امنیت ایران؛ بلای جان اقتصاد آمریکا!
- محمد غفاری و رشاد نخستین - در جستارهای قبلی به تقابل تمدنهای دریایی و تمدنهای خشکی و اتفاقاتی که قبل از احداث کانال سوئز و بعد از احداث کانال سوئز برای راه ابریشم به وجود آمد، اشاره داشتیم و گفتیم که تمدنهای دریایی، بعد از به وجود آمدن کانال سوئز، دیگر به حفظ امنیت کشورهای تمدن خشکی که در راه ابریشم بودند، بهخصوص ایران و عثمانی، اهمیتی نمیداد. بلکه حتی برای برهم زدن امنیت این تمدنها تلاش میکرد.
کاهش امنیت در تمدن خشک با افزایش سود و صرفه برابر بود . راجع به هزینههای جابجایی و حمل بار از طریق دریا و خشکی و حمل هوایی صحبت کردیم و گفتیم جابجایی و حمل بار از طریق راهآهن از کشتی کمی گرانتر و از هواپیما بسیار ارزانتر است، ولی جابجایی از طریق راهآهن سرعت بیشتری نسبت به جابجایی و حمل از طریق دریا دارد.
اکنون و زمان حال اگر جابجایی و حمل بار از طریق راه ابریشم و برای رساندن اجناس چین به اروپا از طریق راهآهن و از مسیر ایران انجام شود، چین با سرعت بیشتری تبدیل به اقتصاد اول دنیا خواهد شد. در همین راستا، آمریکا برای بالا بردن هزینههای چین، شروع به تحریم ایران کرد.
چین اکنون که نمیتواند از طریق راهآهن ایران به مقصد نهایی یعنی اروپا وصل شود، در فکر جایگزین کردن مسیری برای این مهم است یکی از مسیرهایی که میتوان به آن اشاره کرد و چین شروع به سرمایه گذاری در آن کرده است، مسیر قزاقستان به روسیه و سپس اروپای شرقی و در انتها خود اروپا است.
آمریکا در این موضوع هم شروع به دست اندازی کرده و با پیشنهاد فروش سپر دفاعی به کشورهای اروپای شرقی، بین روابط روسیه و این کشورها مشکلاتی را فراهم کرده است و بعد با تحریم روسیه و ایجاد ناپایداری در اروپای شرقی، قصد بر هم زدن این مسیر را دارد. ولی آمریکا اکنون باید برای تقابل با چین هزینههای بسیار دیگری را هم متحمل بشود؛ در حقیقت قصد چین هم از انجام اینکار، بالا بردن هزینهها برای تقابل بوده است.
اکنون آمریکا باید بهانهای برای فریب دادن و تقابل با روسیه و کشورهای اروپای شرقی را فراهم آورد که این موضوع احتیاج به مدت زمان و صرف هزینههای بیشتری است که در انتها احتمالا باعث پذیرش آمریکا یا عدم پذیرش دلایل پوچ آمریکا توسط این کشورها خواهد شد.
از اصلیترین وقایعی که نشان از تقابل ابرقدرت فعلی با ابرقدرت نو ظهور میتوان نام برد، فشار آمریکا به آلمان جهت عدم پذیرش و تجارت با روسیه، رخدادهای لهستان، جنگ آذربایجان، حضور نظامی در افغانستان، تقویت و پشتیبانی از هند، ایجاد دولتهای شکست خورده در عراق و سوریه، تحریم و فشار مستقیم به ترکیه همگی از جمله تحرکات و اهداف ژئوپلتیکی هست که برای مقابله با امپراتوری نو ظهور انجام گرفته است تا اکثر راههای تجاری پیشبینی شده توسط چین به شکست منجر شود و یا هزینه بر باشد.
گلوبالیسم با انتشار ویروس کرونا کمکم رو به افول میگذارد
با چرخش اقتصادی اتفاق افتاده در سال گذشته به سمت کشورهای آسیایی، چین در جنگ ارزی، حاضر به پذیرفتن بالا بردن ارزش پول ملی خود در برابر آمریکا نشد. پس ترامپ جنگ تعرفهای را شروع کرد و آمریکا شروع به سرمایهگذاری در استرالیا کرد و جنگ سردی بین استرالیا و چین درگرفت.
با اینکه بیشتر به نفع استرالیا بود که با چین هم پیمان باشد، اما پذیرفت که استرالیا تبدیل به کشور اقماری آمریکا در تقابل با چین شود و در دنیای امروزی، گلوبالیسم چرخشی داشته و به سمت ناسیانولیست پیش میرود.
اکنون با پیداش اپیدمی کرونا و اپیدمیهایی که احتمالا با گرمتر شدن و جابجایی حدود هفتاد کیلومتری حشرات زمین در آینده بوجود خواهند آمد، هر کشوری باید بداند که در ابتدا نگاه به توسعه و برنامه ریزی و رفع مایحتاج از داخل خود کشور باید صورت بگیرد و اگر محصولی باقی ماند آن را صادر کند.
در این بین، کشورهایی که نمیتوانند این مهم را بطور کامل برآورده کنند، از کشورهایی که میتوانند اینکار را انجام دهند، عقب خواهند افتاد. کشوری که نتواند انرژی، فلزات، کشاورزی و ... خود را از داخل کشور تهیه کند متعاقباً از کشورهایی که میتوانند اینکار را انجام دهند عقب خواهند ماند. کشورهایی که میتوانند اینکار را انجام دهند، در کشورهایی که قادر به رفع تمام احتیاجات خود از داخل مرزهای خود نیستند، بازار هدفی پیدا میکنند. کشورهای اروپایی، یکی از این بازارهای هدف در آینده هستند و اکنون بیشترین تلاش خود را در زمینه صنعت و پیشرفت در آن گذاشتهاند.
دیگر این کشورها شامل کشورهای آمریکای لاتین هستند. آمریکا در چرخشی که بعد از شیوع ویروس کرونا به وجود امده است باید بیشتر روی قاره خود و آمریکای لاتین و بازار این کشورها تمرکز کند؛ ولی کشمکش بوجود آمده بر سر بازار اروپا هنوز داغ است. جنگ اصلی برای جایگاه اولین اقتصاد دنیا، بین آمریکا و چین است و هر کدام که بیشتر بتوانند بازار اروپا را از آنِ خود کنند، پیروز نبرد خواهند بود.
هر چند تلاش دولت فعلی آمریکا و بایدن ادامه دادن اهداف گلوبالیسم، متحد کردن و برگشت به راهکارهای سیاسی و اقتصادی قبل از دولت ترامپ است، ولی ریلی که ترامپ ساخت و قطار اقتصادی و سیاسی را روی آن سوار کرد و رفت، سخت بتوان تغییر جهت داد.
با پیداش کرونا، ترامپ تزریق نقدینگی زیادی به بازار سرمایه آمریکا داشت و دولت جدید بایدن هم بسته ۱.۹ تریلیون دلاری را پیشنهاد داده که تصویب هم شده است و بحث سر طرح جدید ۲.۵ تریلیون دلاری دیگری است. بدین ترتیب، بدهی آمریکا به دیگر دولتها و شرکتهای جهان، اکنون در بالاترین رقم خود در ۸۰ تا ۹۰ سال گذشته رسیده است. میتوان گفت امپراطوری دلار آرام آرام اگر اقتصاد دانان فدرال رزرو (ذخیره فدرال بانک مرکزی رژیم ایالات متحده) فکری به حالش نکنند رو به افول میگذارد.
البته استفاده از گزینه نظامی هم راهکار دیگری برای برگشت اقتدار به سمت دلار است که فعلا با توجه به درگیری کشورهای جهان و میزان تزریق نقدینگی توسط اکثر کشورهای جهان و تورم حاصل از این موضوع راهکاری به دور از ذهن است. زیرا کوه باروت نقدینگی که بعد از به وجود آمدن کرونا و به علت کسری بودجه دنیا در دولتهای جهان به وجود آمد، فقط به جرقهای نیاز دارد تا اکثر کشورهای تمدن دریایی را دچار تورمهای به دور از ذهنی کند.