صفحه نخست

رئیس قوه قضاییه

اخبار غلامحسین محسنی اژه‌ای

اخبار سید ابراهیم رئیسی

اخبار صادق آملی لاریجانی

قضایی

حقوق بشر

مجله حقوقی

سیاست

عکس

حوادث- انتظامی و آسیب‌های اجتماعی

جامعه

اقتصاد

فرهنگی

ورزشی

بین‌الملل- جهان

فضای مجازی

چندرسانه

اینفوگرافیک

حقوق و قضا

محاکمه منافقین

هفته قوه قضاییه

صفحات داخلی

آغاز سال نو در کنار نام‌های ماندگار

۳۰ اسفند ۱۳۹۹ - ۱۱:۳۰:۰۱
کد خبر: ۷۱۱۵۶۷
یکی از سنت‌های ایرانیان آغاز سال نو در کنار مزار شهدا است. خانواده‌های معظم شهیدان از این لحظات می‌گویند.
_ ایرنا نوشت: سنت همیشگی و آغاز سال نو در کنار مزار شهدا، برای همه دلدادگان مسیر عشق هر سال تکرار می‌شود تا یاد مردان بی‌ادعای حماسه‌ها و ایستادگی‌ها مرور و بار دیگر دفتر خاطرات آن‌ها ورق شود.
 
چه زیباست عشق خانواده شهدا به عزیزانشان در مزار شهدا و سفره هفت‌سینی که با هر سینش ارادتشان به آرمان‌هایی امام خمینی (ره) یادآور می‌شود. اکنون سری زده ایم به مزار شهدا و با بستگان دور و نزدیک آن‌ها هم صحبت شده ایم.
 

با تبریک عید، جای خالی فرزندش را یاد می‌آورد

مادرشهید آرام زمزمه‌ای‌ می‌خواند و با دست‌های چروکیده‌اش روی مزاری را می‌شوید. گلاب می‌ریزد و با گوشه چادر اشک‌هایش را از روی گونه‌هایش پاک می‌کند. تمام حواسم را با خود می‌برد به طرف سنگ مزار. نوشته‌های سنگ مزار را که می‌خوانم قلبم لحظه‌ای درنگ می‌کند. مگر می‌شود مادر شهیدی این چنین محکم برای فرزند شهید ۱۷ ساله‌اش بخواند یا مقلب القلوب را.
 
آرام‌تر که می‌شود، بغض‌هایش را که فرو می‌برد، می‌روم جلوتر آرام می‌نشینم و با تبریک عید، جای خالی فرزندش را یاد می‌آورد و می‌گوید:‌روز رفتنش گفت  «مادر این بار با تمام وجودت برایم دعا کن، من دیگر برنمی‌گردم.»
 
مادر شهید برایم گفت:‌خوابش را هم دیده بودم. پدرش سال‌ها بعد از شهادت امیر علی‌ام رفت و من ماندم و یادشان. چند روز مانده به عید سبزه می‌گذارم با تمام وجود منتظر روز عید می‌شوم. چند روز قبل‌تر هم شیرینی‌ می‌خرم و می‌آیم اینجا. این کار هر ساله‌ام است.
 
مادر امیرعلی آه که می‌کشد و پلک می‌بندد اشک‌هایش جاری‌ می‌شود و‌ می‌گوید: امیرم که کوچک بود همیشه برای ماهی‌های داخل تنگ نگران بود، سال که تحویل می‌شد ماهی را برمی‌داشت در حوض داخل حیاط رها می‌کرد، و می‌گفت  «گناه دارد دلش می‌گیرد، باید ببرم بیندازمشان رودخانه، آزادشان کنم. اینجا همه‌شان اسیر چند رنگ کاشی شده‌اند.»
 
مادر شهید ادامه داد: امیر علی اهل بند شدن و ماندن یکجا نبود. اسارت را هم دوست نداشت. خودش هم که اسیر شد نامرد‌ها بدجور شکنجه‌اش کرده بودند. یادم که می‌افتد قلبم نهیب می‌زند که وا اسفا چه کشید زینب کبری (س) وقتی علی‌اکبر را اربا اربا (قطعه قطعه، پاره، پاره) دید، من هم امروز مهمان خانه امیرعلی شدم و عید را با او تازه کردم. انگار دعوتت کرده باشد. مادر شهید اسکناس نویی مهمانم می‌کند و می‌گوید این هم عیدی امیرعلی. پسرم عاشق عیدی گرفتن بود. پول‌هایش را که جمع می‌کرد، می‌رفت کتاب می‌خرید، همه را که می‌خواند می‌برد مسجد محل تا همه بچه‌ها و دوستانش بخوانند.
 
مادر امیر علی افزود: یادش دلم را تازه می‌کند گلابی به دستم می‌ریزد و دعایی بدرقه‌ام می‌کند که نیت پاکتان برای عاقبت بخیری‌تان کفایت می‌کند، چون خدا آمین اش را در گوش ات زمزمه خواهد کرد.  به جای هر سین، سرشان را فدای امام زمان (عج) کردند.
 

سفره هفت سین شان هم بنا به نوع رسته‌شان فرق داشت

چند قدم آن طرف‌تر می‌نشینم و همه آنچه از نوروز در جبهه می‌دانم و شنیده‌ام را در ذهن مرور می‌کنم. جنگ بود و تمام غیرت رزمنده‌ها، جنگ بود و همه آنچه باید برای مبارزه و دفاع داشت.  اما در کنار تمام اینها، خیلی چیز‌های دیگر هم بود. یکی از آن‌ها روحیه بچه‌ها بود که هیچ جا کم نمی‌آوردند و برای آنچه باید تلاش می‌کردند. یکی از آن شرایط آغاز سال نو بود که بچه‌ها در سخت‌ترین و شدیدترین زمان آن را برپا می‌کردند،  اما با همان رنگ و روی منطقه، سفره هفت سین شان هم بنا به نوع رسته‌شان فرق داشت.
 
هفت سین واحد تخریب،  سرنیزه، سیم‌خاردار، (مین) سیمی، (مین) سبدی، سیم تله انفجاری. در سایر واحد‌ها هم،  سمبه، سیمینوف، سرب، ساچمه و. در برخی دیگر سنگر‌ها هم،  سکه، سماق، سیب. اگر هم سال تحویل بعد از عملیات بود، عکس شهدای عملیات مزین‌کننده سفره هفت‌سین بود و ذکر دعا و توسل و قرائت وصایای شهدا.
 
عیدی‌شان هم گاهی سکه‌های متبرک شده به دست امام‌خمینی (ره) بود و گاهی اسکناس‌های ۱۰۰ریالی. دید و بازدید بین بچه‌های همسنگری و همسایه‌های خاکریزی هم بود. خلاصه اینکه مراسم نوروز تا حد ممکن در جبهه‌ها برگزار می‌شد. بهاران در دفاع مقدس، در آن هشت سال چه باعظمت برگزار شد و رزمندگان که به جای حضور در خانه در میان خاکریز‌ها و سنگرهایشان سالشان را نو کردند و با تمام وجود پای آرمان‌هایشان ایستادند.
 

چرا سین‌های سفره‌تان کم است؟   

میان افکارم، کمی دورتر، سفره هفت‌سین مردی همه توجهم را به خودش جلب می‌کند. همه‌اش یک چفیه است وعکس بسیار قدیمی امام خمینی (ره)، عکس حضرت آقا و همه هفت‌سین اش را که جمع می‌کنم، به چند تا هم نمی‌رسد. نمی‌دانم بروم و از کمی هفت‌سین اش بپرسم یا نه؟  لرزش شانه‌هایش باعث تعلل من می‌شود، اما به خود جرات می‌دهم و می‌روم. سلام که می‌کنم، با چفیه‌اش اشک‌هایش را پاک می‌کند و علیکم‌السلام می‌گوید، اجازه می‌خواهم و کنار مزار شهیدش می‌نشینم. لحظاتی بعد سکوت را می‌شکنم و می‌پرسم چرا سین‌های سفره‌تان کم است؟ حواستان نبوده؟
 
مرد نمی‌گذارد حرفم تمام شود، می‌گوید: نمی‌دانم دوست دارید بشنوید یا نه، اما همه داستانش برمی‌گردد به دوران دفاع مقدس و به دورانی که با دوستانم در جبهه، نوروز را می‌گذراندیم.
 
همه بچه‌ها اهل نقطه‌ای از کشور بودند چند نفری هم از تهران، حال و هوای عید که می‌رسید نیازی به مرور روز‌های تقویم نبود، همه‌مان متوجه می‌شدیم. طبق سنت همیشه عید، با بچه‌ها سنگر تکانی‌ می‌کردیم، بهانه‌ای بود تا سنگرمان نو نوار و کمی هم شکل و شمایلش عوض شود. فکرش را بکنید با بچه‌ها چند روز مشغول تمیز کردن می‌شدیم و بعد از اتمام کار صدام که انگار منتظر تمام شدن کار بود، خمپاره‌ای‌ می‌فرستاد و همه تلاشمان را نقش بر آب می‌کرد و خستگی‌مان درمی‌آمد.
 
بچه‌ها می‌گفتند: عیدی تان را گرفتید، سال‌ها بعد متوجه شده بودیم بچه‌هایی که تجربه‌شان از ما بیشتر است، تنها ساعاتی مانده به سال تحویل، سنگرهایشان را تمیز می‌کنند.
 
آن سال‌ها با بچه‌ها قرار گذاشتیم هر کدام‌مان مسئول تهیه یک سین شود.
نمی‌دانستم محرم اشک‌هایش هستم یا نه، اما به یکباره بغضش می‌شکند و همه غرور مردانه‌اش به من می‌فهماند که دلتنگی‌اش بیش از این است که نخواهد اشک‌هایش آنچه در دل دارد را مخفی کند. او می‌گوید: این سین‌ها که نیستند، جای خالی دوستان شهیدم هستند، قرارمان هم همین بود،  بدقولی کردند و رفتند و من با همه غریبی‌ام، امروز لحظه سال نو را تنها و بدون آن‌ها تحویل می‌کنم.
 
کمی سکوت می‌کند و انگار کمی تند رفته باشد، می‌گوید: بدقولی که نه،  ‌آن‌ها به جای هر سین خالی سرشان را فدای امام زمان (عج) شان کردند.
 

یادگار مصطفی است

حالا دیگر تنها سوالم عکس امام (ره) است که انگار سالیان زیادی سفره به سفره هفت‌سین این چند نفر چرخیده است. این عکس حضرت امام را که می‌بینید، سال‌های زیادی است که همراه من است. یادگار مصطفی است، همین شهید که خوان سال نو را مهمانش هستیم، والفجر ۸ آسمانی شد، از همان غواصان خط‌شکنی بود که غرور اروند را شکستند.
 
او را با بغض‌های سنگین اش تنها می‌گذارم و ملتمس دعایش می‌شوم.

برچسب ها: شهدا تحویل سال

ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *