صفحه نخست

رئیس قوه قضاییه

اخبار غلامحسین محسنی اژه‌ای

اخبار سید ابراهیم رئیسی

اخبار صادق آملی لاریجانی

قضایی

حقوق بشر

مجله حقوقی

سیاست

عکس

جامعه

اقتصاد

فرهنگی

ورزشی

بین‌الملل- جهان

فضای مجازی

چندرسانه

اینفوگرافیک

حقوق و قضا

محاکمه منافقین

هفته قوه قضاییه

صفحات داخلی

"افغانستان" و "پاکستان"؛ بحران اعتماد و آیندۀ همکاری‌های مشترک

۰۲ شهريور ۱۳۹۴ - ۰۰:۰۰:۰۲
کد خبر: ۶۹۳۳۰
خبرگزاری میزان - افغانستان و پاکستان، دو همسایه‌ای است که فضای بی اعتمادی و اتهام متقابل بر یکدیگر نسبت به حسن هم‌جواری آن سنگینی می‌کند. این دو کشور در طی سال‌ها روابط خود فراز و فرودهای زیادی را طی کرده است.

به گزارش به نقل از خبرگزاری شفقنا،با آن‌که پاکستان نقش مهمی در مناسبات سیاسی افغانستان بازی کرده است اما این نقش آفرینی پاکستان عمدتا با نگاه بی‌اعتمادی از سوی اکثر دولت‌های حاکم درافغانستان به همراه بوده است. غالبا باور عمومی بر این است که پاکستان در تلاش ایجاد یک دولت دست نشانده خود در افغانستان می‌باشد تا از این طریق منافع خود را در این کشور تامین نموده و در مناسبات سیاسی در افغانستان دست بالایی را داشته باشد. بازخوانی تاریخ معاصر افغانستان و بررسی نقش پاکستان تا حدودی این مسئله را روشن می‌سازد که آن کشور لا اقل توجه ویژه‌ی به افغانستان داشته و طی نیم قرن اخیرهمواره به عنوان یکی از بازی‌گران اصلی بیرونی در مناسبات سیاسی افغانستان مطرح بوده است. پاکستان از زمان روی کار آمدن حکومت کمونیستی در افغانستان به شکل جدی‌تر وارد عرصه سیاسی افغانستان شد و برای مقابله با نفوذ کمونیسم، تلاش‌های زیادی را به خرچ داد. این کشور در تلاش برای مقابله با نفوذ کمونیسم توانست توجه بسیاری از کشورهای قدرت‌مند اسلامی و ایالات متحده امریکا را نیز به خود جلب نماید. حمایت از گروه‌های مجاهدین در مقابله با ارتش سرخ و دولت وقت در افغانستان، پای پاکستان را در مناسبات قدرت و سیاست در افغانستان باز کرد و این کشور عملاً ابتکار تحولات قدرت در افغانستان را به عهده گرفت. پس از آن احزاب هفت‌گانه مجاهدین در خاک پاکستان، بنیاد دولت اسلامی را گذاشتند و پس از بروز اختلاف در دولت مجاهدین، گروه طالبان از قلم‌رو پاکستان ظهور کرد و امارت اسلامی را در افغانستان بنیاد نهاد. پاکستان با متحدین منطقه‌ای خود عربستان سعودی و امارات متحده عربی، سه کشوری بودند که امارت طالبان را به رسمیت شناختند. این کشور، در تحکیم پایه‌های امارت اسلامی طالبان سنگ تمام گذاشت و تمام حمایت‌های لازم را برای این گروه انجام داد. سران سیاسی و فرماندهان ارتش و استخبارات پاکستان گروه طالبان را بخشی از خود می‌پنداشتند و تحکیم پایه‌های امارت اسلامی در افغانستان، در واقع تحقق اهدافی بود که پاکستان برای تشکیل یک دولت دست نشانده در افغانستان روی دست داشت.

پس از وقوع حادثه یازده سپتامبر و آغاز جنگ امریکا و ناتو علیه تروریزم در افغانستان، پاکستان در شرایط دشواری قرار گرفت. در این شرایط، پاکستان مجبور شد با جامعه جهانی از خود هم‌سویی نشان دهد. پاکستانی که روزگاری حاکمیت طالبان را به رسمیت شناخته بود و به شکل آشکارا و علنی از این گروه تروریستی حمایت می‌کرد، ناگهان در کنار جامعه جهانی در جبهه مقابل این گروه‌ ایستاد و اعلام کرد که در عملیات مبارزه با تروریزم به عنوان یک عضوی از جامعه بین المللی در کنار سایر کشورها نقش فعالی را ایفا خواهد کرد. این دگردیسی در موضع پاکستان در قبال طالبان و در مجموع گروه‌های وابسته به القاعده، انتظارات جدیدی را شکل داد و باعث شد تا هم جامعه جهانی و هم دولت افغانستان مطالبات جدیدی از پاکستان داشته باشند و خواستار ایفای نقش موثر آن کشور گردند. اما، پاکستان طی بیش از یک دهه مبارزه جامعه جهانی علیه تروریزم در منطقه، عملاً نقش موثری را ایفا نکرد و بدین اساس اندک اندک انتقاد از نقش آفرینی آن کشور بالا گرفت. این انتقادها با گذشت هر روز بیشتر شد و به مرور زمان جای خود را به اتهام متقابل داد و باعث شد فضای بی‌اعتمادی در روابط دو کشور مستولی شود. حامد کرزی رییس جمهور پیشین افغانستان تلاش‌های گسترده‌ای را به خرچ داد تا پاکستان را متقاعد سازد دست از حمایت گروه‌های تروریستی در خاک خود بردارد و علیه فعالیت‌های آن‌ها اقدام کند، اما در این کار موفق نشد. پاکستان نه تنها هیچ اقدامی علیه گروه‌های تروریستی در خاک خود انجام نداد، بلکه هراز گاهی تلاش نمود دولت کرزی را بیشتر تحت فشار قرار دهد. طی چند سال گذشته، پاکستان به شکل مرتب بخش‌هایی از خاک افغانستان را در نواحی مرزی هدف حملات راکتی قرار داد، اموال تجارتی افغانستان را در خاک خود متوقف نمود، با مهاجرین افغانی رفتار نادرستی را انجام داد و در نهایت با انجام اقداماتی نظیر بازداشت و قتل برخی از رهبران طالبان، آب سردی را روی تلاش‌های دولت افغانستان برای انجام گفت‌وگوهای صلح، پاشید. این اقدامات، بحران بی‌اعتمادی در روابط دو کشور را مضاعف ساخت. حامد کرزی در واپسین دوران ریاست جمهوری خود، پاکستان را به مثابه دشمن اصلی افغانستان می‌پنداشت و مایوس از تلاش‌های چند سالۀ خود برای جلب حمایت آن کشور، آمادۀ یک چرخش بنیادین در سیاست خارجی خود در قبال پاکستان شده بود.

با روی کارآمدن دولت وحدت ملی در افغانستان، رییس جمهور غنی در تقلای برقراری رابطه دوستانه با پاکستان شد. فرض او این بود که در شرایط موجود افغانستان نمی‌تواند با امکانات و ظرفیت‌های خود از طریق رویارویی با پاکستان به اهداف خود، از جمله صلح، دست یابد. رویکرد غنی متفاوت‌تر از کرزی بود. نگاه کرزی بیشتر سیاسی- امنیتی بود و برای همین در تلاش بود از طریق اعمال فشار از جانب هم پیمانان خارجی خود، پاکستان را تحت فشار قرار دهد. اما در نگاه رییس جمهور غنی، مناسبات اقتصادی اهمیت بیشتر دارد و او در نظر داشت با طرح تعریف منافع مشترک اقتصادی با پاکستان، آن کشور را به حمایت از روند صلح در افغانستان ترغیب کند. برای همین بود که رییس جمهور غنی در این اقدام خود پای چین را به مسئله صلح افغانستان کشاند، زیرا او می‌داند که با سرمایه گذاری چین در پاکستان و افغانستان، امکان تعریف منافع مشترک اقتصادی برای دو کشور متصور می‌باشد. چین اخیراً برنامه‌هایی را برای سرمایه گذاری در خاک پاکستان و هم چنین احیای جاده ابریشم که آن کشور را از طریق پاکستان و افغانستان به اروپا وصل می‌کند، در دست اجرا دارد. از طرف دیگر تعریف افغانستان به عنوان کریدور انتقال انرژی از آسیای میانه به چین و جنوب آسیا به ویژه پاکستان، رییس جمهور غنی را امیدوار ساخته بود که بتواند اجماعی را در این زمینه به وجود آورد. از نظر رییس جمهور غنی،  با رویکرد اقتصادی و تعریف منافع مشترک اقتصادی میان افغانستان و پاکستان و چین به مثابه پتانسیل اجرائی آن، پاکستان متقاعد خواهد شد از روند صلح در افغانستان حمایت نموده تا زمینه اجرائی شدن پروژه‌های اقتصادی مشترک میان سه کشور فراهم شود.

این رویکرد رییس جمهورغنی، به نظر خیلی زیرکانه بود. این رویکرد از لحاظ امکان شناسی عملی‌تر بود و افغانستان را از موقعیت منفعل کنونی بیرون و در جایگاه یک بازی‌گر موثر قرار می‌داد. از طرف دیگر، این طرح ضرورت جدی برای دو کشور دارد. پاکستان در حال حاضر با کمبود شدید انرژی مواجه می‌باشد و تامین آن صرفاً از طریق افغانستان از کشورهای آسیای میانه ممکن می‌باشد. احیای جاده ابریشم از لحاظ اقتصادی، اهمیت فراوانی برای چین، پاکستان و افغانستان دارد. از طرف دیگر ظرفیت‌های موجود در افغانستان از جمله منابع طبیعی و زراعتی و بازارهای اشباع ناشده، چشم انداز رونق اقتصادی در سطح این منطقه را بیش از پیش روشن‌تر می‌سازد. همکاری‌های اقتصادی مشترک میان این سه کشور، می‌توانست اساساً قطب جدیدی را در حوزه اقتصاد جهانی بازگشایی نماید. برای همین است که رییس جمهور غنی، به چین متوسل شد تا با سرمایه گذاری در پروژه‌های مشترک در خاک افغانستان و پاکستان، فرصت‌های بیشتری را برای همکاری میان دو کشور به وجود آورد.

اما با این وصف، به نظر می‌رسد پای این طرح در جایی دیگری می‌لنگد. ظاهراً مسائل بزرگ‌تری در روابط میان دو کشور وجود دارد که تا حل آن، پاکستان تمایلی برای برقراری مناسبات اقتصادی بر مبنای طرح دولت افغانستان ندارد. مهم‌ترین مسئله در روابط افغانستان و پاکستان، مسئله مرزی میان دو کشور می‌باشد. افغانستان تمایلی برای به رسمیت شناختن خط دیورند به عنوان مرز دو کشور ندارد و برای همین هرازگاهی به‌این مسئله دامن می‌زند. از نظر پاکستان، مسئله مرزی اساساً قابل گفت‌وگو نیست و از اقدامات دولت افغانستان در جهت حمایت از حرکت‌های ناسیونالیستی در میان پشتون‌های آن‌طرف مرز و حمایت از جدایی طلبی بلوچ‌ها به شدت ناخرسند می‌باشد. موج گستردۀ حملات انتحاری در کابل و جا به جایی‌ها در سطوح رهبری طالبان و موضع گیری‌های سخت و سفت آنان نشان می‌دهد که پاکستان تنها با رویکرد اقتصادی به روابط خود به افغانستان نظر ندارد، بلکه چشم انداز همکاری‌های جدید در گرو سلسله مسائلی است که میان دو کشور حل ناشده باقی مانده است.

/انتهای پیام/

: انتشار مطالب و اخبار تحلیلی سایر رسانه‌های داخلی و خارجی لزوما به معنای تایید محتوای آن نیست و صرفا جهت اطلاع کاربران از فضای رسانه‌ای منتشر می‌شود.



ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *