صفحه نخست

رئیس قوه قضاییه

اخبار غلامحسین محسنی اژه‌ای

اخبار سید ابراهیم رئیسی

اخبار صادق آملی لاریجانی

قضایی

حقوق بشر

مجله حقوقی

سیاست

عکس

حوادث- انتظامی و آسیب‌های اجتماعی

جامعه

اقتصاد

فرهنگی

ورزشی

بین‌الملل- جهان

فضای مجازی

چندرسانه

اینفوگرافیک

حقوق و قضا

محاکمه منافقین

هفته قوه قضاییه

صفحات داخلی

آیا صلح در" افغانستان"ممکن است؟

۰۲ شهريور ۱۳۹۴ - ۰۶:۰۰:۰۳
کد خبر: ۶۹۵۲۰
خبرگزاری میزان: هفت ماه نخست سال 2015 شاهد پیشرفت بی پیشینه در زمینه صلح در افغانستان بود. سلسله نشست‌های غیر رسمی میان طالبان و حکومت افغانستان، با یک نشست رسمی در پاکستان در 7 ماه جولای به اوج خود رسید. قرار بود نشست دومی در 31 ماه جولای برگزار شود. این‌ها گردهم‌آیی‌های اولیه بودند؛ اما به نظر می‌رسید که گفت‌وگوهای واقعی صلح در آینده نزدیک برگزار شود. سپس، در 29 ماه جولای، جهان از مرگ ملا عمر، رهبر طالبان، مطلع شد.

به گزارش به نقل از خبرگزاری شفقنا، ملا عمر همیشه برای گفت‌وگوهای صلح یک سمبول بود. کارشناسان گفتند که تنها او می‌توانست اطمینان بدهد که طالبان باهم از توافق حمایت خواهند کرد. بدون حمایت او، گفت‌وگوها مشروعیت نخواهند داشت.

آن‌گونه که انتظار می‌رفت، با اعلام مرگ ملا عمر، حرکت به سوی صلح متوقف شد. نشستی که قرار بود در 31 جولای برگزار شود، برای مدت نامعلومی به تعویق افتاد. ملا اختر محمد منصور، جانشین ملا عمر، کاملا گفت‌وگوها را رد کرد و بار دیگر خواستار جهاد علیه ایالات متحده امریکا و حکومت افغانستان شد. تقریبا یک هفته پس از آن، در جریان چهار روز، سه انفجار کابل را در هم شکست و نزدیک به 400 تن از افغان‌ها را کشته و زخمی کرد. طالبان مسئولیت [این حملات] را برعهده گرفتند. پرسش حالا این است که آیا روزنه ی گفت‌وگوهای صلح بسته شده است؟

پیشنهاد گفت‌وگو به طالبان

طالبان در یک جنگ قدرت فرو رفته‌اند. منصور تلاش دارد موقفش را در برابر رقیبانی چون عبدالقیوم ذاکر و یعقوب، پسر ملا عمر؛ که حق حاکمیت او را زیر سوال می‌برد، حفظ کند. این منازعات احتمالا دو نتیجه دارد و هرکدام از این نتایج برای گفت‌وگوها دلالت خودش را دارد. یکی از این نتایج این است که جنبش طالبان متحد باقی می‌ماند. یک رهبر واحد- منصور یا یکی از رقیبان فعلی او- دیگران را شکست می‌دهد و این جنبش را متحد نگه می‌دارد. رهبر جدید برای این که بتواند پس از آن به طور موثر حکومت کند، باید خودش را ثابت کند. احتمالا او باید به طالبان عادی نشان بدهد که می‌تواند پرچم دار جنگ علیه ایالات متحده در افغانستان باشد. حضور دولت  اسلامی (داعش) که تهدیدی برای مشروعیت طالبان است، رهبر جدید را بیشتر تحت فشار قرار می‌دهد تا خودش را از طریق جنگ ثابت کند. به این دلایل، احتمالا رهبر جدید هرکسی باشد گفت‌وگوهای صلح را، حد اقل در کوتاه مدت، رد خواهد کرد.

پس از شش ماه تا یک سال، وضع تغییر خواهد کرد. شکست‌ها در میدان نبرد، انعطاف پذیری حکومت وحدت ملی و فشار از طرف چین و پاکستان، طالبان را دوباره به میز [گفت‌وگوها] خواهد کشاند. اگر این اتفاق بیافتد، طالبان متحد مبنای خوبی برای توافق دوامدار خواهد بود و از سردرگمی گروه‌های انشعابی جلوگیری خواهد کرد.

این که آیا رهبر جدید در درازمدت به دنبال صلح خواهد بود، تاحدودی به احساس واقعی او نسبت به گفت‌وگوها وابسته است. غرب از آن‌چه که منصور می‌خواهد انجام بدهد، صرف یک درک مبهم دارد. از یک طرف، گزارش‌های اخیر رسانه‌ها نشان می‌دهد که او به فشار پاکستان به هدف فرستادن نمایندگانش برای ملاقات با مقام‌های افغانستان و جعل یک پیام رسمی از طرف ملا عمر (که مدت‌ها پیش مرده است) که ایده ی گفت‌وگوهای صلح را تایید می‌کند، گردن نهاده است. از سوی دیگر، مردان قبایلش دوست دارند او را یک تندرو ببیند. زمانی، قبل از سال 2014، منصور به آن‌ها گفته بود که انتظار داشت جنگ سال‌ها ادامه یابد. او طالبان را دیده بود که پس از سال 2001 دوباره سازمان می‌یابند و مطمئن بود که آن‌ها بار دیگر می‌توانند استقامت به خرچ بدهند.

احتمالا نتیجه دیگر جنگ فعلی قدرت در درون طالبان این است که طالبان در مواجه با دشمنی‌های داخلی و قدرت گیری داعش، فرو بپاشد. گروه‌های مختلف با اعلام وفاداری به فرماندهان مختلف منشعب می‌شوند و گروه‌های شورشی خودشان را تشکیل می‌دهند. در این سناریو، داعش طرفدار پیدا می‌کند و احتمالا به قدرت مندترین این گروه‌ها تبدیل می‌شود. در این سناریو شانس توافق به هدف تامین صلح دوامدار تقریبا صفر خواهد بود. رییس جمهور اشرف غنی طرف مذاکره کننده‌ای که وزنه کافی برای پایان دادن به خشونت داشته باشد، نخواهد داشت.

با این حال، حتا در این حالت، یک جهت روشن وجود دارد. گروه‌های انشعابی طالبان و داعش جنگ با یک دیگر را آغاز خواهند کرد؛ همان‌گونه که هم اکنون در ننگرهار آغاز کرده‌اند. با این کار آن‌ها، ارتش و پولیس افغانستان به صورت پیش فرض به طرف برتر در میدان نبرد تبدیل خواهند شد. آن‌گاه غنی قدرت نفوذ برای کار در زمینه دست‌یابی توافق صلح انفرادی با رهبران این گروه‌های انشعابی جدید را خواهد داشت. چنین توافق‌های صلح به خشونت پایان نخواهد داد؛ اما می‌تواند از خشونت بکاهد و موقف حکومت افغانستان را مستحکم کند.

شرط بندی کلان:

در نیمه اول سال 2015، همکاری میان حکومت‌های افغانستان، پاکستان و چین باعث شد پیشرفت‌هایی در گفت‌وگوهای صلح بدست بیاید. غنی در اوایل تصدی‌اش به عنوان رییس جمهور راه درازی را پیمود تا پاکستان را متقاعد کرد که یک افغانستان آرام تهدیدی علیه منافع این کشور نیست. در مقابل، نواز شریف، نخست وزیر پاکستان و راحل شریف، رییس ستاد ارتش پاکستان بر طالبان فشار آوردند تا با مقام‌های افغانستان ملاقات کنند. چین، با داشتن روابط نزدیک با پاکستان، نقش فعال و مفیدی در تسهیل گفت‌وگوها ایفا کرد.

 مرگ ملا عمر منافع بنیادین همکاری‌های چندین جانبه را تغییر نمی‌دهد – پاکستان و چین در افغانستان یک جنگ داخلی طولانی مدت نمی‌خواهند. با این حال، مرگ او با تاخیر در آغاز گفت‌وگوها نمی‌تواند ادامه گفت‌وگوها را دشوارتر بسازد. در واقع، همکاری‌ها در حال حاضر در حال کاهش‌اند. غنی تحت انتقادات شدید قرار گرفته است، به ویژه از سوی حامد کرزی رییس جمهور پیشین؛ به‌خاطر نزدیکی با پاکستان که در مقابل دست‌آوردی نداشته است. او روی پاکستان در زمینه آوردن طالبان به میز گفت‌وگوها زیاد حساب کرده بود. با مرگ ملا عمر، اکنون غنی باید انتظار حاصل سرمایه گذاری‌هایش را زمانی بکشد که موترهای بمب گذاری شده در کابل انفجار داده می‌شوند. سرخوردگی و بیزاری او واضح است. در 10 ماه اگست، او سخن‌رانی تند و منتقدانه‌ای ایراد کرد و پاکستان را به دلیلی مورد انتقاد قرار داد که به طالبان اجازه می‌دهد از خاک این کشور استفاده کند و ملکی‌های بی‌گناه افغانستان را بکشد. بدون هیچ دست‌آورد متقابلی، ادامه تلفات ملکی غنی را وادار خواهد کرد از [تلاش‌ها] در راستای ایجاد روابط حسنه دست بردارد.

توانایی رهبری پاکستان در ادامه همکاری نیز قابل نگرانی است. گفته شده است که کنترول سازمان استخبارات این کشور (آی.اس.آی)، برای حکومت ملکی مشکل بوده است. باورها برآنند که تعداد زیادی از ماموران آی.اس.آی روابط دیرینه‌ای با رهبران طالبان داشته‌اند. علاوه برآن، قرار است راحل شریف سال آینده از قدرت کنار برود و جانشین او تمایل کم‌تری به مصالحه خواهد داشت. به مرور زمان، رهبران پاکستان می‌توانند تصمیم بگیرند که اعمال فشار بر طالبان (یا گروه‌های انشعابی آن) ارزشش را ندارد. چین می‌تواند این‌جا با اعمال فشار بر پاکستان برای آوردن دوباره طالبان به میز مذاکره کمک کند. اما غرب باید انتظاراتش را تعدیل کند. چین به رابط مبتنی بر اعتمادش با پاکستان ارزش قایل است. این که این کشور تاچه حدی بر رهبری ارتش پاکستان فشار خواهد آورد، مشخص نیست.

اولویت‌های اول:

در حال حاضر، این که ایالات متحده و جامعه جهانی صبور خواهند بود، هنوز مشخص نیست. منصرف شدن از گفت‌وگوهای صلح و دست‌آوردهای هفت ماه گذشته اشتباه خواهد بود. طالبان متحد بمانند یا فرو بپاشند، در شش ماه تا یک سال آینده چانس دیگری برای گفت‌وگوهای صلح وجود خواهد داشت.

جلوگیری از پیشرفت‌های طالبان در میدان جنگ باید اولویت فوری باشد. ایالات متحده باید حملات هوایی‌اش را تشدید کند و به حکومت افغانستان مشوره بدهد که عملیات نظامی‌اش را شدت ببخشد. میزان خشونتی که هفته گذشته در افغانستان مشاهده شد، نشان می‌دهد که هنوز جنگ ادامه دارد. موانع جدید برای ارتش و پولیس افغانستان به طالبان جسارت خواهند داد و گفت‌وگوهای صلح را بی اعتبار خواهد ساخت. علاوه برآن، شکست‌های نظامی خطر متمایزی را برای غنی ایجاد خواهد کرد. او باید به حملات طالبان در کابل پاسخ بدهد تا از ناتوان سازی بیشتر حکومت وحدت ملی توسط مخالفان یا از پرسش برانگیز شدن روابط حسنه‌اش با پاکستان جلوگیری بتواند. متوقف ساختن عملیات‌های نظامی به منظور کمک به اعتباربخشی به منصور، شاید وسوسه انگیز باشد. در تئوری، منصور می‌تواند موقفش به عنوان رهبر را تحکیم کند و سپس به گفت‌وگوهای صلح برگردد. چنین تلاشی باید کنار گذاشته شود. خطر آن بسیار کلان است، هدف واقعی او – مصالحه یا پیروزی کامل – بسیار مبهم است.

در عین زمان، ایالات متحده باید از روابط احیا شده میان افغانستان و پاکستان محافظت کند. واشنگتن و جامعه جهانی باید این همکاری را تشویق کند و بازگشت در حواشی وضع قبلی بی اعتمادی را تشویق نکند. آن‌ها باید به غنی کمک کنند به سیاست‌های دوستی با پاکستان ادامه بدهد و باید با رهبران پاکستان کار کنند تا اطمینان حاصل شود که آوردن طالبان در میز مذاکره یک اولویت باقی می‌ماند و در جایی که ضرورت باشد از کمک‌های ایالات متحده به عنوان اهرم فشار استفاده کند. ایالات متحده باید در این زمینه با چین نیز کار کند. نشست‌های منظم چندین جانبه میان ایالات متحده، حکومت افغانستان، پاکستان و چین می‌تواند به حفظ تمرکز روی مسئله صلح کمک کند. همکاری‌های منطقه‌ای ابزار قدرت‌مند کشاندن طالبان به سوی میز مذاکره بوده است.

ایالات متحده و حکومت افغانستان برای زنده نگهداشتن روابط با خود طالبان باید به گفت‌وگوهای منظم غیررسمی با طالبان برگردد، مانند کنفرانس پاگواش در ماه می‌2015 یا نشست ماه جون 2015 میان رهبران زنان افغانستان و افراد وابسته به طالبان در ناروی. از دست دادن فرصت مفید دیدارهای رو در رو و اعتمادسازی، برای هردو طرف شرم خواهد بود.

هفت ماه نخست سال 2015 زمان امیدبخشی برای افغانستان بود. حتا اگر فرصت فوری برای صلح از دست رفته باشد، بنیاد منافع مشترک منطقه‌ای هم چنان پابرجاست. ایالات متحده و متحدانش باید برای استحکام این اساس تلاش کنند تا این که پنجره‌ی فرصت دوباره گشوده شود. گفت‌وگوهای صلح هنوز از دست نرفته است.

/انتهای پیام/

: انتشار مطالب و اخبار تحلیلی سایر رسانه‌های داخلی و خارجی لزوما به معنای تایید محتوای آن نیست و صرفا جهت اطلاع کاربران از فضای رسانه‌ای منتشر می‌شود.



ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *