زنان و مقاومت/ نگاهی به زندگی شهید مرضیه بلوایه
شهید مرضیه بلوایه متولد سال ۱۳۴۴ در شهرستان دزفول بود. او در خانوادهای مذهبی و متدین و در دامان پدر و مادری مهربان پرورش یافت. مرضیه دختر آرام و صبوری بود. اهل درس و مدرسه. دانش آموزی در مکتب حضرت زهرای مرضیه سلام الله علیها با ایمانی سرشار از نور الهی.
- - سیده رقیه آذرنگ پژوهشگر حوزه زن در دفاع مقدس - سلام و درود خدا بر حضرت زهرای مرضیه سلامالله علیها و ۷۰۰۰ زن شهید ایران اسلامی که رهرو صدیق آن حضرت بودند و به تأسی از زندگانی بابرکتش قدم در راه ایثار و مقاومت نهادند.
زنان شهید واژه به واژه ایثار را برایمان معنا کردند هر چه بیشتر از آنها بدانیم، چون چراغ راه فروزانیاند که صراط مستقیم را هرگز گم نخواهیم کرد.
در برگ برگ خاطرات بانوان شهید جستجو میکنیم و اینبار به نام شهید مرضیه بلوایه میرسیم.
شهید مرضیه بلوایه متولد سال ۱۳۴۴ در شهرستان دزفول بود. او در خانوادهای مذهبی و متدین و در دامان پدر و مادری مهربان پرورش یافت. مرضیه دختر آرام و صبوری بود. اهل درس و مدرسه. دانش آموزی در مکتب حضرت زهرای مرضیه سلام الله علیها با ایمانی سرشار از نور الهی.
در دروران تحصیلی راهنمایی لباسهای بلند میپوشید و روسری به سر میکرد. به حجابش خیلی مقید بود. طوری که زنهای فامیل و آشنایان از او میپرسیدند: چرا اینقدر خودت را اذیت میکنی؟! تو هنوز خیلی کم سن و سال هستی.
محترمانه جواب میداد: هر کس عقیدهای دارد. من با حجاب به آرامش میرسم.
قرآن خواندن مداوم را در برنامه روزانه اش جای داده بود. به طوری که مادر بارها او را میدید که جایی خلوت را در گوشه یکی از اتاقهای خانه انتخاب میکند و به تلاوت آیات قرآن مشغول است.
اخلاق و رفتار شایسته مرضیه او را بزرگتر از سن و سال واقعی اش نشان میدهد. کم کم پای خواستگارها هم به خانه شان باز میشود. اما جنگ تحمیلی شروع شده و مرضیه پیگیر اتفاقات جنگ و سخنرانیهای امام خمینی(ره) است.
مادر یک روز به او میگوید: اجازه بده خواستگارهایی که چند روز پیش آمدند تو را ببینند؟!
مرضیه میگوید: مادر تازه جنگ شروع شده. من ازدواج نمیکنم. میخواهم به جبهه بروم.
مادر خنده اش میگیرد و با تعجب میپرسد: جبهه!... مگر خانمها هم میتوانند به جبهه بروند؟!
مرضیه با اطمینانی که در قلبش ریشه دوانده جواب میدهد: مادر! چه میدانی فردا چه میشود؟! دفاع مال همه است، چه مرد... چه زن.
روزها میگذرد و هواپیماهای دشمن بعثی دیوار صوتی شهر را میشکنند. حملات موشکی و بمبارانها ادامه دارد. هر روز بر تعداد شهدا اضافه میشود.
مرضیه به همراه مادر و خواهرانش به خانه پدربزرگ رفت و آمد دارند. یک روز بر اثر موج انفجار خانه شان تخریب میشود. خانواده اش تصمیم میگیرند برای چند وقتی از شهر خارج شوند. نیشابور مقصدشان است و اردوگاه خانوارهایی که از شهرهای جبهه به آنجا پناه آورده اند.
مرضیه باز از پا نمینشیند و در ستاد کمک رسانی مشغول خدمت به خانوارها میشود. بعد از چند وقت دوباره به دزفول میآیند. همزمان با آمدنشان به خواستگارش که یک رزمنده و از آشنایان است جواب مثبت میدهد. با مهریه یک جلد کلام الله مجید و مراسمی ساده راهی خانه بخت میشود.
خانه بخت مرضیه یک اتاق در خانه پدر شوهرش است. یک زندگی ساده و بی ریا. سرشار از صمیمیت و مهر در معرکه جنگ تحمیلی شکل میگیرد.
در آنجا با جاری اش (عصمت پورانوری) که او هم تازه ازدواج کرده آشنا میشود. عصمت و مرضیه دو بال میشوند برای پرواز. آن دو در نبود همسرانشان که مدام در میدان نبرد هستند به فعالیت هایشان ادامه میدهند. گاهی به کلاسهای عقیدتی میروند و گاهی در بسیج خواهران حضور دارند.
عصمت و مرضیه برای زیارت قبور شهدا سر از پا نمیشناسند. هنوز دو ماه از ازدواجشان نگذشته که مدال فروزان شهادت در تقدیرشان رخ مینماید. در روز ۱۹ آذر ۱۳۶۰ به همراه مادر شوهرشان (فاطمه صدف ساز) با جمعیتی از مردم و خانوادههای شهدا در مراسم بزرگداشت شهدای عملیات طریق القدس شرکت میکنند.
گویی قدم هاشان بوی بهشت میدهد و جاده وصال به معبود در انتظارشان است. تکبیر گویان به پل قدیم دزفول میرسند. جمعیت مردم فریاد میزنند: بوی خونِ شهدا میآید....
اما سایه سیاه هواپیمای بعثی پیدا میشود و با دیدن جمعیت مردم راکتهایی را به سمت آنان نشانه میرود. در هروله ترکشهای آتشین مرضیه به فادخلی جنتی خوانده میشود و عصمت نیز هم. آن دو در حالی که چادرشان را به دور خود میپیچند از شدت جراحات بر روی پل قدیم مظلومانه به شهادت میرسند.
مادر شوهرشان نیز بر اثر همین حمله هواپیمایی چهل روز بعد به نوعروسان شهیدش میپیوندد. مزار این سه بانوی شهید در گلزار شهیدآباد دزفول زیارتگاه عاشقان است. شادی روح شهدا صلوات
ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *