«انقلاب ۵۷ و انکشاف فلسفه تاریخ ایران» منتشر شد
- خروج از بن بست نظری و دانشی غرب برای درک انقلاب اسلامی از طریق درک مستقل و خوداتکای موقعیت کنونی فرهنگ و جامعه ایران میسر نیست. این امر به ویژه با تلاش در جهت به دست دادن درکی نظری از انقلاب اسلامی بهمن ۵۷، به مثابه نقطه تعیین کننده اکنونیت و لحظه حال جامعه ایران، مرتبط است.
طاهایی، در این کتاب کوشیده تا با رفت و برگشتی میان ساحت اندیشه و تاریخ، انقلاب اسلامی را به مثابه تجسم و تحصل آنچه فلسفه تاریخ ایران با محوریت «امر مطلق» مینامد، مورد شناسایی قرار دهد. در این مسیر او ضمن راهجویی از مسیرهای پیموده برخی متفکران معاصر ایرانی، به گفتگویی انتقادی با آنان وارد شده و بنیاد طرح خود را در نسبت با کاستیهای موجود در آن اندیشهها پی میافکند. طاهایی در عین بهرهگیری از امکانات موجود در شاخهای از فلسفه معاصر غرب (یعنی سنت فلسفه قارهای و خصوصاً اندیشه مارتین هایدگر)، راه خود را به روشنی از کلان روایت تاریخی تجدد جدا میکند؛ از نظر او فلسفه تاریخ ایران برآمده از سنت، تاریخ و مظاهر خاص روح ایرانی است که مشخصاً مسیری متفاوت از تقدیر تاریخی مدرنیته غربی را نشان میدهد. این اثر را میتوان استمرار و امتداد جهتگیری و مضامینی دانست که نویسنده پیشتر در کتاب «پدیدارشناسی بسیجی شهید» طرح کرده و در اینجا بیانی عامتر و نظریتر یافته است.
طاهایی در مقدمه مینویسد: در تکوین اثر حاضر، از حمایتها و همدلی دوستانم در دانشکده علوم اجتماعی و فرهنگی وابسته به دانشگاه جامع امام حسین (ع) بهرهمند بودهام. پاسداران خمینی (ره) با همکاری خود در تکمیل این کتاب، که شاید حاوی مدعیات جسورانهای درخصوص ایران و رژیم جمهوری اسلامی است، به گمانم، نشان دادهاند که جسارت نظری، برخلاف تصور رایج، صرفاً متعلق به فرد حزباللهی، این انسان ویژه انقلاب ۵۷، است. آنها نشان دادهاند که ایده جمهوری اسلامی پرسشی باز است که برمبنای فرض اینهمانیِ اسلام و ایران (و نه صرفاً نزدیکیشان) ظرفیت فراوانی برای چکشکاریهای جسورانه تعقلی ـ مفهومی دارد؛ کاری که درنهایت میتواند جمهوری اسلامی را به ایران آرمانی تبدیل کند؛ جمهوری اسلامی همچون ایران به علاوه همه فضایل تاریخیاش.
در بخشی از کتاب میخوانیم: انقلاب ایران و جمهوری پس از آن ظهور سیاسی «جهان ایرانی» است؛ سیاستی جدیدالظهور، اما کهنبنیاد. در هر دورهای از گذشته، امکان مطلقْ همواره آینده ایران بوده است و بنابراین شوق نزدیکی به مطلق همواره برای ما یک تقدیر بوده است. اینک تقدیر محقق شده و ما در پایان تاریخ ایران قرار داریم، زیرا به مطلق اتصال یا قرب سیاسی یافتهایم. جمهوری انقلاب اسلامی در اصل یک دولت یا نظام سیاسی نیست؛ بلکه قبل از آن و بسیار مهمتر از آن، گونهای ظهور یکپارچگی قومی است؛ انکشافِ هستیِ قومی یا پرده برگرفتن از وجود آن است؛ نوعی آشکارشدگیِ غاییِ حقیقتِ تاریخی یک قوم [پیشتر اشاره شد که ایرانیان بیشتر قومیتاند تا ملت]است؛ این جمهوری حاصل ظهور پرنسیپ تاریخیِ ایرانیت یا ایرانیبودن است که عبارت است از حضور انضمامی در جوار مطلق یعنی خدا و درستتر امر خداوندی.