صفحه نخست

رئیس قوه قضاییه

اخبار غلامحسین محسنی اژه‌ای

اخبار سید ابراهیم رئیسی

اخبار صادق آملی لاریجانی

قضایی

حقوق بشر

مجله حقوقی

سیاست

عکس

حوادث- انتظامی و آسیب‌های اجتماعی

جامعه

اقتصاد

فرهنگی

ورزشی

بین‌الملل- جهان

فضای مجازی

چندرسانه

اینفوگرافیک

حقوق و قضا

محاکمه منافقین

هفته قوه قضاییه

صفحات داخلی

بررسی یک ادعا؛ آیا آمریکا به محمدرضا پهلوی پشت کرد؟

۲۶ دی ۱۳۹۹ - ۱۴:۴۵:۰۱
کد خبر: ۶۹۳۳۵۲
برخی ادعا می‌کنند آمریکا در اواخر سلطنت محمدرضا پهلوی حمایت خود را از او قطع کرده است. اما یک پژوهشگر معاصر تاریخ ایران می‌گوید: آمریکا احمقانه روی شاه تا آخر اصرار میکرد. شاه نیز برای حفظ قدرت با قول کرنش و تبعیت، آن‌ها را وسوسه به همکاری می‌کرد.
_ فارس نوشت: آخرین سفر محمدرضا پهلوی پادشاه مخلوع ایران با چشمان گریان از صبحگاه ۲۶ دی ماه ۱۳۵۷ (۴۲ سال قبل در چنین روزی) آغاز شد و کمتر از دو سال دیگر تا ۵ مردادماه ۱۳۵۹ به طول انجامید تا این‌که شاه، راهی سفر روز حساب شد.  در واپسین روز‌های منتهی به سقوط سلطنت در ایران، شاه به روایت نزدیکانش، هر روز عصبی‌تر، نگران‌تر و افسرده‌تر می‌شد. او می‌خواست هر چه زودتر ایران را ترک کند.
 
آن روز‌ها شاه احساس می‌کرد مردم ایران به او «پشت» کرده‌اند. حتی می‌گفت قدر خدمتش را ندانسته‌اند! غرب را هم به «خیانت» متهم می‌کرد. می‌گفت: «سال‌ها متملقان اطرافش به او دروغ گفتند و مردم هم خدماتش را نادیده انگاشته‌اند و به او پشت کرده‌اند». انقلاب که به مراحل نهایی خود نزدیک می‌شد، شاه و خانواده‌اش از ایران خارج شدند.  
 
 
مورخان متمایل به سلطنت‌طلبان بر این نکته تاکید و اصرار دارند که شاه از کشتار مردم انقلابی پرهیز داشت. برای بررسی این ادعا در پی گفت‌وگویی با روح‌الله جلالی، پژوهشگر تاریخ معاصر ایران به نقد مبانی این ادعا پرداختیم.
 

 

آیا آمریکا به شاه پشت کرد و دست از حمایت از او برداشت؟

بر عکس تبلیغات اهالی نظریه توطئه، آمریکایی‌ها خیلی هم احمقانه روی شاه تا آخر اصرار کردند. البته چند بار هم خواستند با امثال امینی و ... جایگزینی برای اداره ایران پیدا کنند، اما شاه برای حفظ قدرت به‌نحوی به آن‌ها قول کرنش و تبعیت نشان می‌داد که وسوسه می‌شدند باز هم با او ادامه دهند.

 

شاید ادعا‌های جریان سلطنت‌طلب، از آنجا نشأت می‌گیرد که محمدرضا پهلوی در مصاحبه‌ای می‌گوید: ما دیگر به چشم‌آبی‌ها باج نمی‌دهیم؟

دقیقا فیلم این مصاحبه در فضای مجازی و مستند‌های رسانه‌های آن‌ور آبی مثل «از تهران تا قاهره» شبکه «من و تو» به وفور مشاهده می‌شود تا شاه را برخلاف تبلیغات ما مستقل و دارای اراده مستقل نشان دهند.
 
خود من بار‌ها با مخاطبان و دانشجویانی مواجه شدم که با همین کلیپ چند دقیقه‌ای ذهنیت‌شان عوض شده است. با یک مصاحبه کلامی می‌خواهند صد‌ها رخ‌داد عینی را نادیده بگیرند. این نکته را اول بگویم که چه محمدرضاشاه و چه هر حاکم دیگری خصوصا یک حاکم تمامیت‌خواه و مطلق بعد از قریب ۲۰ سال سلطنت، دوست دارد برده دیگری نماند.
 
در همین مصاحبه کاملا غیرواقعی و خلاف واقعیت‌های حاکم، ببینید مجری چقدر وقیحانه به خود اجازه می‌دهد که به شاه ایران با پوزخندی بگوید پس شما چشم‌قهوه‌ای‌ها دارید به ما چشم‌آبی‌ها درس یاد می‌دهید؟  من کل این مصاحبه را مشکوک می‌دانم. خبرنگار کاغذ ورق می‌زند و دوبار می‌گوید که گزارش سیا می‌گوید شاه ایران رفیق مورد اعتمادی برای ما نیست و به فکر منافع ملت خودش هست! شاه هم می‌گوید پس می‌خواستید ابزار شما باشم و به منافع کشور خودم فکر نکنم؟! کدام مجری عاقلی به رئیس یک کشور این را می‌گوید؟
 
برخی مدعی هستند که از قبل از همان انقلاب سفید، آنقدر شاه در اجرای سیاست‌های آمریکا مطیعانه عمل می‌کرد که لازم بود در حرف، کمی استقلال نشان بدهد تا در ایران آنقدر آسیب نبیند. در این مورد هم می‌گویند که سفارش «جان بولینگ»، سیاستمدار و دیپلمات آمریکایی به وی برای رعایت ظاهر موجب بیان چنین جمله‌ای شد که «زمان باج دادن به چشم آبی‌ها به پایان رسیده است».
 
اما حتی اگر این حرف شاه را ناشی از علاقه او به استقلال بدانیم که همانگونه که دلیل آورده شد، بعید به نظر می‌رسد، معیار در مقابل غرب مستقل بودن این نیست.

 

اما آیا واقعیت حکمرانی شاه هم موید همین مصاحبه مشکوک بود؟ یعنی بگوییم دقیقا شاه چه باجی به آمریکا و غرب نداده بود که بتواند این حرف را بزند؟

حضور ۴۰ تا ۶۰ هزار مستشار آمریکایی که رقم سنگینی از ثروت ملت را برای حضور پرخسارت خود در ایران به جیب خود می‌ریختند؟ اینکه شاه به تمام آمریکایی‌ها برخلاف پیمان وین، با یک الحاقیه عجیب، یک مصونیت کذایی داده بود که حتی مستخدمان آن‌ها شامل این مصونیت می‌شدند. اینکه شاه با عصبانیت به قره‌باغی که اصرار دارد شاه از کشور خارج نشود و به قول قره‌باغی اگر به مسافرت برود، همه چیز از دست می‌رود، می‌گوید همین الان سفرای آمریکا و انگلیس اینجا بودند و منظورشان از ملاقات، اطلاع از (در واقع ابلاغ!) زمان خروج من بود؟ کدام‌یک از این‌ها نشانه پایان باج دادن بود؟

 

اما در تبلیغات جریان سلطنت‌‎طلب «فاصله شاه با آمریکا و اروپا»، به عنوان یکی از علل پیروزی انقلاب مطرح می‌شود. دیدگاه شما دراین‌باره چیست؟

 

اصلا این فاصله نه‌تن‌ها اتفاق نیفتاده، بلکه وابستگی شاه به آمریکا روز به روز بیشتر شده است. تقلیل روابط یا اصلاح روابط یک متغیر‌هایی دارد. شما بگویید که تعداد مستشاران مفت‌خور و کم‌خاصیت آمریکایی و آلمانی و ... کمتر شده است؟ مدل فروش نفت و خرید سرسام‌آور سلاح، متغیر و یا کم شده است؟

 

از منظر شما، زمینه‌های تشکیل کنفرانس تاریخی گوادلوپ چیست و سران کشور‌های شرکت‌کننده در آن، به چه دلیل به این نتیجه رسیدند که این کنفرانس، باید زودتر برگزار شود؟

تحلیل من این است که والری ژیسکار دستن رئیس‌جمهور وقت فرانسه که میزبان این کنفرانس بود، با سایر دولت‌های اروپایی (انگلستان و آلمان) می‌خواستند سریع‌تر به یک جمع‌بندی در مورد مسائل بین‌المللی خصوصا وضعیت ایران برسند و تلقی آن‌ها این بود که باید زودتر تصمیم گرفت.
 
برخی معتقد هستند که بیش‌تر «دستن» و مقداری کالاهان و اشمیت، کارتر را قانع کردند که محمدرضا را مهره سوخته بداند و این کارتر بوده است که مقاومت کرده، اما خود دستن در مصاحبه‌ای مدعی است که کارتر این نظر را داشت و موجب تعجب ما شد؛ چرا که تا پیش از آن به سختی از شاه حمایت می‌کرد. البته این کنفرانس تعیین‌کننده نبود، بلکه تلاشی برای تأثیر بیشتر در رخ‌داد معادلات بعدی بود.

 

اینکه در تبلیغات جریان سلطنت‌طلب گفته می‌شود: با این کنفرانس، آمریکایی‌ها و اروپایی‌ها زیر پای شاه را خالی کردند، چقدر صحت دارد؟

در ژانویه ۱۹۷۹ یعنی ۱۴ تا ۱۷ دی‌ماه ۵۷ این کنفرانس سه‌روزه شکل می‌گیرد، نه دی‌ماه ۵۰ یا ۵۵! واقعا طرفداران پهلوی، در صورت اثبات صحت ادعای خود (گوادلوپ و سقوط شاه) چه پاسخی برای این سوال دارند که چگونه شاه و حکومت او را تعریف می‌کنند که در یک بازه یک ماهه دودمانش را به هم پیچیدند؟
 
حکومت رضاشاه کبیر و محمدرضای کوروش‌مقامی اینگونه بود که پسر در زمان حیاط پدر توسط چند دولت به تخت می‌نشیند و پدر هم از کشور اخراج می‌شود و در خارج کشور نیز می‌میرد. پسر هم با یک جلسه، چهار دولت قدرتمند زیر پایش خالی می‌شود و دودمانش ظرف چهار هفته به باد می‌رود و مجبور است با چشم گریان ایران را ترک کند؟  نخیر او بر باد رفته بود و حالا داشتند تلاش می‌کردند چگونه با این موضوع کنار بیایند که کمتر آسیب ببینند یا ورق را برگردانند.
 
ببینید! ما با یک غفلت بزرگ مواجه هستیم. مثلث بهائیت، سلطنت‌طلب و مجاهدین خلق، رسانه‌ها و فضای مجازی را به جد مدیریت می‌کنند. آن‌ها فهمیده‌اند که نسل جدید پر از تردید و پرسش و البته توانمندی است. از هر اتفاقی محملی بزرگ می‌سازند تا افکار را در سایه غفلت ما از تبیین این مسائل، مهندسی کنند.
 
آنقدر ما سرگرم دعوا‌های داخلی هستیم یا شدیم که دشمن روز را شب و شب را روز می‌کند و همه هم باور می‌کنند.  اما واقعیت چه بود؟ دولت‌های تعیین‌کننده و قدرتمند از خیلی قبل فهمیده بودند که تلاش‌شان برای حفظ شاه، کوبیدن آب در هاون است. سرنوشت شاه قبلا در داخل و توسط امام و ملت تعیین شده بود. غربی‌ها هم از طریق تحلیل‌گران متعدد فهمیده بودند که شاه یک کارت سوخته است.
 
شوکراس در کتاب آخرین سفر شاه می‌گوید: «مایکل بلومنتال پس از ملاقات با شاه و بازگشت به آمریکا به دولتمردان آمریکایی گفته بود: شما یک مرده متحرک در ایران دارید!» ماروین زونیس در کتاب شکست شاهانه می‌گوید: «در نوروز ۵۷ یک دیپلمات ارشد اسرائیلی پس از ملاقات با شاه در استراحتگاهش در جزیره کیش از افسردگی و بی‌تصمیمی شاه یکه خورده و در مصاحبه با زونیس بیان می‌کند: شاه، چون توانایی اداره یک مملکت را ندارد، خود را باخته است».
 
بسیاری از گزارش‌های دیگر هست که نشان می‌دهد تحلیل‌گران ورزیده سرویس‌های غربی به خصوص ایالات متحده آمریکا، خیلی قبل از گوادلوپ مطمئن شده بودند، شاه یک مهره سوخته است و باید فکر جایگزین بود. نامه رمزدار ویلیام سولیوان سفیر وقت آمریکا در ایران به وزارت خارجه آمریکا هم قابل توجه است.
 
سولیوان در خاطراتش می‌گوید که در اوج انقلاب، نامه‌ای رمزدار به سایروس ونس وزیر وقت خارجه آمریکا فرستاده با تیتر «فکر کردن به آنچه فکرنکردنی است»! بعد می‌گوید که در آن نامه یک ارزیابی کردم که شاه را نمی‌توان نگه داشت و فایده‌ای ندارد و بایستی به دنبال آلترناتیو بود. پیشنهاد دادم که امثال غلامحسین صدیقی و سنجابی و ... را در نظر بگیریم تا بتوانیم منافع‌مان را حفظ کنیم و اگر نشد، بازرگان را روی کار بیاوریم. درست است که بازرگان نیروی ما نیست، اما ارتش را حفظ می‌کند!  سولیوان دیگر توضیح نمی‌دهد، اما مشخص است که آن‌ها امیدوار بودند با حفظ بدنه اصلی ارتش و زندگی سران رژیم توسط بازرگان، بشود بعد از مدتی با یک کودتا کشور را به دست گرفت و سران و نیرو‌های انقلاب را حذف کرد. اما تصور نمی‌کردند که امام و نیروهایش چگونه تمام معادلات آن‌ها را به هم می‌زنند.

 

با این وصف، آمریکایی‌ها تا سر حد امکان، در حمایت از محمدرضا پهلوی کوتاه نیامدند. این‌طور نیست؟

در سال ۱۹۷۳ در ارتباط با افزایش پرشتاب تورم در جهان سرمایه‌داری و جنگ اعراب و اسرائیل و تحریم اعراب و بالا رفتن قیمت‌های کالا‌های وارداتی، ایران به اتفاق دیگر کشور‌های صادرکننده نفت اوپک قیمت فروش نفت را چهار برابر کرد و این اقدام موجب افزایش فراوان درآمد نفت شد. ایران باور کرد که این کار را خودش انجام داده است. در حالی که به قول زونیس،  شرکت‌های آمریکایی پشت این افزایش بودند و خودشان هم قیمت را به موقع پایین آوردند!
 
بگذارید یک سوال مطرح کنم. اگر شاه قیمت نفت را تعیین می‌کرد و به قول برخی با یک سخنرانی، قیمت نفت را افزایش می‌داد، چگونه وقتی قیمت نفت سقوط کرد و ایران دچار بحران در کسری بودجه شد، نتوانست آن را بالا ببرد؟
دقت کنید! شاه در مصاحبه با روزنامه کیهان به تاریخ سوم آبان ۱۳۵۵ در پاسخ به پرسشی مبنی بر اینکه اگر دوباره درآمد‌های ارزی افزایش یابد، چه می‌کنید؟ پاسخ می‌دهد، «دیگر آن را آتش نخواهیم زد»!  چگونه آتش زد؟ به جای اینکه این ثروت بادآورده خرج توسعه زیربنایی کشور شود، خرج واردات و آمریکایی‌ها و خرید سلاح شد. بروید شکوه‌های اقتصادیون و حتی برخی از درباریان زمان پهلوی را بخوانید که از سیاست‌های جاهلانه و درباری و ابلاغی و فاسد اقتصادی ملوکانه چقدر خون دل خوردند!

 

یعنی خرید سلاح نظامی برای کشور، اشتباه بوده است؟

بازی نظام سرمایه‌داری بود. نفت بفروش و با پولش کارخانه‌های سلاح‌سازی و سایر کمپانی‌های آمریکا و سایر ابرقدرت‌ها را ثروتمند کن و نقش ژاندارم را هم بازی کن و در عین تبعیت و مصرف‌کننده بودن، توهم قدرت داشته باش در حالی که مردمت از فقر دست و پا می‌زنند. طبق آمار‌های خود غربی‌ها در سال ۵۱ تا ۵۲ یعنی همان دوران طلایی فروش نفت، چیزی حدود ۶۴ درصد مردم ایران دچار سوءتغذیه بودند.

 

یعنی شاه در افزایش قیمت نفت نقشی نداشت؟

حتما به عنوان یک حکومت با تولید سنگین نفت نقش داشت، اما تعیین‌کننده نبود و صحنه‌گردان هم او نبود و تاریخ هم ثابت کرد که ایران، در معادلات این‌چنینی تعیین‌کننده نبود.

 

سؤال آخر این است که آیا وجود یا نبود کنفرانس گوادلوپ در سرنوشت انقلاب اسلامی تأثیرگذار بود یا خیر؟

تأثیرگذاری متفاوت از تعیین‌کنندگی است. همین الان ما به شدت تحت تأثیر هژمونی ابرقدرت‌ها هستیم، اما این تاثیرات تعیین‌کننده نبوده است و به قول خودشان می‌خواستند ما را دچار فروپاشی کنند. یا حتی در قالب کوچک‌تر مثلا پیچ و مهره هسته‌ای را از هم باز کنند، اما نتوانستند. همانطور که عرض کردم گوادلوپ تلاشی برای مدیریت آنچه از دست رفته بود کرد. تعیین‌کننده نبود که چه باشد و چه نباشد. انقلاب اتفاق افتاده بود و شاید رفتن شاه فقط سرعت وقوع آن را زیاد کرد.

برچسب ها: آمریکا پهلوی

ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *