صفحه نخست

رئیس قوه قضاییه

اخبار غلامحسین محسنی اژه‌ای

اخبار سید ابراهیم رئیسی

اخبار صادق آملی لاریجانی

قضایی

حقوق بشر

مجله حقوقی

سیاست

عکس

حوادث- انتظامی و آسیب‌های اجتماعی

جامعه

اقتصاد

فرهنگی

ورزشی

بین‌الملل- جهان

فضای مجازی

چندرسانه

اینفوگرافیک

حقوق و قضا

محاکمه منافقین

هفته قوه قضاییه

صفحات داخلی

«ردپایی در رمل» خاطرات روزنوشت محمدحسن منافی از تفحص

۲۵ بهمن ۱۳۹۹ - ۱۱:۰۱:۰۱
کد خبر: ۷۰۱۰۴۱
دسته بندی‌: فرهنگی ، عمومی
کتاب«ردپایی در رمل» خاطرات روزنوشت محمدحسن منافی از تفحص پیکر شهداکه در انتشارات سورمهر منتشر شده است.

-کتاب«ردپایی در رمل» خاطرات روزنوشت محمدحسن منافی از تفحص پیکر شهداکه در انتشارات سورمهر منتشر شده است. 

تا به حال کتاب‌های متعددی راجع به تفحص شهدا نوشته شده که اکثرا راجع به پیدا شدن پیکر شهدا و کرامات این عزیزان بوده و کمتر به اعضای گروه تفحص پرداخته شده است. درحالی‌که جای خالی چنین کتاب‌هایی احساس می‌شود.

«رد پای رمل» کتابی است که به این بخش از تفحص می‌پردازد. این کتاب چنان‌که «محمدحسن منافی» نویسنده آن می‌گوید در واقع به زندگی روزمره گروه تفحص در مناطق جنگی پرداخته و از طرفی یادنامه‌ای برای شهیدان «علی محمودوند» و «مجید پازوکی» فرماندهان گروه تفحص است.

این روزنگاری‌ها که شامل خاطرات سال‌های ۱۳۷۶ تا ۱۳۸۰ «محمدحسن منافی» است با جزئیات فروان و به‌دور از تکلف‌های ادبی و احساس‌گرایی صرف نگاشته شده است. نویسنده به جای آنکه ما را در این کتاب بدون واسطه با حال و هوای تفحص آشنا کند، از زوایه دید خود ما را به مناطق جنگی می‌برد. در واقع ما سلوک نویسنده را تجربه می‌کنیم.

کتاب حاضر با ۴ فصل به همراه تصاویر در ۳۱۲ صفحه در سال ۱۳۹۵ توسط نشر ۲۷ بعثت منتشر گردید.

بخشی از کتاب:

پیکر شهدا سه شهید را که تا مغز استخوان‌شان هم سوخته بود. وقتی درآوردیم، بوی سوختگی کاملا به مشام می‌رسید. ما نتوانستیم به خاطر پوسیدگی پلاک‌ها شماره‌ی پلاک را بخوانیم و در نتیجه شهدا بی‌هویت ماندند. ولی امید داشتیم حداقل یکی از پلاک‌ها را پیدا کنیم. تمام اطراف را با بیل شخم زدیم و تا غروب مشغول الک کردن خاک‌ها بودیم. پوتین، لباس، اسلحه و قسمت‌هایی از باقی‌مانده‌ی پیکرشان به دست آمد و حتی زنجیر پلاک را نیز پیدا کردیم. بچه‌ها پشت‌سر هم صلوات می‌فرستادند. خیلی نذر و نیاز کردیم، ولی آثاری از پلاک هویدا نشد. در لحظه آخر که به اذان نزدیک می‌شدیم، ساعتی که روی استخوان دست بود، بیرون آمد. ساعت دوازده و نیم مورخ نوزده را نشان می‌داد. عملیات والفجر مقدماتی ۶۱/۱۱/۱۸ اجرا شده بود.

 



ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *