارد. با نزدیک‌تر شدن این کنشگر به ایران و روسیه و فاصله گرفتن از آمریکا و کنشگران غربی، می‌توان بیش از پیش به تقویت قطب ایران امیدوار بود. هم اکنون هیچ کنشگر دیگری مستعد ورود به قطب ایران نیست. ترکیه، قطر و اتحادیه اروپا سه کنشگر مهم هستند که واگرایی کمی با ایران دارند. می‌توان از واگرایی با این کنشگران کاست و اعتمادسازی را در دستور کار قرار داد. دست کم از این طریق، زمینه‌های تخاصم با سه کنشگر به فرصت‌های تعامل تبدیل خواهند شد.
 
تروریسم تکفیری از جمله مهم‌ترین زمینه‌های همگرایی ایران با کنشگران دیگر است. تروریسم در کنار سه کلان موضوع دیگر رقابت گفتمانی، هویتی و جنبش‌های اجتماعی، ثبات سیاسی، اجتماعی دولت‌ها و آثار منطقه‌ای آن و حضور و نفوذ قدرت‌های فرامنطقه‌ای در منطقه، از کلان موضوع‌های اثرگذار منطقه است.
 
ایران می‌تواند در مسئله ثبات دولت‌ها و رقابت‌های گفتمانی هم نقش سازنده تری در منطقه ایفا کند که سبب همگرایی بیشتر با دیگران باشد. اگرچه زمینه‌های واگرایی در قطب آمریکا چندان پررنگ نیست، استفاده تاکتیکی از شکاف بین رقبا ممکن است. با این حال ایران باید به طرح‌های فریب رقبا توجه داشته باشد و هزینه‌های منطقه‌ای خود را به دقت مدیریت کند. یکی از راهبرد‌های رقبا، پراکنده کردن انرژی ایران در مسائل مختلف منطقه و در پی آن افزایش هزینه‌های ایران است.
 
برای مثال بحران یمن می‌تواند هزینه مادی و معنوی بالایی برای ایران به همراه داشته باشد و واگرایی با کنشگران دیگران را افزایش دهد. دیپلماسی هوشیارانه ایران از ایران هراسی و شیعه هراسی خواهد کاست. مبارزه ایران با داعش، نه به عنوان جنگ شیعه و سنی که باید در چارچوب دغدغه‌های عام انسانی و حقوق بشر نمایانده شود. ایران با وانمایی گفتمان خود به عنوان یک گفتمان فرانژادی و فرامذهبی می‌تواند جامعه جهانی را با سهولت بیشتری با خود همراه کند. اعتمادسازی و تنش زدایی، لازمه دستیابی به الگوی امنیت منطقه‌ای مشارکتی است و این امر با حفظ منافع و تکیه بر اصول انقلاب اسلامی ازجمله گفتمان تقریبی امکان پذیر است.

«توصیه‌های راهبردی»
آینده خاورمیانه و نظم‌های سیاسی، امنیتی موجود در آن وضعیتی پیچیده‌تر خواهد یافت و مسیری پرفرازونشیب و نامعلوم در پیش است. با این حال آنچه مشخص است کشور‌هایی خواهند توانست جایگاه منطقه‌ای خود را مستحکم سازند و از گردنه‌های پرچالش عبور کنند که با رویکرد منطقی و سیاست گذاری اصولی از تشدید بحران‌ها دوری گزینند و با کنار نهادن گزینه‌های تاریخ مصرف گذشته همچون تهاجم نظامی و لشکرکشی‌های پرهزینه مدیریت و کنترل بحران‌های منطقه را در دست گیرند.
 
کاخ سفید نیز اکنون دریافته است که در تغییر ثقل راهبردی از غرب آسیا به شرق آسیا دچار اشتباه محاسباتی شده و با غافل‌گیری راهبردی در جنگ نیابتی خسارت‌های جبران ناپذیری به آمریکا تحمیل شده است. به همین دلیل به این نتیجه تلخ رسیده که ایران به سرعت در حال پر کردن خلأ قدرت در منطقه است.
 
روسیه به منطقه غرب آسیا بازگشته است، ترکیه و عربستان قربانی جنگ نیابتی می‌شوند، توازن راهبردی در منطقه تغییر کرده است و تداوم پیروزی‌های ائتلاف چهارگانه، رژیم صهیونیستی را ناامن‌تر می‌سازد. اما از نگاه جمهوری اسلامی ایران نیز عامل ایجاد تنگنای امنیتی غرب آسیا در دو بعد قرار می‌گیرد. بعد اول، حضور و مداخله کشور‌های فرامنطقه‌ای است که به دلیل تعقیب منافع خود و اصطکاک منافع با کشور‌های منطقه اوضاع امنیتی را پیچیده‌تر می‌کنند. اما در بعد دوم، بی کفایتی و خیانت خصوصا سران کشور‌های به ظاهر مسلمان غرب آسیا است. اذعان، «آموس پادلین» رئیس پیشین اطلاعات ارتش اسرائیل به همکاری بین عربستان و اسرائیل علیه تهدیدات ایران، نامه صمیمانه «محمد مرسی» به «شیمون پرز» در اوج شروع بیداری اسلامی در مصر و اذعان پرز مبنی بر اینکه عربستان امروز، اسرائیل را تهدیدی برای بقای خود نمی‌بیند، بلکه از بنیادگرایی اسلامی واهمه دارد» و سرکوب مردم بحرین توسط رژیم آل خلیفه و موارد متعدد دیگر، در این بعد از تحلیل قرار می‌گیرد.
 
در جایگاه مقابله با این دو بعد جمهوری اسلامی ایران باید ترکیبی از عوامل مادی و ذهنی را مدنظر قرار دهد. از یک سو در بعد مادی، توجه جدی به لزوم قوی شدن در زمینه‌های اقتصادی و استحکام سایر ابعاد اجتماعی، سیاسی و فرهنگی مدنظر است. معیار‌هایی از قدرتمند شدن که وابستگی‌های اساسی به خارج را کاهش دهد. در بعد ذهنی نیز، تلاش نخبگان در تغییر ذهنیت غلط برخی از مردم منطقه از جنگ شیعه و سنی در دنیای اسلام است. تصوری که از سوی رسانه‌های مورد حمایت عربستان با عنوان تلاش ایران شیعی برای بازیابی قلمرو دوران صفوی و بالاتر از آن بازیابی قلمرو امپراتوری پارس مطرح گردیده است. از این رو تا زمانی که نگاه تقابل شدید به خصوص از لحاظ ایدئولوژیکی وجود داشته باشد، هرگونه تقویت امنیتی و نظامی جمهوری اسلامی ایران با برداشت‌های ناصحیح القا می‌شود.
 
در معماری امنیتی جدید منطقه غرب آسیا، تلاش جمعی با مشارکت همه کشور‌ها برای حل بحران‌ها و عدم ورود به ائتلاف‌های نظامی، همچنین مبارزه با افراط گرایی و تروریسم در راستای تأمین امنیت منطقه ضروری است، چون این مسئله همزمان امنیت دولت‌ها و ملت‌ها را به چالش می‌کشد و مشکل مشترک منطقه و جهان است.
 
«نتیجه گیری»
تحولات شکل گرفته در منطقه استراتژیک غرب آسیا موجب بر هم خوردن نوعی نظم سنتی یا به عبارت دیگر واپسگرا در منطقه بود که سال‌ها با هدف تأمین منافع قدرت‌های فرامنطقه ای، حیاتی لرزان داشت. به عنوان مثال سقوط دیکتاتور‌های مصر و تونس به عنوان متحدان سنتی غرب، رژیم صهیونیستی و دولت‌های مرتجع عربی و سپس روی کار آمدن دولت‌های مردم سالار در این کشور‌ها منجر به سقوط برخی کانون‌های تقابل منطقه‌ای با ایران شد. هرچند اتحاد سه گانه «غربی، عربی، عبری» توانست در کشوری، چون مصر با کودتا مسیر بازگشت دیکتاتور‌ها را هموار سازد.
 
از سوی دیگر رسیدن توفان بیداری اسلامی به کشورهایی، چون یمن و بحرین به معنای آشفته شدن خواب راحت سعودی‌ها به عنوان پاسبان واپسگرایی و منافع دولت‌های غربی در منطقه بود تا جایی که خیزش مردمی بحرین، سعودی‌ها را سراسیمه به فکر سرکوب کردن اکثریت معترض بحرینی انداخت و هواپیما‌های آل سعود را برای بمباران قیام مردم یمن به این کشور گسیل داشت.
 
سعودی‌ها که می‌کوشند در پی تجاوز نظامی به یمن به نوعی برای این اقدام خود مشروعیت سازی کنند و نهادی را بر مبنای الگوی ائتلاف تحت رهبری خود در این حمله برای تجارب بعدی پایه ریزی کنند و به تشکیل ارتش مشترک عربی امید بسته اند. این در حالی است که کشور‌هایی نظیر مصر و قطر حاضر به قرار دادن زمام چنین ارتشی به دست رهبران ریاض نیستند و به آن به چشم ابزاری برای اهداف محدود و مشخص می‌نگرند.
 
برخی دولت‌ها همچون بغداد نیز اصولا قصد همسو شدن با ماجراجویی‌های آل سعود را در منطقه ندارند و به این ترتیب ناکارآمد بودن اتحاد‌ها و ائتلاف‌های عربی در اینجا نیز نمود خود را آشکار می‌سازد؛ اما شکل‌گیری گروه‌هایی، چون «داعش»، «جبهه النصره»، «جیش الاسلام» و ... که نسل تازه گروه‌های تروریستی می‌باشند و برخلاف القاعده مدعی کشورداری و تشکیل دولت هستند، مهم‌ترین و تهدید زاترین پدیده‌های آغاز هزاره سوم میلادی به شمار می‌روند که چهره غرب آسیا را در هم فشرده‌اند. به همین دلیل به جرأت می‌توان گفت تنها کشوری که می‌تواند در آینده غرب آسیا و نظم‌های سیاسی، امنیتی موجود در آن نقش مؤثری داشته باشد و پازل امنیتی این منطقه حساس و مهم را با راهبرد‌های امنیتی و هوشیارانه خود چیدمان‌ساز ایران است.
 
 

برچسب ها: ایران غرب آسیا

ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *